صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

مستند آتش هفتم ساخته ­ی جک پتی بون ریکوبونو که نام ناتالی پورتمن ستاره­ ی سینما را در میان تهیه ­کنندگان خود دارد، محصول سال 2015 آمریکاست. این مستند با تکیه بر شخصیتی به نام راب براون، سرخ ­پوست خلافکاری که محکومیت زندان خود را گذرانده و حالا به جمع خانواده و دسته ­ی خود بازگشته،  بخش کمتر مورد توجه قرار گرفته از این جامعه را برای مخاطب تصویر می­ کند. دوربین همراه او به میان زندگی آن­ ها می ­رود و شرایط وخیمشان را با برداشت­ هایی کاملا نزدیک و ملموس نشانمان می ­دهد. نماهایی از مصرف موادمخدر، فروش آن، بزرگ شدن کودکان زیر دست چنین والدینی، دعواهایی که در مهمانی ­های شبانه­شان طی نشئگی رخ می ­دهد و روابط عاطفی آشفته و ناپایدارشان. راب با تکرار اشتباهاتش مجدداَ راهی زندان می ­شود و این بار که بیش از پیش ترسیده و نگران زندگی خانواده­ اش است، به عواقب کارهایش و این سبک زندگی می­ اندیشد. او تصمیم می­ گیرد داستانی که همیشه در ذهن داشته بنویسد و در طی این نگارش به دید تازه ­ای پیرامون تصمیم ­هایش و نگرشش به سنت به عنوان فرهنگی که آن را زیست می­ کنند، می ­رسد. اضافه بر این موارد گوشه­ هایی از باورها، رسوم سرخ ­پوستان و مراسم­ هایشان به نمایش گذاشته می­ شوند. البته که بخش­ های حذف شده­ ی این مستند به دلیل ضوابط اکران در جشنواره گاهی باعث کج­ فهمی و گیجی مخاطب می ­شود و خواسته یا ناخواسته درک درست اثر را مختل می­ کند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۵
فاطمه محمدبیگی

مستند اجتماعی شکارچی رویا ساخته ی کیم لانگینوتو، برنده­ی جایزه­ ی سینمای مستقیم جشنواره­ ی مندس2015 در بخش مستند بوده است. فیلم با نمایی هوایی از جلوه­ ی نورانی چراغ­ های شهر در تاریکی شب شیکاگو آغاز می ­شود. پس از آن ،بلافاصله با نمایی داخل ماشین در حین حرکت توی خیابان مواجه می­ شویم. دوربین با برندا مایرز زن سیاه­ پوستی همراه می ­شود که گه­ گاهی از راننده می­ خواهد توقف کند تا به زنان خیابانی وسایل پیشگیری بدهد. ما همراه او وارد زندگی همین زنانی می ­شویم که در خیابان ملاقاتشان می­ کند. وی با تک­ تک آن­ ها به گفت­ و­ گو می ­پردازد و در حین همین مکالمات پیشینه­ ی زندگی آن­ ها، دلایل وارد شدنشان به حرفه­ ی بدکارگی و نیازهایشان برملا می­ شود. او لایه ­های پنهانی ­ای که باعث حیات این حرفه­­ ی کثیف شده را از میان صحبت­ هایش با این زنان بیرون می­ کشد. پس از آن در خیریه ­ی براندا از نزدیک شاهد سیر بازپروری این زنان و دختران و ریشه­شناسی مشکلاتشان  می­ شویم. این زنان و به خصوص دختران جوان سیاه­ پوست در جلسات جمعی و یا گفت­ و گوهای تک نفره، هر آن چه که تا به حال درون خود پنهان کرده بودند را بیرون می ­ریزند. آنان بی ­پروا از شرایط نامناسب خانواده­ هایشان، از تجاوزهای دوران کودکی ­شان، از زد و خوردهایی که در این حرفه نصیبشان گشته و تمام درد و رنج ­های روحی­ شان برایمان می­ گویند بدون این که حتی برای لحظه ­ای حضور دوربین مانع زنده بودن و کند شدن ریتم حقیقی برون­ ریزی­ شان بشود.
