فرض بگیرید که وارد یک میخانه شده و برای سفارش
دادن نوشیدنی مورد نظرتان دچار مشکل می شوید. زیرا که صاحب آن جا و شما زبان
یکدیگر را نمی فهمید. این میان مردی پا درمیانی می کند و کار را راه می اندازد.
سپس شما به او پیشنهاد می کنید که کمی هم نشینی داشته باشید. کمی بعد، شما و او
سکوت صاحب میخانه را گیج کننده می نامید. سپس مرد که خودش را وکیل این ناحیه معرفی
می کند، سر رشته ی صحبت را به تمامی در دست خود می گیرد و آن را طوری ادامه می دهد
که پی در پی به موضوعات متشابه دیگر منتهی
شود. سخنانی که کمابیش آمیخته اند با ذکر
خاطرات خودش، نقل قول هایی که شنیده و یادآوری آن خنده های وهمناکی که هرازگاهی می
شنود. موضوع آن چنان جذاب می شود که دلتان نمی آید مانع ادامه دادنش بشوید. ناگهان
پیش خود خیال می کنید که چرا این مرد دارد این حرف ها را برای شما می زند؟ نکند
کارش همین است که توی این میخانه ی مکزیکوسیتی نام بنشیند و مردم را نظاره کند تا
دو گوش شنوای مناسب بیابد و سر صحبت را باز کند؟ سپس می اندیشید که فارغ از همه ی
این ها، حالا این حرف ها قرار است به کجا برسند؟ قصدش از گفتنشان چیست؟
از سر کنجکاوی یا گذراندن زمان، چندین شب پای
سخنان مرد وکیل می نشینید تا ببینید که ماجرای آن خنده چطور به سقوط دختر جوان در
آن شب تاریک، توی رودخانه ربط پیدا می کند. منتظر می مانید تا بشنوید که دلیل مرد
برای نجات ندادن دختر جوان از آن خودکشی چه بوده. گوش می دهید تا او نظراتش را در
مورد بسیاری از رفتارهای معمول انسانی و موضوعات جهان شمولی چون عدالت، انسانیت، کیفر، عشق، جهنم و بهشت، مذب و
خدا، شرف و آبرو، عیاشی، قدرت، خدمت، خوشبختی، بردگی، دوستی، سانسور، آزادی و ...بگوید.
زیرا که حرف هایش باعث می شود تا شما فرصت
تامل پیدا کنید و بیاندیشید که واقعا حقیقت هر یک از این موارد چیست، چطور می توان
آن را فهمید و آیا توانایی کشفش در وجود شما موجود است؟
لحظه به لحظه از خود می
پرسید که این مرد کیست؟ واقعا وکیل است یا دروغ می گوید؟ چرا از جنایتکاران حمایت
می کند؟ این که کابوس خودکشی آن دختر و آن خنده های عجیب همیشه همراهش هستند را
تنها برای سرگرم کردن شما می گوید یا در حقیقت دارد عذاب می کشد؟ نکند مجنونی است
که گمان می کند، مثل یک پیامبر رسالت آگاه کردن مردم را دارد؟ شاید همین درست
باشد؛ دانستن بیشتر خود گواه رنج و دردی است که منتهی به جنون می شود... .
از آن هنگامی که کتاب سقوط
را باز کرده و شروع به خواندنش می کنید، شما نقش همان مرد غریبه ای که وکیل دارد
برای او سخن می گوید، را به عهده می گیرید. شما مخاطب تک تک حرف هایش می شوید و این
شمایید که باید چند شب همراهی اش کنید تا به پایان حرف هایش برسید. البته اگر
پایانی در کار باشد و قطعا آن موقع شما همان کسی نیستید که پیش از این بودید.
جملات او چیزی یا چیزهایی را در شما تکان داده.
آلبر کامو یکی از بزرگ ترین نویسندگان و فیلسوفان فرانسوی بود که در
سنین جوانی توانست جایزه ی نوبل ادبی را دریافت کند. آثارش چه داستانی، چه نمایشی
و چه غیر ادبی شامل مباحث فلسفه ی هستی گرایی می شوند. او این چنین موضوعاتی را به
نحوی تامل برانگیز، جذاب و آموزنده بیان می کند.
پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.