عمر اندوه در قرن ما
راستش از فرهاد نوشتن کار من نیست. فقط میتوانم بگویم در این چند سال گذشته نامش ذکر لبم بوده و صدایش آسایش روانم با شعرهایی که آن خودش بود حتی اگر از دیگران وام گرفته بود. یکبار از قلم دوستی خوانده بودم آدمی که درونمان زندگی میکند به صدای فرهاد نیاز دارد. آن موقعها هنوز حرفش را نمیفهمیدم اما امروز شاید بشود گفت کمی، فقط کمی از این نیاز، از این احتیاج را درک میکنم. گذر از این چند سال فقط به مدد فرهاد مهراد ممکن بوده و شده و میدانم در آینده نیز بیشتر از اکنون محتاج او خواهم بود... .
پ.ن: عکس اول را سال 97 از نسخه اول برداشتم و عکس دوم را سال 99 از نسخه دوم و عکس بعدی را شاید از نسخه سوم یک روز در آینده ثبت خواهم کرد؛ روی همین خاک یا هر خاک دیگری. هدیه گرفتن چندباره فرهاد یعنی عاشقی مضاعف.
پ.پ.ن: کاش این روزها وقت کنم بیشتر زندگی کنم... کاش سبکتر شوم از بدوبدوهای بیهوده بیرون و رجعت کنم به خودم و نوشتن... .