برندا اذعان می­ کند که خودش نیز از همین زنان بوده و سال­ ها این نوع زندگی حقیرانه را تاب آورده اما بچه­ هایش و حضور چند مشوق باعث شده که از آن منجلاب بیرون کشیده شود و حالا می­ خواهد حامی کسانی باشد که دردشان را تجربه کرده. به همین دلیل به خانه­ های آنان و میان خانواده­ هایشان می­رود تا آسیب­ های موجود را رفع کند و تا جایی که بتواند پشتیبان زنانی باشد که نیروی باورشان تحلیل رفته و خودشان را گم کرده ­اند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۸
فاطمه محمدبیگی

پرتره­ ی استراوینسکی ساخته­ ی ریچارد لیکاک و رولف لیبرمن و محصول سال 1966 شامل بخش ­هایی کوتاه از زندگی این آهنگ­ساز روس است. در بخش ابتدایی او را در حال رهبری ارکستری در هامبورگ می­ بینیم و بعد از آن با چهره­ ی خودمانی تر او  داخل خانه­­ اش در کالیفرنیا مواجه می­ شویم. جایی که او را میان اعضای خانواده ­اش و در محاصره­ ی پرتره­ ی آهنگ­سازان برجست ه­ای که تحسینشان می­ کند، مشاهده می­ کنیم. همراه با شاگردش ایرادات نت­های نوشته شده ­اش را رفع می­کند و پشت پیانو می ­نشیند و ریتم برخی آهنگ­ ها را می ­گیرد و می ­نوازد. قسمت اعظم مستند را گفت ­و گوهای  فرد پشت دوربین با استراوینسکی و شاگردش شکل می ­دهد. صحبت­ هایی که موضوع مشخصی ندارند و تنها در همان لحظه و از میان حرف ­های زده شده، جریان پیدا می ­کنند و به انتهای خاصی نمی­ رسند. او در میان حرف­ هایش به این اشاره می­ کند که تفکر و حتی سلیقه­ ی موسیقیایی­ اش از گذشته تا کنون چقدر دچار تغییر شده و به این باور رسیده که هر خلاقیتی با صدمه زدن به چیزی شکل می­گیرد. وی اشاره می­ کند که دلیل­ تراشی­ های منتقدین آن ­قدر برایش جدی نیستند و ترجیح می­دهد که وقتش را صرف خلق کردن موسیقی بکند تا شنیدنش. این فیلم که پر است از نماهای نزدیک و بسته از چهره ­ی او و دست­ هایش ، نماهای ساده­ ی از پیش تعیین نشده­، تکان­ های مکرر دوربین و ورود و خروج افراد به داخل کادر لحظات را همان­ گونه که هستند، پیش چشمان ما نمایش می­ دهد. بخش دیگری از آن را نیز سفر استراوینسک به لندن تشکیل می­ دهد و گپ و گفت­ هایش با خبرنگاران و آشنایان و کار با اعضای ارکستر. مستند تصویری کامل از این آهنگ­ساز برجسته به ما ارائه نمی ­دهد اما بخش ­هایی کوتاه که پر از زندگی و جنب­وجوش هستند را در اختیارمان می­ گذارد. تصاویر صمیمی ­ای که شاید کمتر دیده شوند؛ مواجه ه­ای نسبتاً کوتاه با خلوص زندگی شخصی هنرمند پشت چهره­ ی شناخته شده ­اش.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۲ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۱
فاطمه محمدبیگی

مستند از کالیگاری تا هیتلر ساخته ­ی رودیگر ساچلند محصول سال 2014 است. این فیلم روایتگر سینمای آلمان در دوران توده­ هاست. صدای راوی برای ما سرگذشت سینمای آلمان را پس از جنگ جهانی اول، شکل­ گیری اکسپرسیونیسم و سینمای رئالیستی دوران جمهوری وایمار را با تکیه بر نظریات و نقدهای زیگفرید کراکوئر از کتابی که نام مستند از آن گرفته شده، برایمان شرح می ­دهد. سرتاسر فیلم تشکیل شده از بخش­ های متفاوت فیلم­ های مطرح سینمای آلمان است. علاوه بر این ها در چند مصاحبه ­ای که با کارشناسان سینمایی-فرهنگی انجام گرفته تاثیر