صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۶۹ مطلب با موضوع «درباره‌ی سینما و فیلم‌ها» ثبت شده است


گربه ی سیاه، گربه ی سفید امیر کاستاریکا از آن دست فیلم هایی است که نمی توان آن را در ژانر موزیکال جا داد اما اگر رقص و موسیقی را ازش بگیریم، ناقص و تهی می شود. موسیقی و رقص آن چنان با ماجرای فیلم ترکیب شده که بدون آن این قصه گویی ممکن نیست. ضرباهنگ شکل گیری کنش ها و پیش روی ماجراها به این دو عنصر متکی است. بخشی از هویت شخصیت هاست. زارِ و پدربزرگش هر دو سازی می نوازند. ایدا شیفته ی رقصیدن با آهنگ هاست. دادان خشم و شادی اش را با موسیقی می تواند بروز دهد. موسیقی است که به فیلم حیات می بخشد. موسیقی است که پدربزرگ را بازمی گرداند، وقایع مهم را رقم می زند، معامله ی مرگ را همراهی می کند، مخفی گاه است، می رهاند، ممکن می سازد. در جای جای نماها حضور سازها و موسیقی و رقص کاملا مشهود است.


(معرفی شخصیت گِرگا)

(اولین لحظه ای که زارِ به دیدار ایدا می رود)

(معرفی خانه و بارِ ایدا و سوجکا)

(معرفی ایدا)

(رفتن پیش پدربزرگ بیمار در بیمارستان)


(پدربزرگ جانی تازه می گیرد)


(بازگرداندن پدربزرگ به خانه)




(لحظه ی معاشقه ی زارِ و ایدا همراه با آهنگی که ایدا زمزمه می کند)

(دادان در اوج رقص و مستی برای ماتکو زمانی مشخص می کند تا طلبش را بپردازد)


(پیش از گفت و گوی دادان و سوجکا سر معامله ی ازدواج ایدا)

(شادی بیش از حد دادان در عروسی)


(پدربزرگ پول هایش را پنهان می کند)

(معامله ی مرگ بعد از نواختن آهنگی با آکاردئون رخ می دهد)


گربه ی سیاه، گربه ی سفید یک کولی است که به رسم کولیانِ در سفر-گوسان ها- طنازانه قصه می گوید؛ همراه با ساز و آواز و رقص. قصه ای ساده با شخصیت های بسیار و متفاوت، ماجراهایی تو در تو پر از تصادف و بازی تقدیر با بن مایه های مرگ، عشق، سرنوشت و پایانی خوش با سفر و ترک دیار. فیلم با موسیقی اغاز می شود و ورود یک ماشین جدید آغاز می شود، در جشنی شلوغ به اوج می رسد و با موسیقی و فرار زارِ و ایدا به پایان می رسد.


(از نماهای آغازین فیلم)

(شروع عروسی)



(گریز عروس با همکاری زارِ و ایدا و رقص مهمانان)





(برگشت عروس بر دست دامادی که سرنوشت آن ها را به هم می رساند)


(عملی شدن تصمیم زارِ برای فرار همراه ایدا)

(پدربزرگ به زارِ یادآوری می کند که آکاردئون را فراموش کرده)

(زارِ و ایدا پول هایی که پدربزرگ برایشان جاساز کرده بیرون می کشند و سفرشان را شروع می کنند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۲
فاطمه محمدبیگی


مستند مادر و مامان ساخته ی های جین ریو به ماجرای زندگی زنی بیوه می پردازد که مسئولیت نگه داری از مادر و مادر شوهر بیمار خود را برعهده دارد. نگه داری از مادرشوهر گویا در کره ی جنوبی یک سنت محسوب می شود که زن نمی تواند از آن سرباز بزند. فیلم با ریتمی کُند اما با ثبت لحظاتی سرخوشانه و شاد در کنار صحنه های تلخ روزهای دشوار و ساده ی این سه زن را کنار هم نشان می دهد. زندگی آن ها مقابل دوربین- که جزوی از خانواده شده- جریان دارد و چیزی از ما پوشیده نمی ماند. مادر و مامان خود زندگی است؛ برخوردی نزدیک و بدون دست کاری در اصالت لحظاتش که تجربه ی زیستن چنین موقعیتی را برایمان ممکن می کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۳:۱۱
فاطمه محمدبیگی


