صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۸۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

لاک قرمز فیلمی است به کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی با فیلمنامه ای از امیر عبدی که سرگذشت دختر نوجوانی را بازمی گوید که پس از مرگ ناگهانی پدرش، در کنار مادر سعی بر تأمین معاش خانواه دارد. داستان با ریتمی آهسته پیش می رود و گره های خود را قدم به قدم افکنده و سپس می گشاید. در چند نقطه احتمال می رود که ماجرا در ورطه ی تکراری و کلیشه ای این چنینی ملودرام های اجتماعی چند سال اخیر سینمای ایران، بیفتد اما روی دست پیش بینی مخاطبان خود بلند می شود و به نحوی دیگر ادامه می دهد. گویی که کارگردان و نویسنده از این نقاط بهره گرفته اند تا نشان بدهند که می توان این نگرش کلیشه ای حاکم را تغییر داد و راهکار تازه ای پیش روی مخاطب خویش گذاشت. فیلم هیاهویی در بیان مسئله ی اجتماعی خود به راه نمی اندازد و ویترینی جنجالی و توخالی-مانند آثار تولید شده ی این سال ها با درون مایه ای مشابه- نیز برنمی گزیند بلکه مسیر خود را به آرامی پیش می برد؛ نه آن که حرف آن چنان تازه ای بزند، نه اما تکرار مکررات نیز نمی کند و برای همین می توان آن را به عنوان تجربه ی اول سینمایی مؤلفشانش، اثری قابل قبول تلقی کرد. به خصوص که شخصیت محوری فیلم، با بازی روان بازیگر جوانش پردیس احمدیه، به صورتی نسبتاً قوی پرداخت شده و از حد شخصیت های تیپیکال فراتر رفته و ملموس می شود؛ به همین دلیل است که می تواند مخاطب را با خود همراه و درگیر کند و با اتخاذ کردن آن تصمیم در انتها، خط بطلانی بکشد بر تمام فرضیات اولیه و کهنه ای که بلافاصله درباره ی این طور شخصیت ها به ذهن متبادر می شود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۹
فاطمه محمدبیگی

فیلم متولد ۶۵به کارگردانی مجید توکلی محصولی است از مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که درگیری زوجی جوان و بازیگوش را با یک وضعیت دشوار و کوتاه بازمی گوید. ماجرایی که کاملاٌ نمایشی به حساب می آید. البته که نمونه های این چنین وضعیت های نمایشی در مدیوم سینما کم نبوده اند اما پرداخت سینمایی آن ها سختی بیشتری نسبت به دیگر موضوعات دارد و درایت فراوانی را می طلبد. در این اثر نیز پس از مقدمه ی کوتاه اولیه که نشان دهنده ی نوع شخصیت های جوان فیلم است، حادثه ی اصلی به مرور و با پیش زمینه ای که برایش چیده می شود، اتفاق می افتد. این جاست که فضای سرخوشانه ی ابتدایی فیلم کم کم به فضایی جدی تر بدل می گردد؛ وقایع جزئی و کلی در پی هم منجر به کشمکش شخصیت ها با هم و برملا شدن برخی حقایق می شوند. ماجرای پیش رونده ی فیلم در کنار کارگردانی ساده و قابل قبول آن می تواند مخاطب را تا انتها با خود همراه کند. اما عدم استفاده ی مناسب کارگردان از پرداختی هیجان انگیز و درگیرکننده به خصوص در مواردی چون  کمبود وقت، اثبات واقعیت، کشمکش های گوناگون، تلاش برای فرار و حتی درگیری های فیزیکی  باعث می شود که تنش اندک موجود در فیلمنامه- که می توانست بیش از این هم باشد- بار هیجان تصویری را نیز به دوش بکشد. در این گونه شرایط حرکت دوربین می تواند نقش به سزایی داشته باشد اما اثر کمتر از آن بهره برده است. در انتها باید متذکر شد هنگامی که داستانی کمابیش پرفراز و فرود با روایتی آرام و باثبات بیان شود، خواه ناخواه نیمی از جذابیت خود را از دست می دهد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۶
فاطمه محمدبیگی

 