متقابل  تاریخ و مسائل سیاسی-اجتماعی بر سینمای آن دوره بررسی می­ شود. بحث­ های موجود  بیشتر بر ایدئولوژی­ های کارگردانان مطرحی چون لانگ، مورنائو و پابست و فیلم­ های برجسته ­شان  متکی است. حتی در موارد مختلفی از صدای ضبط شده­ ی لانگ بهره می­ گیرد تا نگرشش به فیلم­سازی را نشان دهد. در کنار این­ ها  بارها و بارها اشاره می ­شود که کراکوئر اعتقاد داشته که فیلم ­هایی چون متروپلیس و نیبلونگ ­های لانگ ظهور نازیسم را پیش ­بینی کرده بودند و در بیشتر مواقع هنر سینما از در آینده ­نگری از جامعه ­ی خود پیشی گرفته بوده. در تمام طول مستند ما اطلاعات انسجام یافته ­ای را فرامی­گیریم که به درک بیشتر ما از این نوع سینما و شناخت سرچشمه­ های مؤثر اجتماعی ­اش کمک می­ کند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
فاطمه محمدبیگی

مستند نمایشی فرار از ریگا ساخته ­ی دیویس سیمانیس محصول سال 2014 است. این مستند به بازسازی نمایشی نقاط عطف زندگی سرگئی آیزنشتاین، کارگردان و آیساک برلین، فیلسوف که هر دو متولد ریگا هستند، می­ پردازد. فیلم با خاطرات کودکی هر کدام از آن­ ها و تاثیرشان در شکل­ گیری شخصیت­ های این دو نفر آغاز می ­شود. راوی  سرگذشت آ ن­ها و اطلاعت شخصی­ شان را به طور موازی  برایمان می گوید. نکته­ ی قابل توجه آن است که در بخش مربوط به آیزنشتاین ما شاهد به کارگیری میان­ نویس­ های سینمایی، سبک ویژه­ ی تدوین او و بازسازی پشت صحنه­ ی ساخت فیلم­ های شناخته شده­ اش هستیم. آیزنشتاین و برلین تنها یک بار همدیگر را ملاقات کردند که آن هم گپی کوتاه در مهمانی بریتیش الی بود. در سرتاسر فیلم ما علاوه بر مرور زندگی این دو، شاهد سیر تاریخ آن دوره­ ی تاریخی و شرایط اجتماعی-حکومتی موجود هستیم. چیزی که در طول مستند آزارمان می ­دهد، گم کردن سررشته­ ی صحبت و اطلاعات در برخی موارد و عدم درک علت پرداختن مولف  به این دو شخصیت در کنار هم است.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۹
فاطمه محمدبیگی

مستند به دنبال نازارین ساخته ی  خاویر اسپادا بیش تر از آن که به فیلم برجسته­ ی بونوئل، کارگردان مطرح اسپانیایی بپردازد، از خلال واکاوی پشت صحنه ­ها و مدارک مربوط به این فیلم، هویت مولفش را بازسازی می­ کند. پس از صحنه ­های آغازین در فیلم ­خانه­ ی اسپانیایی و مشاهده­ ی حلقه­ ی باقی­ مانده­ ی این فیلم، ما براساس عکس ­هایی که بونوئل از لوکشین­ های مورد نظرش گرفته بوده، قدم به قدم این مکان ­ها را از ابتدا تا انتهای فیلم پی می­ گیریم. کارگردان عکس­ های قدیمی را با وضعیت کنونی هر یک از آن مکان­ ها مطابقت می ­دهد و  در هر بخش از مصاحبه ­هایی که با  پسر بونوئل، دست­ اندر کاران فیلمش از جمله بازیگران، فیلم­بردار، فیلم نامه­ نویس، کارشناسان هنری و نسل جدید کارگردانان داشته استفاده می ­کند. اسپادا بخش­ های مخفی از تفکرات، علایق و باورهای بونوئل را از میان این گفت ­و گوها، بیان خاطرات و در برخی مواقع با استفاده از صدای ضبط شده ­ی خودش برای ما ترسیم می­کند. هدف این مستند تحلیل مختصر شخصیت این کارگردان فقید است. این که او چگونه به خلق یک صحنه از تصویر یک خیابان خالی می­ رسیده و یا چگونه برداشت خودش را از مذهبی که در ذهن دارد، ارائه می ­داده. اخلاق حرف ه­ای