مستند کات ساخته ی بنجامین دیزدارویچ روایتگر همراهی سه روزه ی مردی آپاراتچی است که تصمیم گرفته برای آخرین اکران فیلم با آپارات را در شهر قدیمی اش امتحان کند. او عمرش را صرف سینما کرده و هنوز معتقد است فیلم های سی و پنج میلی متری سینمایند و آن چه امروز بر پرده ها اکران می شود، هیچ است. در سه روزی که ما شاهد تلاش او برای یافتن یک آپارات سالم و مکانی برای اکرانیم، حرف هایش درباره ی اکران فیلم در میانه ی جنگ بوسنی را می شنویم. او از طریق تونلی که برای دور زدن حصر شهر و انتقال مواد غذایی ساخته بودند، حلقه های فیلم را جابه جا و آن ها را به رایگان برای مردم اکران می کرده. با او در شهر قدم می زنیم و به سینماهای قدیمی که حالا یا از بین رفته اند یا تبدیل به سینماهای مدرن شده اند، سرک می کشیم. در میان این سرک کشی ها متوجه می شیم که نسل جدید به سینمای مدنظر او علاقه ای ندارند همان طور که او سینمای جدید آن ها را پس می زند. بی نتیجه ماندن تلاش شخصیت اصلی فیلم بعد از سه روز نیز، تاییدی است بر این تفاوت. تنها سه، چهار نفر برای تماشای اکران فیلم قدیمی او به سالن می آیند. در پایان تنها خودش مقابل پرده ی بزرگ سالن، پشت به سالن خالی نشسته. تصویری غیرقابل انکار از غلبه ی سینمای جدید بر سینمای پیش از خود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۸
فاطمه محمدبیگی


مستند کوتاه در این سرزمین ساخته ی اکاترینا مورومتسوا روایتگر نمادین تاریخ شوروی است. این مستند با تکنیک های نمایشی چون سایه بازی براساس مقاله های موجود درباره ی شوروی در کتاب های درسی ساخته شده. تصاویری کوتاه و تمثیلی از مردمانی که در تاریکی به سر می بردند و هویت خودشان را در خلال کار و وفاداری از دست داده بودند. سرزمینی که راوی به حضورش در این عصر هم اشاره می کند و می گوید که چنین حکومتی از بین نرفته بلکه تغییر شکل یافته هنوز به حیات خود ادامه می دهد و مردمان آن سرزمین نیز همین روند را طی می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۵
فاطمه محمدبیگی


مستند کوتاه تئاتر بزرگ ساخته ی اسلاومیر باتیرا نمایش تلاش افرادی است که در پشت صحنه ی یک تئاتر بزرگ فعالیت می کنند. برخلاف آن لایه ی قابل تماشا در نمایش که مخاطب همیشه با آن روبروست، لایه ای نادیده وجود دارد که باعث شکل گیری درست یک نمایش می شود؛ آن چیزی که این اثر به آن می پردازد. تئاتر بزرگ بی هیچ توضیحی تنها با نشان دادن صحنه های گوناگون مراحل مختلف آماده سازی یک تئاتر را از ساخت دکور، دوخت جامه ها، جابه جایی وسایل، تغییر صحنه ها و ابزار آن، گریم، نورپردازی و تمام جزئیات جذابی که ممکن است به ذهن مخاطب نرسد، هر چه در پشت پرده، در ساختمان، در طبقات زیرین و… می گذرد را پیش چشمان مخاطب می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۲
فاطمه محمدبیگی


مستند نقش اصلی ساخته ی سرگئی بوکفسکی درباره ی مادر اوست. ستاره ی بازیگری که دوران پیری اش را می گذراند و ما با او همراه می شویم تا روز گرامی داشتش. در گذر از این روزها شاهد بازی کوتاه او در فیلمی تازه با گروهی شلوغ و هم زمان گذران زندگی اش به تنهایی در خانه ایم؛ خلوت او با خودش و پسرش، حساسیت هایش در مرتب نگه داشتن خانه، ذوقش برای انتخاب دو دست لباس برای مراسم، حسرتش از مرگ شوهرش، فراموشی های کوچکش، خوشحالی ها و دل بستگی هایش را به تماشا می نشینیم. او هنوز هم یک ستاره است با تمام شیطنت های کوچک و بزرگ، وقار، دل نشینی و هنر بازیگری اش که دیگر تنها او را برای نقش های کوتاه می خواهند. البته که مستندساز به جای تمرکز بر گذشته ی مادرش، بیشتر به اکنون او می پردازد و چهره ی نزدیکی از پیری یک بازیگر محبوب را به ما ارائه می دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۹
فاطمه محمدبیگی


