صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

با ما سخن بگو، ای فیلسوفِ شاعر

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۱ ب.ظ

کسی بهتر از جبران خلیل جبران نمی تواند این چنین پیامبری را تصویر کند. پیامبری که توامان از جنس مردم اطرافش و از جنس روحی متعالی است که در او دمیده شده. پیامبری که خود را مخلوقی جدای از دیگر انسان ها نمی داند و زیستن میان آن ها را جزوی از فضای علم آموزی اش می داند. او تصویری یگانه از مردی ساده و فیلسوف را برای ما می آفریند که مفاهیم جهان شمول هستی را در قالب جملاتی ظریف، شاعرانه که معنایی ژرف را در خود جای داده اند، بازگو می کند. چه کسی می تواند بزرگ ترین مفاهیم بشری را با کوتاه ترین تعبیرها و تصویرها بی هیچ تعصب و نگرش خاصی ادا کند؟
پس از دوازده سال زندگی در اُرفالس هنگام رفتن المصطفی رسیده. مردمی که تمام این سال ها در کنار او زیسته اند همراهی اش می کنند تا علاوه بر بدرقه کردن، در آخرین لحظات نیز از این مرد نکته ای بیاموزند. هر کسی اعم از زن خانه دار، مردی توانگر، پیرمردی مهمان سرادار، یک برزیگر، یک بنا و ... بنا به اندیشه و نیاز خود سوالی از او می پرسد و او جوابی یگانه برای هر کدام از این سوال ها دارد.
با ما از درد سخن بگو
و او گفت:
درد شما شکستن پوسته ای است که فهم شما را در بردارد.
همان گونه که هسته ی میوه باید بکشند تا مغز آن آفتاب ببیند، شما هم باید با درد آشنا شوید.
*
با ما از آزادی سخن بگو
و او پاسخ داد:
شما فقط آن گاه می توانید آزاد باشید که حتی آرزو کردن آزادی را هم بندی بر دست و پای خود ببینید و هنگامی که دیگر از آزادی همچون هدف و غایت سخن نگویید.
در انتها المصطفی یادآور می شود که در تک تک لحظاتی که آن جا به سر برده، هم چیزهایی آموخته و هم از آموخته هایش به دیگران انفاق کرده. او می گوید که هر آن چه بین او و مردم بوده چیزی است دو طرفه " شما چه بسیار می دهید و خود نمی دانید که چیزی داده اید." سپس آنان را بدرود می گوید و در فضایی مبهم بین رفتن به سفر یا رفتن به پیشواز مرگ، سوار کشتی می شود و می گوید" تا چندی دیگر، دمی بر بال باد می سایم و آن گاه زنی دیگر باز مرا خواهد زایید." گویی که او می داند که به سوی مرگ می شتابد و کشتی او را  در جویباری کوچک به دریای بزرگی که از آن آمده است، خواهد رساند و مادر بزرگوار فرزندش را در آغوش خواهد کشید. این اما به آن معنی نیست که او آدمیانی که می شناسد را تنها و بی تکیه گاه رها می کند. او کلامش را برای آنان به ارث گذاشته و وعده داده است که در هر جلوه ی آفرینش حتی باد جلوه گر می شود و صدایش را در گوش مردمان زمزمه می کند تا بدانند او همیشه وجود و حضور دارد.
پیامبر نوشته ی جبران خلیل جبران فیلسوف، شاعر، نقاش و ادیب لبنانی، در سال ۱۹۲۳ به زبان انگلیسی منتشر شد.این کتاب شامل 26 شعر منثور است و از شناخته شده ترین آثار خلیل جبران به حساب می آید. این اثر ماندگار به بیش از 40 زبان ترجمه شده و یکی از عناوین ثابت فهرست پرفروش‌های دنیا است. از این کتاب ترجمه های مختلفی به فارسی موجود است.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی