صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

داستان با یک کشتی، یک مهاجرت، یک زایمان، یک ملوان و یک بچه ­ی سر راه گذاشته شده، آغاز می ­شود.
"ملوانی به نام دَنی بودمن پیدایش کرده بود. وقتی که همه­ ی مسافران بوستون از کشتی ویرجینین پیاده شده بودند. داخل جعبه ­ای مقوایی. ده روزه بود. روی پیانو رها شده بود. روی کارتن نوشته شده بود" تی. دی. لمون" ملوان اسم خودش را همراه با سال 1900(نُوِوچِنتو) به اسم پسربچه اضافه کرد و مسئولیت بزرگ کردنش را به عهده گرفت. درحقیقت نووچنتو برای جهان وجود نداشت. هیچ شهر یا کلیسا یا بیمارستان یا زندان یا تیم بیس بالی نبود که اسم او را در جایی نوشته باشد. وطن نداشت. تاریخ تولد نداشت. خانواده نداشت. به طرز قانونی اصلا به دنیا نیامده بود."
راوی ماجرای این مرد عجیب وغریب که اقیانوس به خانه ­اش می­ ماند، دوست ترومپت نوازش است که اتفاقی به عنوان عضوی از نوازنده ­ها وارد کشتی می­ شود و تا سال­ ها آن جا همراه او می­ نوازد. داستانی که از انتها شروع شده و با مرور خاطرات به همان نقطه­ ی پایان بازمی­ گردد تا ببینیم که آیا نووچنتو از روی بمب­ هایی که برشان نشسته است، بلند می­شود یا نه. این مرد برای ما از دنیای غریب نووچنتو می­ گوید؛ از زندگی ­اش بر روی کشتی، از خانواده ­اش که همان ملوان­ ها و مسافرین در رفت ­وآمد هستند، از قدرتش در نواختن پیانو به صورت بداهه فراگرفته و رقابتی که بر سر نواختنش با جِلی رُل مشهور می­ کند، از تصمیمش برای قدم گذاشتن روی خشکی پس از گذشت سی­ و دو سال روی آب و علتی که او برای این کارش بیان می­ کند"به این دلیل که دریا را از آن سمت، از روی خشکی ببینم نه ازداخل کشتی." نووچنتو انگار که جزیی از کشتی باشد، همیشه در آن حضور دارد و هر بار که سر بلند کنی، می­توانی او را ببینی که به نوعی در خانه ­اش قدم می ­زند و مشغول کاری است. اقیانوس نه تنها در چشمان او، بلکه در روحش نیز رسوب کرده؛ طوری که روح یک مادر در فرزندش. اقیانوس با تمام موج­ هایش جایی است که او درش به دنیا آمده، بزرگ شده و هر شب در آغوشش خوابیده و مدام برش زندگی کرده. او خودش نمودی از این آبی بی­کران است.  برای او حتما همه چیز سه رنگ است؛ یا سفید و سیاه به رنگ شاسی­ های پیانو و یا آبی به رنگ وطنش.

نویسنده توصیف ظاهری خاصی از او به ما ارائه نمی­دهد؛ او شبیه به همه­ی ماست و نیست. می­تواند یکی از ماها باشد. یکی که محو است. مردی است در تاریکی، در کنج­های ناپیدای کشتی، در بداهه­نوازی­های شبانه­ی سالن رقص. پیانیستی که تا می­تواند ساکت است و هر جا که نیاز ببیند با سُراندن انگشت­هایش روی شاسی­های دو رنگ پیانو سخن می­گوید. هیچ کس قادر به تقلید شیوه­ی صحبت کردنش نیست. برای این مرد دنیای خارج از کشتی جهان بی­دروپیکری است که پایان نداشتنش می­ترساندش. دنیایی که برای یک بار هم که شده او را وسوسه می­کند تا به خاطرش از پله­های کشتی پایین بیاید. برای آن دنیا هم نووچنتو فردی است خیالی و ناشناخته. دنی.بودمن.تی.دی لمون نووچنتو جایی به دوستش می­گوید که در چشم مردم می­شود چیزی را که بعدها خواهند دید، مشاهده کرد. نه آن را که تا به حال دیده اند. شاید مادرش وقتی که او را به دنیا آورد، همین عدم تعلق او را به دنیای حقیقی دور از آب در چشم­های کوچکش دیده بود و برای همین او را همان جا که زاده شد، رها کرد.
کتاب افسانه­ی هزار و نهصد نمایشنامه-داستانی است به شیوه­ی مونولوگ(تک گویی) نوشته­ی الساندرو باریکوی ایتالیایی که با ترجمه­ی آرزو اقتدار توسط نشرخورشید به چاپ رسیده. خود نویسنده اشاره کرده که این متن  را برای یک بازیگر و یک کارگردان نوشته بوده. جوزپه تورناتوره-کارگردان فیلم­های سینما پارادیزو و مالنا- نیز فیلمی با همین عنوان از روی این کتاب با بازی تیم راث در سال 1998 ساخته.

