به زبان سکوت؛ معرفی کتاب روزهای سرگشته در سکوت
پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۴ ب.ظ
{این مطلب پیشتر در روزنامه اعتماد، شمارهی 4649 به چاپ رسیده است.}
«روزهای سرگشته در سکوت» نوشتهی میریسه لیندستروم، ترجمهی شقایق قندهاری و منتشر شده توسط نشر «حکمت کلمه»، همانطور که از نامش پیداست، داستانی است در مورد سکوت؛ اما کدام سکوت؟
دربارهی جنگ جهانی کتابها نوشته، فیلمها ساخته و آثار متعددی تولید شده است. در تمامی آنها به آن نسلکشی عظیم، به تحت فشار بودن، به گریزها، به آدمهای بیگناه و موقعیتهای گوناگونی پرداختهاند. از میان این آثار، کم بودهاند آنهایی که در میانهی هیاهوی جنگ و خشونت انسان علیه انسان به سکوت ناشی از این رخداد بپردازند.
به تمامی آن انسانها فکر کنید، به کلمات بر زبان نیامدهشان، به گریستنشان در سکوت، به ابراز شادیشان در سکوت، به ترسیدنشان در سکوت، به عشقورزیشان در سکوت و به عذاب کشیدنشان در سکوت. «روزهای سرگشته در سکوت» روایتی زنانه و ظریف از این معضل است. این رمان روایتگر برههای از زندگی زوج میانسالی است که در بنبست سکوت گیر افتادهاند. سکوتی که اِوا شخصیت اصلی رمان را به فراخوانی تمام خاطرات و گفتههای پیشین خود و شوهرش وامیدارد تا از خلال آنها سرچشمه و سرآغاز دقیق این سکوت پایانناپذیر را بیابد اما موفق نمیشود. سکوت منشاء یا زمان شروع دقیقی ندارد؛ بلکه به ناگاه آمده و آرام آرام پخش شده و همه چیز زندگی آن دو را در خود کشیده و باعث شده است تا کلام، چیزی غیر ضروری تلقی شود.
«با گذر زمان دریافتهام که چگونه صدا و واژگان شیوهی نفود به اوست؛ گرچه، همینطور هم شیوهی نفوذ به ماست. این طور به نظر میرسد که او در خودش فرورفته. گویی کلاً تمام راههای نفوذ به وجود خویش را بسته است.»
اِوا به این حجم از سکوت در زندگیاش عادت ندارد و سایمون برخلاف او با این جنس از سکوت از کودکی خو گرفته و نجات یافته است. سایمون از «همانها»ست؛ آن دسته از یهودیانی که با پنهان کردن خود در مخفیگاهها توانستند زنده بمانند؛ ولی آنچه که آنها از آن نجات نیافتند، سکوت است. سکوتی که جنگ به آنها تحمیل کرد. در کودکی سایمون هر صدا، آوا یا کلامی مساوی بود با لو رفتن، پیدا شدن و مردن و در عوض سکوت معنای حتمی زنده ماندن و اجازهی زندگی داشتن بود. البته سایمون بعدتر در زندگی اجتماعی و خانوادگیاش آدم موفقی میشود، کارمندی وظیفه شناس و پدری مهربان. او به مرور زمان نیاز به کلام را در برقراری ارتباط با نزدیکترین افراد زندگیاش از دست میدهد و به سکوت کودکیاش بازمی گردد. اِوا که میخواهد برای رفع این سکوت راه حلی بیاید، در میان تقلاهای ذهنیاش، خود نیز به این سکوت نزدیک میشود و دیگر بیش از آن که در دنیای بیرون با دیگران گفت و گو داشته باشد، در درون خود هیاهویی بر پا ساخته است.
«چطور باید او را بشناسم؟ شناخت من بر پایهی خاطرات است. براساس تمامی آن قسمتهای مختصر و کوتاهی که طی سالها با آشکار شدن اجزای گوناگون وجودش عیان شدهاند.»
روایت تأملبرانگیز میریسه لیندستروم در فصلهایی کوتاه با سکون جاری در ماجرای اصلی و ماجراهای فرعی و خرده روایتهایش امکان این نزدیکی را برای مخاطب فراهم میآورد. آنقدر که سنگینی این سکوت و رکود رابطهی اِوا و سایمون کاملاً درگیر کننده و ملموس میشود. از طرف دیگر کنکاش اِوا در گذشتهی خود و شوهرش تعلیقهای کوچک و بزرگی را شکل میدهد که تا برملا شدن رازها و سرانجام آدمهای نامبرده، کنجکاوانه خواننده را برای ادامه همراه خود نگه میدارد.
لیندستروم نگاهی زنانه و بافاصله به جنگ دارد. او جنگی را که تبعاتش در سکوت ناخواستهی جنگ زدگان، فروپاشی خانوادهها و گذشتهی کابوس وار یک نسل بروز پیدا کرده و هنوز هراس برملا شدن هویتها را در پی دارد، با جنگ درونی شخصیتها با خودشان پیوند می زند. ناگفتهها و پنهان کاریهای تاریخی در رازهای فردی شخصیتها میغلتد و طوری در هم ترکیب میشود که انگار یکی باعث دیگری بوده.
این رمان که یکی از آخرین رمانهای لیندستروم است، برندهی جوایزی از جمله جایزهی شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزهی منتقدین ادبی نروژ و نامزد دریافت جایزهی رمان شبکهی رادیویی «اِن. آر. کی. پی .تو» و نامزد جایزهی منتقدان جوان شده است. از میریسته لیندستروم مجموعه داستانهای کوتاه و رمانهای بسیاری منتشر شده است. او برای مجموعه داستان کوتاهش با عنوان «مهمانها» نیز نامزد دریافت جایزهی شورای ادبی اسکاندیناوی و همچنین جایزهی منتقدین نروژ شد. این نویسنده در سال 2008 برای مجموعه آثار ادبیاش جایزهی «دابلوگ» را دریافت کرد.
من تازه با بلاگتون اشنا شدم
چقدر خوبین شما :)