و شخصی­ اش، اسپانیای تاریخی ای که دوست داشته تا تجسم ببخشد، هوش و خلاقیت هنری ­اش، باورها و اعتقاداتش که روی مرز باریک باور و عدم باور حضور خداوند قرار داشته و ... در زمانی اندک برای ما بازگو می­شوند. در کنار تمام این­ ها رابطه ­ی تنگاتنگ نازارین و مولفش برملا می­ شود. این که تنها بونوئل می ­توانسته فیلم نامه­ ی ژان کلود را آن­ طور که در ذهن دارد، پیاده کند و فیلمی بسازد پر از دقایق فکر شده و بدون هنرپردازی­ های بیهوده. همین­ ها باعث شده که نازارین هنوز که هنوز است یکی از بهترین پایان­بندی­ های تاریخ سینما را داشته باشد و بونوئل بتواند در میان کارگردانان شاخص سینما جایگاه خود را در اختیار داشته باشد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۴
فاطمه محمدبیگی

مستند گابو: خلق  گابریل گارسیا مارکز ساخته ­ی جاستین وبستر و محصول سال2015 است. این فیلم به بررسی زندگی گابریل گارسیا مارکز نویسنده­ ی شهیر کلمبیایی می ­پردازد. سیر روایت از کودکی او آغاز شده و تا انتهای عمرش ادامه می ­یابد. با این این اثر یک مستند زندگی ­نامه ­ای و در برخی موارد تاریخی است اما ریتم داستان­ گوی خود را مثل کارهای مارکز از همان ابتدا پدیدآورده و تا پایان حفظ می­ کند. عکس­ ها، فیلم­ ها، صداهای ضبط شده و مصاحب ه­های انجام گرفته با خانواده، دوستان، همکاران و استفاده از بخش ­های منتخب کتاب­ هایش همه به درستی در جای خود-برای هر مقطع- قرار گرفته ­اند. آدم­ هایی که رویش اثرگذاشته­ اند را می­ شناسیم و آن­ های دیگری را که آرام ­آرام و در برهه­ های زمانی متفاوت وارد زندگی ­اش شده و خارج می­ شوند یا می­ مانند، نیز می ­بینیم.. شرایط سخت می­ گذرد و اوضاع خوب جایگزین آن می ­شود. غم­ ها و شادی­ ها، مرگ عزیزان، تولد عزیزانی دیگر همه و همه پشت هم چرخه­ ی زندگی­ اش را پیش می ­برند. ما در حین گذر از تمام این ­ها به شکل­ گیری تدریجی تفکرات مارکز و پدیدآیی دنیای نوشتاری­ اش پی می ­بریم. در انتها به وضوح می­ فهمیم که کدام شخصیت ­ها، مکان­ ها، اتفاق­ ها بن­ مایه ­ها، موضوعات و جادوها و خرافات راه خود را به میان داستان­ های او باز می­ کنند. تمام سختی­ هایی را که برای نویسنده شدن کشیده، می ­بینیم و می­ شنویم. او درباره­ ی مهم­ترین کتاب­ هایش توضیحاتی را می ­دهد و حقایقی را می ­گوید که حتی گمانش را هم نکرده بوده ­ایم. دست آخر تمام چهره­ های متفاوت و گاهی متضادش را کنار هم می­ چینیم و می­ سپاریمشان به دست فراموشی، همان­ طور که خودش سپرد و رفت.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۲ هفته نامه جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۹
فاطمه محمدبیگی

مستند به پشت سر نگاه نکن ساخته ­ی دی.ای پنه بیکر محصول سال 1998 آمریکاست. این فیلم به بخشی از زندگی باب دیلن خواننده ­ی سرشناس آمریکایی می ­پردازد. این بخش به سال 1965 و برگزاری تور در انگلستان مربوط می ­شود. در نمای آغازین ما دیلن را می­ بینیم که در خیابانی ایستاده، نوشته­ هایی حاوی ترانه­ ی آهنگ Subterranean Homesick Blues را در دست دارد و صفحه به صفحه پیش می ­رود. در پس زمینه­ اش نیز، می­ توان آلن گینزبرگ را دید که ایستاده. هر دو پس از تمام شدن آهنگ از طرفی از کادر خارج می­شوند. کارگردان