برادرم خسرو به نویسندگی و کارگردانی احسان بیگلری، درامی است خانوادگی که ماجرای حضور موقت خسرو، برادر کوچک تر ناصر را در خانه ی او روایت می کند. فیلم با تیتراژ هوشمندانه ی خود از همان ابتدا بر نیمه ی غایب یک دایره- متناسب با درون مایه ی اثر- تاکید می کند که دیده نمی شود اما حضور دارد تا این دایره ی چرخان به گردش خود ادامه بدهد. حضور خسرو  باعث برهم زدن نظم زندگی شخصی برادرش می شود. او چه در ظاهر و چه در اخلاق و باورهایش نقطه ی مقابل ناصر است و همین بر میزان تنش میان آن ها می افزاید. روابط  گاهی خوشایند و گاهی ناخوشایند آن دو باعث برملا شدن بخش هایی از گذشته می شود و نشان می دهد که خسرو علاوه بر تضاد شخصیتی با برادرش، کینه ای نیز از او که به گونه ای همتای پدرشان است، دارد؛ کینه ای که ریشه هایش پنهان در گذشته ی خانوادگی آن هاست. بخش هایی از اطلاعات مربوط به گذشته، به مخاطب ارائه داده می شود اما بخش های مهم تری را که می توان با تاکید بیشتری به آن ها پرداخت، نیمه کاره و در سطح باقی می مانند. این روند در برخی مواقع به گره های موجود در فیلمنامه ی منسجم کار لطمه می زند. حتی در نقطه ای گمان می رود که هر چه تا به حال بیان شده بوده، بی راهه  و هر چه که از الان به بعد مطرح می شود، راه اصلی است. فیلم، عنصر غافلگیر کننده و تازه ای چه در نوع روایت ماجرای خود و چه در پرداخت سینمایی آن ندارد و تنها مقبول و قانع کننده به نظر می آید. شاید بتوان امیدوار بود که بیگلری در ساخت اثر بعدی خود جسارت و قوت بیشتری به خرج دهد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
فاطمه محمدبیگی