پی نوشت: این مطلب برای کتاب صوتی نوار نوشته و پیش تر در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۰
فاطمه محمدبیگی

ویکنت مداردو دی ترالبا برای خوشایند عده ای از دوک های منطقه اش در جنگ های صلیبی شرکت می کند. او در دشت های بوهم به مقابله ی ترک ها می رود. نه سر از جنگ درمی آورد و نه از جنگاوری چیزی می داند. حتی نمی داند که نباید مستقیم جلوی دهانه ی توپ قرار گرفت و این بزرگ ترین اشتباهی است که دلاورانه آن را انجام می دهد. دشمنانش هم به راحتی با شلیک توپ او را از وسط دو نیم می کنند. دکترها نیمه ی نسبتا سالم تر را سر هم می کنند و به خانه باز پس می فرستند. ویکنت با آن ظاهر رعب انگیزش که نیمی از یک انسان است، از آن پس خودش را در بالاپوشی سیاه می پیچد و در منطقه ی اطراف قلعه اش می گردد. هر چیزی که سر راه او قرار بگیرد به دو نیم می شود. او پا پیش تر می گذارد و اعمال شرورانه ی دیگری نیز انجام می دهد؛ حکم اعدام صادر کردن برای چندین راهزن، به دار آویختن گربه ها، آتش زدن هر خانه ای که بخواهد. او حتی به خواهرزاده اش هم رحم نمی کند و با فریب قارچ های سمی را در سبد او می ریزد تا بخورد. هیچ کس از شر او در امان نیست تا آن جا که حادثه ای عجیب پیش می آید.
"دکتر این را برایم توضیح بدهید؛ چرا در پایی که ندارم، احساس خستگی می کنم؟ انگار که با آن راه رفته باشم. معنی این چیست؟"
در روزهای بعد مردم با ویکنتی برخورد می کنند که یاری دهنده است. خبر با تعجب دهان به دهان می گردد تا آن که کم کم اهالی پی می برند که آنی که کمکشان می کرده یک تفاوت اساسی با ویکنت دارد؛ او نیمه ی راست بدنش را ندارد و به کلی چپ است. او نیمه ی دیگر ویکنت است که راهبان در جنگ نجاتش داده اند و به زادگاهش بازگشته. مردم اولی را شر و دومی را خیر می نامند و در نوسان بین فضیلت و فسادی به یک اندازه غیر انسانی گیر می کنند. این دو نیمه عاشق هم می شوند و از همین جا آشوب بینشان اوج می گیرد. جنجالی راه می اندازند که مردم را آشفته می کند. آن ها در وحشت و آسودگی توامان فقط منتظرند که هر چه سریع تر همه چیز تمام شود.
ماجرای ویکنت از زبان خواهرزاده ی خردسالش با لحنی شیرین و طناز برای ما بیان می شود. او در سرتاسر داستان به ناگاه سر و کله اش پیدا می شود و نقش خود را بازی می کند؛ گاهی همراه دایی اش است، برخی مواقع همراه دایه، بعضی وقت ها پیش دکتر و گاهی در کنار پاملا معشوقه ی ویکنت ها. آزادانه و بی هدف در منطقه جولان می دهد و نقطه ی ارتباط دهنده ی ماجراهای ویکنت به هم است. وجه تمثیلی اثر از همان عنوانش پیداست. انسانی که به دو نیم تقسیم شده. نمادین بودن انتخاب آگاهانه ی نویسنده و به کارگیری آرکی تایپ(کهن الگو) تقابل خیر و شر، اندیشه ی او را در سرتاسر کتاب یاری می دهد" گمان می کردم که همه چیز را می بینم ولی جز پوسته ی سطحی آن چیزی نمی دیدم. اگر روزی نیمی از خودت شدی، چیزهایی را درک خواهی کرد که فراتر از هوشمندی مغزهای کامل است. تو نیمی از خودت و دنیا را از دست خواهی داد ولی نیمه ی دیگرت هزاران بار ژرف نگرتر و ارزشمندتر خواهد شد. تو هم آرزو خواهی کرد که کاش همه چیز مثل خودت دو نیم و لت و پار باشد. چون زیبایی، خرد و عدالت فقط در چیزی وجود دارد که قطعه قطعه شده است." از خلال همین روایت نویسنده انتقادهایش را ابراز می کند و موضوعاتی را مثل ویژگی های ذاتی آدمی، جنگ های بی معنی، فرقه های پوچ مذهبی و مسخره آمیز بودن برخی مناسبات اجتماعی را به هجو می گیرد؛ دکتری که به همه چیز علاقه دارد جز درمان بیمارها، دایه ای که جز نصیحت کردن کاری ازش برنمی آید که آن ها را هم نادرست و جابه جا انجام می دهد و همین باعث می شود پندهایش بی نتیجه بماند، افراد معتقدی که برخلاف انسانیت و شرعشان به منافع خود می اندیشند و ...
ویکنت دو نیم شده نوشته ی ایتالو کالوینو، نویسنده ی شهیر ایتالیایی، بخشی دومی از یک سه گانه به نام نیاکان ما است. سه گانه ی ناپیوسته ی او عبارت است از باروُن درخت نشین، ویکنت دو نیم شده و شوالیه ی ناموجود. کتاب های او توسط مترجمان مختلف به فارسی برگردانده شده اند. کالوینو از آن دست نویسنده هایی است که به نوعی معتقد است با استفاده از بیان طنز بهتر می توان عمق مفاهیم را برای مخاطب جاانداخت.


پی نوشت: این مطلب برای سایت کتاب صوتی نوار نوشته و پیش تر در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
فاطمه محمدبیگی

 
" کتاب ارواح شهرزاد: سازه­ها، شگردها و فرم­های داستان نو" در قطع رقعی و با جلدی شومیز در سال 1383 توسط انتشارات ققنوس منتشر شده و تا سال 89 سه بار تجدید چاپ گشته. طرح جلد آن تصویر روشن و محوی از شهرزاد قصه گو را با کتابی در دست که در میان زمینه­ی تیره­ قرار دارد، نشان می­دهد. نام شهریار مندنی پور که پیش­تر او را به عنوان نویسنده­ای فرم­گرا می­شناسیم، با رنگی سفید در بالای عنوان کتاب آمده. مندنی پور برای مخاطب ایرانی با مجموعه داستان­های "مومیا و عسل" و "شرقِ بنفشه" و رمان دو جلدی "دلِ دلدادگی" به عنوان نویسنده­ای که ساختار و زبان داستان برایش اولویت به سزایی دارد، آشناست. درست است که مندنی پور در مقدمه­اش اشاره می­کند که کتاب برای تمامی مخاطبان علاقه­مند به این حوزه مناسب است اما از نظر نگارنده این کتاب بیشتر برای کسانی کارآمد است که منابع ابتدایی را مطالعه کرده و دستی در نوشتن یا نقد داستان دارند؛ زیرا که تنها این چنین افرادی در پی یافتن پاسخ  برای سوالاتی همچون این  که در چه هنگامی زمان فعل روایت دچار تغییر می­شود، چه زمانی نثر باید محاوره باشد و چه زمانی رسمی، لحن در کجا بروز پیدا می­کند و یا اتمسفر چیست و چگونه خلق می-شود و ... برمی­آیند.
او در این کتاب 342 صفحه­ای، طی چهارده فصل به همراه یک مقدمه و یک ضمیمه(آشنایی با داستان نو) به معرفی و توضیح ساختار و عناصر تشکیل دهنده­ی داستان می­پردازد. فصل­های کتاب که نویسنده با بهره­گیری از نام شهرزاد در کنار ترکیب­های دیگر، به نوآوری­ای برای نام­گزاری­شان دست زده، شامل عناصر شکل­دهنده­ی داستان هستند؛ از جمله، نُه پرسش ابوالهول(چرایی نوشتن)، ارواح شهرزاد( شخصیت)، آواز بر تَل برج بابل(نثر)، سپیده دمان شهرزاد( زاویه دید)، ثانیه­های شنی شهرزاد( زمان) و ... . مقدمه را اشاره­های نویسنده به چگونگی نگارش این کتاب و جمع آوری اطلاعات آن تشکیل می­دهد. او ذکر می کند: « این کتاب حاصل هزاران ساعت خواندن و خواندن رمان و داستان و حکایت و فیلمنامه و ...تئوری و فکر و پرسش و درنهایت فیش­برداری است؛ از گاه نوجوانی و ابتدای دانایی به نادانی... .» این چهارده فصل ساختار یک داستان را از پیش از نوشتن تا قسمت ابتدایی، میانه و پایان­بندی را شامل می­شوند که هر کدام ده صفحه یا بیشتر هستند. وی در طی این فصول به معرفی مختصر یک به یک عناصر تشکیل دهنده­ی داستان همچون زاویه­ی دید، نثر، شخصیت­پردازی،  فضاسازی و ... پرداخته و سپس دگرگونی­هایی را که طی گذر سال­ها و عبور ادبیات داستانی از بستر مکتب­ها و جنبش­های ادبی متفاوت، بر هر کدام از این عناصر وارد آمده، شرح می­دهد. به عنوان مثال