به همراه دوربینش به عنوان یک ناظر فرعی میان جمع دوستان، همکاران و آشنایان دیلن حضور دارد و پا به­ پای آن­ ها حرکت می­ کند و از خصوصی­ ترین لحظات تا عمومی ­ترینشان را ضبط می­ کند؛ زمانی که او مشغول مصاحبه است، خوش می­ گذراند، ترانه می ­نویسد، دعوا می­ کند، برای کنسرت آماده می ­شود و... همه و همه مقابل چشمان ما قرار دارند. از بهترین بخش ­ها می­ توان به مواقعی اشاره کرد که او با غریبه­ ها حرف می ­زند یا حتی بحث می­ کند و یا زمانی که با خبرنگار مجله­ ی تایم به جدل می­ پردازد. در تمام این لحظات است که دیلن، کسی است که از مستقیم حرف زدن درباره­ ی خودش طفره می ­رود، آن چه را که باید از نگرش و تفکراتش بدانیم، برایمان بروز می ­دهد. حتی بارها نیز این که او را خواننده ­ای این چنین بزرگ یا الگوی جوان ­ها می ­دانند، تعجب می­ کند و به خنده می ­افتد. این دقایق درخشان و کم­یاب را باید قدر دانست. در انتهای کار او را پس از اجرای کنسرتش در ماشین در ماشین مشاهده می­ کنیم که مدیر برنامه ­هایش بهش اطلاع می ­دهد که او را آنارشیست خطاب کرده ­اند. او می­ گوید که چرا کمونیست نه. بعد جواب خودش را می­دهد و با خنده می­ گوید که آنارشیست بودن هم چیز جالبی به نظر می­ رسد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۱ هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۶
فاطمه محمدبیگی

 

مستند هیچکاک-تروفو ساخته ­ی کنت جونز محصول سال2015 آمریکا-فرانسه است. این اثر بر کتابی به همین نام  که مصاحبه­ های مفصل تروفو با هیچکاک پیرامون سبک فیلم­سازی  و تحلیل فیلم ­هایش را دربرمی­ گیرد، تکیه می­ کند. با استفاده از صداهای ضبط شده­ ی همان مصاحبه ­ها و گفت ­و گو با کارگردان­ های مطرحی چون اسکورسیزی، اندرسون، لینکلتر، فینچر، گِرِی و ... به بررسی آثار هیچکاک و دلایل برتری آن­ ها در نظر منتقدان و کارشناسان سینمایی می­ پردازد. هر جا که لازم باشد، کارگردان از فیلم­ های نام برده و سکانس ­های مطرح شده، بهره می­ گیرد تا هم­ پای بحث­ هایی که ذکر می ­شوند، مخاطب بتواند به صورت بصری تجزیه و تحلیلی را که انجام می­ شود،  درک کند. علاوه بر آن ­ها در برخی مواقع ما شاهد تطابق آموزش­ هایی که تروفو از فیلم­ های هیچکاک دیده، هستیم. تلاش تروفو برای شناختن و یادگیری هیچکاک باعث می­ شود که هیچکاک پس از آن دیدار و انجام مصاحبه­ ی هشت روزه، تا آخر عمر از خود بپرسد که آیا یک هنرمند بوده یا صرفاً یک سرگرمی ساز؛ سوالی که جواب درستی برای آن پیدا نمی ­شود. زیرا او هم سبک خاص خود را داشته و هم قواعد ساخت یک فیلم خوب را بهتر از هر فرد دیگری می­ دانسته.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۴۰ هفته نامه جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۰
فاطمه محمدبیگی

فیلم با ساختاری دو لایه که در رفت ­وآمد بین تئاتر و زندگی حقیقی است بر دوگانگی هویت و تغییر زیستن پس از یک حادثه تأکید می­ کند. وسواس کارگردان در انتخاب تمام اجزای فیلمش باعث می ­شود که هیچ نما، سکانس و حتی دیالوگی اضافه نباشد و همه چیز علاوه در سطح در ژرفنای خود نیز معنایی دیگر پیدا کنند. همین باعث می ­شود که این پازل منظم با این استواری در اجزا، گاهی از فضای رئال خود فاصله بگیرد.
