صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب خورشید» ثبت شده است

"توی  زندگی همه چیز به بخت و اقبال بستگی دارد و بخت یار کسی است که آن را توی هوا بقاپد اما لازم هم هست که خود آدم به بخت رو کند و این که همه چیز بستگی دارد به حضور ذهن آدم؛ تشخیص لحظه ی مناسب و زدن ضربه ی کاری. آدم نباید بزدلی به خرج دهد، باید دل شیر داشته باشد."
آدم بد شانس جلد دوم از مجموعه ی داستان های رُمی آلبرتو موراویا، نویسنده ی ایتالیایی، است. موراویا از نویسندگان مطرح و نام آور نیمه ی دوم قرن بیستم بوده که محوریت داستان هایش را رفتارها و صفت های انسانی تشکیل می دهند. او معمولا شخصیت داستان هایش را در موقعیت های ویژه قرار می دهد و سپس به توصیف رفتارها، تفکرات و کنش های او در آن لحظات می پردازد. در این مجموعه نیز طی سی و یک داستان کوتاه با زاویه ی دید اول شخص-اکثرا مردانه- ماجرای شخصیت های مختلفش را برایمان بازمی گوید. شرایط و موقعیت هایی که افراد این مجموعه با آن درگیر هستند، برخلاف دیگر آثار نویسنده بر بستری واقعی و به خصوص در شهر رم شکل گرفته اند.  از جمله ی آن ها می توان به این ها اشاره کرد:
مردی که حرفه های مختلف را امتحان می کند تا بتواند خرج زندگی خودش و خانواده اش را بدهد اما به خاطر طمعی که در اندوختن مال دارد، ناخواسته کاسبی خود را خراب می کند، مرد جوانی که از راه دزدیدن سگ ها و برگرداندن آن ها به صاحبشان و گرفتن انعام امرار معاش می کند، مردی که به خاطر سخن چینی چندین زن به همسر جوان خود شک می کند و در انتها می فهمد که چه اشتباه خنده آوری کرده است، دو آدم که به خاطر نقص عضو توانسته اند توجه اهالی یک محل را به خود جلب کنند و از این طریق به کار مشغول شوند اما کم کم درگیر رقابت با یکدیگر می شوند، پسر جوانی که موقع ارتکاب یک قتل عینکش را برمی دارد تا بهتر ببیند و همین جای ماندن عینک در محل قتل باعث لو رفتن و دستگیری اش می شود و ...
موراویا  در این داستان های کوتاه که هر کدام پنج یا شش صفحه بیشتر نمی شوند، خصلت های انسانی مثل گذشت، رفاقت، سخن چینی، اعتماد به حرف مردم، غافل بودن، وابستگی و ... را در موقعیت های داستانی جذاب و غافلگیر کننده ی خود به چالش می کشد. او این ویژگی های ذاتی انسانی را به گونه ای دیگر پیش روی مخاطب قرار می دهد تا عمیق تر از قبل به هجو آن ها بپردازد و میزان تاثیرگذاری  این خصلت ها  را بر زندگی آدمیان نشان بدهد.
" زندگی ارزش زیستن ندارد مگر این که گاهی بیاستیم و بیندیشیم که چطور داریم زندگی می کنیم."

