تریستان و ایزوت اثر ژوزف بدیه ترجمه ی دکتر
پرویز ناتل خانلری توسط نشر نیلوفر در سال1334 به چاپ رسیده و تا امروز نیز تجدید
چاپ شده است.
این اثر یکی از رمانس های بسیار قدیمی و معروف
جهان بوده که راویِ دانایِ کل مداخله گر(راوی در جاهایی درمورد شخصیت ها نظر می دهد،
حتی آن ها را قضاوت کرده و گه گاهی آینده را پیشاپیش برای خواننده بازگو می کند.)
آن روایتگر عشقِ نامشروع تریستان خواهرزاده ی مارک شاه و ایزوت شه بانوی ایرلندی
است. بسیاری از خاورشناسان میان این رمانس و منظومه ی عاشقانه ی "ویس و
رامین" فخرالدین اسعد گرگانی شباهت هایی یافته اند و به نوعی آن را برگرفته
از همین منظومه ی ایرانی می دانند که در سال446 هجری حدود یک سده پیش از پدید آمدن
اولین نسخه ی موجود از تریستان و ایزوت می دانند. در کلِ روایت تفاوت های جزئی
زیادی مابین این دو اثر وجود دارد که می توان گفت به دلیل این که هر دو اثر به
نوعی عاشقانه هستند و دارای ویژگی های رمانس، بودن شباهتهای کلی بین آن ها طبیعی
است.
سرتاسر کتاب پر است از دلیری ها، نبردها، شکست و
پیروزی ها، خدئه و نیرنگ ها،جاسوسی، خبرچینی، دیدارهای پنهانی، عشق بازی هایی پر
از ترس، گریز به طبیعت، انتقام، تهمت، مجازات و تبرئه شدن و ... .
خلاصه ی داستان:
تریستان(در معنی لغوی: غم پرورد) زاده ی عشقی
پاک، پس از مرگ مادرش به هنگام زایمان توسط روهالت دوستِ پدری اش به صورت مخفیانه
بزرگ می شود. بعدها به صورت اتفاقی به کشور کورنوای که سرزمینِ مادری اش است، می رسد
و با نزدیک شدن به شاه، حقایقی پیرامون خویشاوندیِ خودش با شاه پی می برد. شاه
مارک در پی بهانه تراشی ها و خدئههای
وزیران و نزدیکانش در مورد دور کردن تریستان تصمیم میگیرد به رای آن ها یعنی
ازدواج تن دردهد. بنابراین روزی تار مویی را که دو پرنده برکنار پنجره ی او می آورند
به دست آن ها داده و می گوید اگر صاحب این تار مو را یافتید، با او وصلت می کنم.
تریستان که در پی دلاوری های گذشته اش می داند این تارِ مو از آنِ کیست، داوطلب می شود
که برود و آن بانو را به کاخِ دایی اش بیاورد. وزیران که فرصت را مناسب می بینند
این اجازه را به او می دهند و او یاری می شود بی آن که بداند... .
پی نوشت: این مطلب پیش تر برای سایت نُخستان نگاشته و در این جا منتشر شده است.