از همان ابتدای کار با استفاده­ ی نمادین از چیزهایی مثل حضور رنگ قرمز و تاریکی و روشنایی در تقابل با هم- هر دو در نورپردازی، اشیا، لباس ­ها و چیزهای دیگر- و یا جایی که دست­ یازی بیل مکانیکی، همهمه­ ی خالی کردن ساختمان، مواجهه­ ی رعنا با دستشویی و حمام خانه­ ی جدید و ترکیدن لامپ آن­ جا و یا بازکردن در بسته­ ی اتاق مربوط به مستأجر قبلی مدام حسی مثل آگاهی پیش از واقعه را به مخاطب منتقل می­ کند. البته که حضور مداوم رنگ قرمز از یک جایی به بعد خواسته یا ناخواسته مخاطب را به یاد فیلم «مارنی» از هیچکاک با تمی مشابه می­ اندازد. این­ها به­ اضافه ­ی نقش درها، دریچه­ ها و باز و بسته شدنشان، انعکاس تصاویر روی شیشه­ ها و ترک خوردنشان  و نمای خالی از تخت دونفره در آغاز و تکرار نمایی شبیه به آن که تخت دونفره­ ی آن­ ها در خانه­ی قدیمی­ شان خالی است و ترک­ های حاصل از آسیب ­وارده بالای آن به چشم می­ آید همه و همه بن­ مایه­ های فروپاشی، تجاوز، جنایت، هویت، راز،حریم و...را تقویت می­ کنند. اما آن چه که بیش تر به درون­مایه مرتبط است را در دیالوگی که عماد پس از مطرح شدن موضوع داخل تاکسی توسط شاگردش، بر زبان می ­آورد می ­شنویم. این که آن زن حتما پیش از این ماجرا زخمی این چنین خورده بوده و این تجربه مسبب این ترس یا نگرش غلط همیشگی در موقعیتی مشابه شده. سیر خط اصلی داستان هم برمبنای همین زنجیره­ ی تجاوزهای پی­ در پی است که پیش می ­رود؛ تجاوز خانه­ ی نوساز به خانه ­ی عماد و رعنا، ورود عماد و رعنا به خانه­ ای که پیش ­تر اجاره داده شده و مهم­ تر از آن گشودن در قفل اتاقی که وسایل مستأجر قبلی در آن است، تجاوز مشتری مستأجر قبلی به خانه ­ی آن دو، تجاوز عماد به حریم خصوصی شاگردش و بعد از آن به زندگی پیرمرد. عماد یک بازیگر و معلم ادبیات است. به ­نوعی فرهیخته ­ای از قشر متوسط رو به بالای جامعه به­ حساب می ­آید. اما وقتی در معرض آسیب قرار می ­گیرد، آن جلوه­ ی هویت خود را از دست می ­دهد و به ­مرور- همان­ طور که خودش در سکانسی اذعان م ی­کند که آدم­ ها به ­مرور گاو می­ شوند- بر اثر فشارهای وارده تبدیل به کسی می ­شود که مثل یک گرگ به گله ­ی دیگران می ­زند. این عمل او فرقی با عمل دیگران ندارد. این­ جاست که عماد شباهت خودش را به شهری که از آن متنفر است و دلش می­ خواهد که آن را به­ کلی بکوبد و از نو بسازد، نشان می­ دهد؛ شهری نیمه سنتی و نیمه مدرن. ظاهری مدرن و درونی سنتی. عماد نیز چنین است؛ به­ خصوص که در بحبوحه ­ی این بحران رفت­ وآمدی بسیار بین خودش بودن و نقش بازی کردن دارد. روزها خودش است و شب­ ها ویلی. او به انتخاب خودش در بافتی روشن­ فکرانه و فرهیخته رشد کرده و مشغول کار است اما هنوز ارزش­ هایی در پس ذهن او هستند که با سنت پیوند دارند. این­ ها شاید چیزهایی باشند که از کودکی درش نهادینه شده­ اند. همانند دو کودک دیگری که در فیلم داریم؛ یکی را می­ بینیم و دیگری را نه. کودکان هر کدام در بافتی متفاوت زندگی می­ کنند. یکی در کنار مادری بازیگر و در صحنه­ ی تئاتر، دیگری در کنار مادری بدکاره و در خانه ­ای خراب. اولی نقاشی­ های باقی ­مانده­ ی روی دیوار از دومی را کامل می­ کند. هر دو از محیط و اطرافیانشان تغذیه می­ شوند وگرنه که به خودی خود ذهنی سپید و خالی دارند. این­ جا هم ما چیزی از گذشته ­ی عماد و پس­ زمینه ­ی شخصیتش نداریم. آن چه داریم همین است که مقابلمان می­ بینیم. رفتار او در مورد عدم پذیرش اتفاق، تحریک شدنش توسط آن چه که همسایه­ ها برایش تعریف می­ کنند، کنجکاوی پیرامون حقیقت اتفاق پس از پیدا کردن نشانه ­هایی از حضور مرد در خانه، دور ریختن غذایی که با پول باقی­ مانده از آن مرد تهیه شده، جست­ و جو برای پیدا کردن مرد، سرک کشیدن به وسایل شخصی آهو، بروز دادن فهمیدن رابطه­ ی شخصی موجود بین دوستش و آهو، جویای گرفتن انتقام از پیرمرد، تمامشان نقطه­ ی مقابل برخورد رعناست. زنی تقریباٌ با همان جایگاه اجتماعی که تصادفی مورد حمله قرار می­ گیرد و در عین حالی که شوکه و ترسیده است، سعی در پذیرفتن واقعه و بازگرداندن آرامش به زندگی ­شان دارد. رعنا حادثه را جزوی از خودش می­کند طوری که تا هر جا که بخواهد و بتواند آن را بازمی ­گوید. کمی بعد هم در جواب پرسش­های عماد سکوت می­ کند؛ زیرا نمی­ خواهد به چیزی که دیگر جزو حریم شخصی او به­ حساب می­ آید، دست­ درازی شود. او حتی نمی­ خواهد شکایت کرده و یا کسی را مجازات کند؛ زیرا که می­ داند این حادثه چیزی یک تصادف نبوده. رعنا به ­دنبال حفظ خودش همان گونه که بوده و برگشتن به صحنه است نه جلب ترحم و یا ضعیف نشان دادن خود و به ­خاطر همین از این که دوستان و هم­بازی­ هایش چیزهایی فهمیده­ اند، ناراحت می ­شود.. اوست که مقابل تصمیم نادرست عماد می ­ایستد تا زنجیره­ ی غلط تجاوزها را متوقف کند. رعنا آگاه است که این کار نه تنها نتیجه­ ی خوبی ندارد بلکه نابودی ­ای دیگر در پی خواهد داشت. عماد اما باز هم در آخرین لحظه با پس­ دادن وسایل شخصی مرد که آن شب در خانه مانده بوده، زخمی را که خورده جبران می­ کند.

حادثه و ماجرای مربوط به آن- برخلاف سرانجام رابطه­ ی عماد و رعنا- در خانه­ ی قدیمی این زوج به پایان می­ رسد. شاید بتوان آن را این­ طور تفسیر کرد که اتفاق پیش­ آمده در زمان حال وارد گذشته ­­ی خوب و آرام آن­ ها شده و حتی تصویر زیبای را نیز خدشه­ دار کرده و مقصرش کسی جز عماد نیست. او پیرمردی را که گریخته بوده از این پله­ ها بالا می­ آورد و باعث می­ شود که او از پله­ ها پایین برنگردد؛ پیرمرد در پاگرد خانه ­ی قدیمی می­ ماند و با حال وخیم رو به مرگش مثل یک لک یا زخم دست­کاری ماندگارتر می­ شود. اگر در نمایش، ویلی که به ­نوعی نمایانگر همان پیرمرد است با آن نوع رابطه و زندگی سخت و مرگش انتهای کار، در زندگی حقیقی آن چه که دست آخر نابود می­ شود، چهره­ ی پیشین عماد است. چهره ­ای که پس از تجربه­ ی یک سختی کیفیت خود را از دست می­ دهد و می­ شکند. از طرفی تأکید بر شی­ای مثل عینک در ابتدای فیلم میان یک وضعیت بحرانی و در انتهای کار پس از یک نقطه­ ی اوج نفس­گیر که هر دو هم در شب اتفاق می ­افتند، شاید به این معنا است که برخی چیزها را نمی ­توان دید یا باید متفاوت دید یا اصلا نباید دید؛ باید بگذاریم آن­ ها در همان تاریکی پنهان بمانند. همان ­طور که برخی از درها باید بسته بمانند و برخی شخصیت ­ها غایب و بعضی مکان­ ها دور از دیدند اما حضورشان به صورت یک سایه بیشتر از افراد و چیزهای دیگر تاثیرگزار خواهند بود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی ۴۵۷هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۹
فاطمه محمدبیگی