مستند زندگی نامه ای صدای نجوای درخت را در شب شنیدم ساخته ی کنت جی هروی درباره ی Gerald Squires نقاشی است که سعی می کند آخرین تابلویش را پیش از مرگ شروع کرده و به پایان برساند. مصاحبه های مختلف با خود نقاش و نزدیکانش قبل و بعد از مرگ او تصویری کلی از او برایمان می سازند. در خلال این صحبت ها و بازگویی خاطرات و وقایع از سرگذرانده است که پی می بریم او در خانواده ای مذهبی رشد کرده و از همان خردسالی به نقاشی روی آورده و در جوانی برای نشریات تصویرگری کرده. پس از ازدواج، جزیره ای کوجگ را برای زندگی انتخاب کرده و با دوری از کار برای نشریاتع آثار ویژه ی خود را پدید آورده. این گونه است که دیدگاهش نسبت به هنر، مذهب، زندگی، مرگ، رنج و طبیعت و زیستنش همراه با عشق، سختی معاش، مرگ پسر کوچک و بیماری خودش را در حرف ها و نقاشی هایش پی می گیریم. یکی از درخشان ترین صحنه ها جایی است که ما تقابل نگاه نقاش و همسرش را در هنگام روایت خاطرات شروع زندگی در جزیره می بینیم؛ جایی که او از منبعی برای آفرینش و درک بهتر طبیعت در جزیره سخن می گوید و همسرش از دشواری زیستن در خانه ای نیمه خراب، بدون داشتن چیزهای اولیه، تنگدستی و بزرگ کردن فرزندانشان در آن شرایط حرف می زند. فیلم با رونمایی از تابلوی پرتره ی یکی از دوستان نقاش او که جرالد را چون مسیحی مصلوب-همان طور که همیشه در نظرش بوده- به تصویر کشیده، تمام می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۶
فاطمه محمدبیگی


مستند زندگی نامه ای معمای شاه سینما ساخته ی الیو کویروگا به سرگذشت و شناخت آثار مکس لیندر ستاره ی سینمای صامت می پردازد که به خاطر مرگ شوکه کننده و از بین رفتن فیلم هایش، حضور موثرش در سینما نادیده گرفته و به مرور از یاد رفت.
فیلم با دو روایت موازی دختر پیر لیندر و بازیگری که نقش لیندر را بازی می کند، پیش می رود. روایت دختر از انتهاست. از جایی که توضیح می دهد چه کسی مسئولیت نگه داری او را برعهده گرفت و چه کسانی بزرگش کردند. به ما می گوید که در چه سنی و چگونه به این ماجرا پی برد که پدرش بازیگر بزرگی بوده و با تماشای فیلم هایش توانست قدم به قدم او را بشناسد. از سوی دیگر لیندر برای ما شرح می دهد که بازیگری را از کدام تئاترها شروع کرد و چطور پایش به سینما باز شد. تلاش های او نشان می دهد که برای ماندگاری در سینما و موفقیت کم نگذاشته و نشانمان می دهد که چه افرادی- بزرگانی چون چارلی چاپلین و استن لورل که اولی خود را شاگرد لیندر می خوانده- از او تاثیر پذیرفته اند. پدر فیلم هایش را می سازد و مسیر حرفه ای اش را طی می کند و دختر فیلم های گمشده، پنهان شده و از بین رفتن پدر را جمع آوری می کند. در این بین از زندگی رازآلود شخصی لیندر نیز رمزگشایی می شود. بازیگری که در میانسالی و اوج شهرت دلباخته ی دختر جوانی می شود و پس از فرار و درنهایت ازدواج، خودش و همسرش را می کشد. مرگ مشکوک آن دو و آشکار نشدن چرایی و چگونگی اش برای مردم باعث می شود که این بازیگر و تمام آثار مهمش در سینما کم کم کنار گذاشته بشوند. پس از دهه ها مود لیندر، همان نوزاد نجات یافته از خودکشی والدین، از آرشیو فیلم های پدرش رونمایی می کند تا نامش را دیگربار برای جوانانی که او را نمی شناسند، زنده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۲
فاطمه محمدبیگی