بیان می­کند که می­توان به شیوه­ی پیشینیان عمل کرد و دانای کل مداخله­گری را به کار گرفت که در جای­جای روایت داستان حضور پیدا کرده و قضاوتی را نسبت به شخصیت­ها وارد می­کند یا پیشاپیش از وقوع برخی اتفاقات اطلاع دهد؛ زیرا که در آن دوران هنوز باور این که کسی بالاتر از تمامی آدمیان قرار دارد که بر همه چیز آگاه است، در تفکر جامعه جایگاه ویژه­ی داشته. او ادامه می­دهد که در عوض آن روش کهنه که برای زمان خود مناسب بوده، به شیوه­ای امروزی­تر عمل کرد و از زاویه­ی دید نمایشی­ای بهره گرفت که تنها آن­چه که از دریچه­ی چشمانش قابل رویت است را نشان مخاطب می­دهد. بی هیچ پیش­داوری و توضیحات اضافه­ای. زیرا که در زمان حال آن باور قدیمی جای خود را به عدم قطعیت و نسبی بودن حقیقت داده. در ضمیمه نیز تنها از منظر تقابل کارکرد کلاسیک و مدرن به همان عناصر داستانی ذکر شده می­پردازد اما این بار به صورتی کوتاه­تر و در حدود دو یا سه صفحه. این فصل به نوعی چکیده و جمع­بندی کل مطالب محسوب می­شود.
از دلایل برتری این کتاب نسبت به دیگر آثار تالیفی ایرانی در این زمینه می­توان به این نکته اشاره کرد که نه تنها مباحث ذکر شده در این کتاب، به روزتر هستند و نویسنده از حداکثر منابع ایرانی و خارجی حوزه­ی مورد نظر بهره گرفته، بلکه نتیجه­ی بررسی­ها و نکته­برداری­های خود را به عنوان یک نویسنده در اختیار مخاطب قرار می­دهد. بنابراین این کتاب از منابع ابتدایی­ای چون "عناصر داستان" و "ادبیات داستانی" هر دو نوشته­ی جمال میرصادقی و منتشر شده در سال­های 1364 و 1366 و "هنر داستان نویسی" اثر ابراهیم یونسی و چاپ شده  در سال 1341 که صرفا جبنه­ی تعریفی و توضیحی دارند، در مرتبه­ای بالاتر قرار می­گیرد. زیرا که این کتاب­ها تنها در جایگاه منابع اولیه کارآمدند و مباحث بیان شده در آن­ها بیشتر جنبه­ی کلی دارد. حتی گاهی نیز به شدت تحت تاثیر ترجمه­ی اصطلاحات غربی ادبیات داستانی هستند. علاوه بر این، اغلب نمونه­هایی که در آن ها برای مثال آورده شده، از رمان­ها و داستان­های خارجی است. اما مندنی پور نمونه­های خارجی و ایرانی را به موازات هم در شرح موضوع مورد نظر به کار می­گیرد.در ضمن وی به جزئیاتی می­پردازد که تا پیش از این برای مخاطب ایرانی ناآشنا بوده و یا از طریق منابع خارجی اطلاعاتی درمورد آن­ها کسب کرده بوده که احتمال عدم درک درست مخاطب از آن­ها وجود داشته.

نویسنده بخش جدایی را به منابع یا کتاب­شناسی اختصاص نداده است اما مخاطب پیگیر می­تواند به تمام کتاب­های آموزشی و رمان­هایی که نامشان در جای­جای اثر برده شده، رجوع کنند و از آن­ها بهره بگیرند. از جمله­ی آن­ها می­توان به هزار و یک شب، جوامع الحکایات، یهودی سرگردان و ... اشاره کرد.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۵
فاطمه محمدبیگی