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۴
فاطمه محمدبیگی

داستان با یک کشتی، یک مهاجرت، یک زایمان، یک ملوان و یک بچه ­ی سر راه گذاشته شده، آغاز می ­شود.
"ملوانی به نام دَنی بودمن پیدایش کرده بود. وقتی که همه­ ی مسافران بوستون از کشتی ویرجینین پیاده شده بودند. داخل جعبه ­ای مقوایی. ده روزه بود. روی پیانو رها شده بود. روی کارتن نوشته شده بود" تی. دی. لمون" ملوان اسم خودش را همراه با سال 1900(نُوِوچِنتو) به اسم پسربچه اضافه کرد و مسئولیت بزرگ کردنش را به عهده گرفت. درحقیقت نووچنتو برای جهان وجود نداشت. هیچ شهر یا کلیسا یا بیمارستان یا زندان یا تیم بیس بالی نبود که اسم او را در جایی نوشته باشد. وطن نداشت. تاریخ تولد نداشت. خانواده نداشت. به طرز قانونی اصلا به دنیا نیامده بود."
راوی ماجرای این مرد عجیب وغریب که اقیانوس به خانه ­اش می­ ماند، دوست ترومپت نوازش است که اتفاقی به عنوان عضوی از نوازنده ­ها وارد کشتی می­ شود و تا سال­ ها آن جا همراه او می­ نوازد. داستانی که از انتها شروع شده و با مرور خاطرات به همان نقطه­ ی پایان بازمی­ گردد تا ببینیم که آیا نووچنتو از روی بمب­ هایی که برشان نشسته است، بلند می­شود یا نه. این مرد برای ما از دنیای غریب نووچنتو می­ گوید؛ از زندگی ­اش بر روی کشتی، از خانواده ­اش که همان ملوان­ ها و مسافرین در رفت ­وآمد هستند، از قدرتش در نواختن پیانو به صورت بداهه فراگرفته و رقابتی که بر سر نواختنش با جِلی رُل مشهور می­ کند، از تصمیمش برای قدم گذاشتن روی خشکی پس از گذشت سی­ و دو سال روی آب و علتی که او برای این کارش بیان می­ کند"به این دلیل که دریا را از آن سمت، از روی خشکی ببینم نه ازداخل کشتی." نووچنتو انگار که جزیی از کشتی باشد، همیشه در آن حضور دارد و هر بار که سر بلند کنی، می­توانی او را ببینی که به نوعی در خانه ­اش قدم می ­زند و مشغول کاری است. اقیانوس نه تنها در چشمان او، بلکه در روحش نیز رسوب کرده؛ طوری که روح یک مادر در فرزندش. اقیانوس با تمام موج­ هایش جایی است که او درش به دنیا آمده، بزرگ شده و هر شب در آغوشش خوابیده و مدام برش زندگی کرده. او خودش نمودی از این آبی بی­کران است.  برای او حتما همه چیز سه رنگ است؛ یا سفید و سیاه به رنگ شاسی­ های پیانو و یا آبی به رنگ وطنش.

نویسنده توصیف ظاهری خاصی از او به ما ارائه نمی­دهد؛ او شبیه به همه­ی ماست و نیست. می­تواند یکی از ماها باشد. یکی که محو است. مردی است در تاریکی، در کنج­های ناپیدای کشتی، در بداهه­نوازی­های شبانه­ی سالن رقص. پیانیستی که تا می­تواند ساکت است و هر جا که نیاز ببیند با سُراندن انگشت­هایش روی شاسی­های دو رنگ پیانو سخن می­گوید. هیچ کس قادر به تقلید شیوه­ی صحبت کردنش نیست. برای این مرد دنیای خارج از کشتی جهان بی­دروپیکری است که پایان نداشتنش می­ترساندش. دنیایی که برای یک بار هم که شده او را وسوسه می­کند تا به خاطرش از پله­های کشتی پایین بیاید. برای آن دنیا هم نووچنتو فردی است خیالی و ناشناخته. دنی.بودمن.تی.دی لمون نووچنتو جایی به دوستش می­گوید که در چشم مردم می­شود چیزی را که بعدها خواهند دید، مشاهده کرد. نه آن را که تا به حال دیده اند. شاید مادرش وقتی که او را به دنیا آورد، همین عدم تعلق او را به دنیای حقیقی دور از آب در چشم­های کوچکش دیده بود و برای همین او را همان جا که زاده شد، رها کرد.
کتاب افسانه­ی هزار و نهصد نمایشنامه-داستانی است به شیوه­ی مونولوگ(تک گویی) نوشته­ی الساندرو باریکوی ایتالیایی که با ترجمه­ی آرزو اقتدار توسط نشرخورشید به چاپ رسیده. خود نویسنده اشاره کرده که این متن  را برای یک بازیگر و یک کارگردان نوشته بوده. جوزپه تورناتوره-کارگردان فیلم­های سینما پارادیزو و مالنا- نیز فیلمی با همین عنوان از روی این کتاب با بازی تیم راث در سال 1998 ساخته.

پی نوشت: این مطلب برای کتاب صوتی نوار نوشته و پیش تر در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۰
فاطمه محمدبیگی