پل خواب فیلمی است به کارگردانی و نویسندگی اکتای براهنی که اقتباسی آزاد از کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی به شمار می رود و به صورت آشکار دغدغه و رویکردی اجتماعی دارد. فیلم با نقل قول" طبق یک قانون کلی، آدم ها حتی گناهکاران بیش از حد تصور ما ساده و ساده دل اند و ما خود نیز چنین هستیم." از کتاب برادران کارامازوف آغاز می شود؛ بنابراین مخاطب تا حدودی به ماجرای آن آگاهی پیدا می کند. پل خواب روایتگر برهه ای از زندگی پسر جوانی است که پولش بالا کشیده شده و او در این شرایط  باید بدهی هایش را بپردازد و با همسر عقد کرده اش،عروسی کند. حال این پسر با قرار گرفتن در فضایی تازه و دوست شدن با افرادی معتاد، طریق دیگری از زندگی را در پیش می گیرد و همین ها باعث می شوند که تصمیم های غیرقابل پیش بینی ای را اتخاذ کند. داستان فیلم با یک برش کوتاه از میانه ی آن آغاز می شود اما این شروع از میانه نیز به جذاب شدن ماجرا کمکی نمی کند و باعث نمی شود که بتوان ریتم کند، برش های فراوان و سکانس های پراکنده و بسیار زیاد و حتی زاید نیمه ی اولیه ی آن را نادیده گرفت. اما از میانه ی ماجرا  و در نقطه ی اوج ساختار فیلم و محتوا شکلی متناسب به خود می گیرند و پس از آن دارای ریتمی تندتر و انسجامی بیشتر می شود. پایان بندی آن نیز خیلی کوتاه و گویی با عجله انجام می گیرد و شخصیت ها همانطور که به سرعت و بی هیچ عمقی در مقابل چشم مخاطب پدیدآمده بودند، نقش خود را به پایان می رسانند و بدون درگیر کردن احساسات مخاطب با خودشان، تمام شده و محو می شوند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۰
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم به کارگردانی حمیدرضا قربانی، ملودرامی اجتماعی است که تبعات یک قتل غیرعمد  در یک خانواده می پردازد. داستان از نقطه ی اوج خود آغاز شده و سپس با تمرکز بر کنش های گوناگون شخصیت ها پی گرفته می شود تا به پایانی نسبتاٌ باز برسد. تاکید کار بر دگرگونی روابط انسانی-خانوادگی- بعد از پیشامدهای ناگوار است. به خصوص که در این جا یک اشتباه همه چیز را تحت تأثیر قرار می دهد. کارگردان نیز ریتمی آهسته که صبوری تماشاگر را می طلبد، ضرباهنگ کند داستان را حفظ می کند تا با دوری جستن از احساسی گری های افراطی به مخاطب خویش مجال تأمل بدهد.  البته که این نوع فاصله گرفتن فیلمنامه از بیان برخی جزئیات عاطفی به ویژه در مورد شخصیت های زن خود، به خشکی فضای کار می افزاید اما در همین فضای جدی، لحظاتی تاثیرگذار نیز خلق می شوند. پایان بندی اثر با آن نمای طولانی و حرکت دوربین به خارج از خانه و رسیدن به ابتدای خیابان با صراحت بر رابطه ی جزئی-کلی کار با جامعه تاکید می ورزد. نکته ی قابل توجه فیلم در آن است که فرم و محتوا تقریباٌ به درستی، هم پای هم پیش می روند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۷
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خماری ساخته ی داریوش غذبانی بر اساس فیلمنامه ای از فرهاد توحیدی روایتگر روزی مهم از زندگی پسر جوان، دانشجوی موسیقی، است که امتحان بورسیه دارد. در همین روز کسی از گذشته ی او سر می رسد و همه چیز را بر هم می زند. موقعیت موجود در فیلمنامه آن چنان قوی نیست که حتی شخصیت های خود را درگیر کند چه برسد به مخاطب. موقعیتی ساده و سطحی که گویی قرار است بار عدم شخصیت پردازی، دیالوگ های قوام نیافته و یا شعاری، تنش های بدون عمق و کنش های قابل پیش بینی را به دوش بکشد. همه چیز به آهستگی و در آرامش پیش می رود و این کمبود و فشردگی وقت، احتمال از دست دادن چیزی و یا پیش آمدن رخدادی در پی رخداد دیگر به درستی  پرداخت نشده اند تا بتوانند گیرایی مدنظر را ایجاد کنند. کارگردان نیز به تبع متن متوسطی که از آن استفاده کرده، از ابزارهای سینمایی - آن چنان که باید-  برای غنا بخشیدن به اثر خویش بهره ی خاصی نگرفته؛ گویی که تنها به تصویری کردن فیلمنامه بسنده کرده باشد. حتی فرصتی که برخی مواقع داستان در اختیار گذاشته تا بشود با یکی از ساده ترین تمهیدات مثل تدوین موازی به القا و تشدید هیجان پرداخت، از دست رفته است. بازی بازیگران نیز از حد تیپ سازی فراتر نمی رود، زیرا که متن عمقی به شخصیت های خود نداده تا هنرپیشگان بتوانند با تلاشی بیشتر آن ها را بپردازند. به ویژه که این بازی ها در برخی لحظات مثل صحنه های نوازندگی اغراق شده ی پیانو توسط شخصیت محوری در ذوق نیز می زنند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۴
فاطمه محمدبیگی


نفس، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار است که با یک روایت اول شخص زندگی دختری به نام بهار را که پس از مرگ مادرش همراه برادران و خواهر خود زیر دست مادربزرگش بزرگ می شود، بازمی گوید. این خاطرات از برهه ای کوتاه در دوران پهلوی شروع شده و سپس در زمان انقلاب و دفاع مقدس ادامه پیدا می کنند. نمای آغازین- همچنین پایانی- فیلم را نقاشی کودکانه ی بهار تشکیل می دهد که بعد از آن به صورت انیمیشن، به پاره ای از بدنه ی روایت تبدیل می شود که تصویرسازی های ذهنی بهار را از وقایعی که می شنود، قصه هایی که برایش نقل می شود و کتاب هایی که می خواند، نشان می دهند. ما با روایت زبانی دلنشین این دختر و تصاویر متناسب با گفته های او، وارد زندگی اش می شویم. ضرباهنگ تند و هیجان انگیز فیلم نیز بیش از پیش به ملموس شدن فضای کودکانه ی اثر کمک می کند. انتظار مدام مخاطب برای این که بهار ناخواسته و ندانسته حادثه ای بیافریند، شخصیت پردازی قوی او و ننه آقایش، تنوع شخصیت ها، خرده روایت های گوناگون، فلش بک های محدود، رفت و برگشت بین دنیای واقعی و دنیای ذهنی او(پاره ی انیمیشن)، فضای مملو از قصه و داستان، مکان های متفاوتی که اتفاق ها در آن ها رخ می دهند، آداب و رسوم و سنت های قدیمی که حسی از نوستالژی با خود به همراه دارند و موسیقی شاد و تحریک کننده ی کار همه  و همه باعث جذابیتی می شود که بتوان با آن طولانی بودن زمان فیلم را تاب آورد.تا جایی که به آن پایان بندی غیرمنتظره، خوب و حتی شوکه کننده رسید. انتهایی تاثیرگذار که از واقعیت دنیای بزرگسالان بر دنیای سرخوشانه ی کودکان تحمیل می شود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۲
فاطمه محمدبیگی