بی نام ساخته ی مایکل گلوگر و مونیکا ویلی مجموعه ی ثبت سفرهای سازنده اش است که پس از مرگ ناگوار او، توسط تدوین گرش کامل شده. فیلم از چند پاره سفر مختلف تشکیل می شود که در چرخش هایی چندباره مکمل یکدیگرند و توضیحات راوی براساس نوشته های فیلم ساز آن ها را یک پارچه می کند. بی نام چکیده ی نگاه گلوگر به زندگی است. تصاویری سرشاز از طبیعت بکر، حیوانات، شهرها و آدمیان. تقابل طبیعت با انسان و انسان با انسان در جای جای اثر موج می زند. به خصوص آن صحنه هایی که رفتار حیوانی با رفتار انسانی پشت به پشت هم می آیند و در عین تفاوت، یکی می شوند. دیدگاه فلسفی فیلم ساز در کنار نوشته هایش بر سرتاسر فیلم حاکم است؛ چیستی گذشته و حال، رنج، آزادی و زیستن. بی نام پر است از نماهایی صریح و چشم گیر، قاب بندی هایی بی همتا و روایاتی نادیده از لحظات زندگی انسان هایی که کمتر بهشان پرداخته شده. تماشایش از سر گذراندن سفری طولانی، بادرنگ و بی مقصد است. تن دادن به صحنه هایش، چشیدن چهره ی حقیقی، گاهی کریه و گاهی دلچسب زندگی در شهرهایی دور از دریچه ی دوربین رسانه های جمعی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۶
فاطمه محمدبیگی


تمارض ساخته ی عَبِد آبِسْت تجربی ترین فیلمی است که تاکنون در گروه هنر و تجربه اکران شده.فیلمی که نقش مخاطب را در فرایند آفرینش یک اثر هنری جدی می گیرد. این فیلم به تک تک تماشاگرانش اجازه می دهد تا با استفاده از قدرت تخیل  و تجربه ی زیستی خود، در فضاسازی و صحنه پردازی سهیم شوند.
 
تمارض چه در ساختار بصری و چه در روایت داستانی تماشایی است. اگر چه در وهله ی اول ما رابه یاد نمونه ی برجسته ی مشابه اش در سینمای جهان «داگویل» می اندازد اما ساختاری که فون تریه از آن برای درون مایه ی سقوط اخلاقیات بهره می برد این جا در راستای درون مایه ی تکرار تجربه یا تکرار زیستن به کار می رود. در روایت آبست شخصیت ها و وقایع به جای هم می نشینند و از نو تکرار می شوند. فیلم داستان خود را از انتها شروع می شود و در یک روند دایره ای باز نیز به همین ابتدای خود می رسد. در این میان فواصل خالی ماجرا را نشانمان می دهد. شخصیت عبد در موقعیت کنونی تکرار کننده ی سرگذشت برادر زن اِسی است و نقش او را بر عهده گرفته و به یک همزاد بدل می شود. همزادی در تاریخی دیگر. اسی نیز خود نقش دامادِ خانواده ی عبد را در گذشته داشته در حالی که اکنون پیرمردی است که در همان ماجرای برادرزنش، تیراندازی کرده. الهه،خواهر عبد، جانشین زن اسی است که گویا آن طور که در فیلم شنیده می شود، نام شوهر الهه نیز اسماعیل است و این بی ربط به آن صحنه ی پرسش عبد در مورد اسم حقیقی و شناسنامه ای اسی نیست. مریم، دختر الهه، هم جانشین دختر اسی می شود. از آن طرف آن دو سرباز که یکی شان ارمنی است همانند آریس، نمود خاطره ی آریس اند از سربازی اش وقتی می گوید که از در بالا رفته و دیده که سه نفر نشسته بودند و یک نفر کلتی به دست داشته. در این تکرارها شاید جزئیات کمابیش تغییر کنند اما کلیات یک چیز ثابتند.
 
تمارض با بازی های واقع گرای بازیگرانش در بستری تهی از عناصر بصری و برساخته با نمادهای آشکار با تکیه بر دیالوگ های فراوان داستانش را پیش می برد و شخصیت ها و سرگذشتشان را آمیخته به اغراق، دروغ و توهم در اختیار ما می گذارد و زمان خطی است که گاهی هر سه لایه اش-گذشته، حال و آینده- و گاهی هر دو لایه اش در یک سطح با حرکت دوربین پیش چشم های ما به نمایش گذاشته می شود. موقعیتش شاید به موقعیتی تئاتری نزدیک باشد ولی کاملا سینمایی است. به خصوص در آن دست کاری های بیرونی که می تواند یادآور تدوین یک فیلم باشد و آن تصویربرداری های پر از تنش و حرکت. فیلم آبست به عنوان یک تجربه ی متفاوت و فراتر از حد انتظار در سینمای ایران که هر روز بیشتر از دیروز مخاطب خود را نادیده می گیرد و او را به تماشاگری منفعل تبدیل می کند، دیدنی و حائز اهمیت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۱:۱۱
فاطمه محمدبیگی