داستان های اوالونا مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی ایزابل آلنده است که با ترجمه ی علی آذرنگ توسط نشر قطره به چاپ رسیده.
ایزابل آلنده به سان شهرزادی قصه گو نوزده داستان را با زاویه ی دید اول شخص و سوم شخص دانای کل برای ما بازگو می کند. داستان هایی که با براعت استهلال آغاز شده و سپس با رجوع به گذشته، پیشینه و زندگی شخصیت اصلی خود را بازگو می کنند و سپس با بازگشت به همان نقطه ی مرکزی آغازین باقی ماجرا را پی می گیرند. این داستان ها معمولا پایانی نسبتا باز دارند؛ پایانی که به نتیجه گیری کوچکی بسنده می کند و نیز امکان ادامه دادن داستان را برای مخاطب در خود دارد.
داستان های کوتاه این مجموعه برخلاف قالب روایی شان، بازه ی زمانی طولانی ای-گاهی از بدو تولد شخصیت تا مرگ او- را دربرمی گیرند. نویسنده با ایجازی هنرمندانه مهم ترین بخش زندگی شخصیت هایش را که برای پیش برد داستان کارآمد است برگزیده و تعریف می کند. این داستان ها پتانسیل تبدیل شدن به داستان های کوتاه بلند(Noveletto) را دارند اما با قرارگرفتن در قالب داستان کوتاه بر شگفتی و جذابیتشان افزوده شده.

داستان ها بر شخصیت محوری خود-گاه ساده و گاه پیچیده- و وقایع مهمی که در برهه ی خاصی از زندگی آن ها روی داده یا می دهد و به تبع خود شرایط تازه ای را پیش می آورد، متکی اند. بیشتر این شخصیت ها را زنانی تشکیل می دهند که شخصیتی فعال و کنش گرند و حتی اگر به عنوان شخصیت فرعی حضور پیدا کنند، چنان نقش مهمی در زندگی شخصیت مرد داستان دارند که باعث تغییر شخصیت و نگرش او می شوند. زنانی که مظلوم واقع شده اند، زنانی که مسئولیت زندگی خویش را به تنهایی برعهده دارند، زنانی که برای بازپس گرفتن حق خود تلاش می کنند و...
در تمامی داستان های این مجموعه، مقوله هایی از سنت ها و عقاید رایج مردم بومی آمریکای لاتین به خصوص سرخ پوست ها نشان داده می شود. طوری که بعضی از آن ها را می توان جزو داستان های رئالیسم جادویی به حساب آورد. همچنین به موضوعاتی چون عقوبت گناهان، مهاجرت، استعمار، نابودی استبداد و پیشرفت شهرها و تخریب چهره های بدوی زندگی اشاره می شود. دو بن مایه ی عشق و انتقام نیز بسامد تکرار بالایی را در این کارها دارند.
این داستان ها با این که در بعضی مواقع قابل پیش بینی هستند و گاهی نویسنده با قراردادن به جای کدهای مورد نظر، امکان حدس زدن را برای مخاطب فراهم آورده اما هر کجا که لازم باشد به راحتی می توانند باعث غافلگیری مخاطب خود شوند. این امر نشان دهنده ی توانایی بالای نویسنده ی آن ها در نگارش داستان هایی با تنوع موضوعی و شخصیتی- شخصیت هایی که کاملا با هم متفاوت و در برخی موارد هم بکر و تازه اند- فراوان و ایجاد شگفتی است.
معرفی کوتاه نویسنده:
ایزابل آلنده روزنامه نگار و نویسنده، متولد دوم آگوست ۱۹۴۲ در شهر لیمای پرو است. رمان‌های او اغلب در سبک رئالیسم جادویی جای می‌گیرند. تاکنون  او موفق به دریافت جوایز "جایزه ی ادبی ملی(شیلی)" و " مدال آزادی وابسته به ریاست جمهوری" شده. ایزابل آلنده را پدیده ی ادبیات آمریکای لاتین می‌نامند؛ کسی که نزدیک پنجاه و هفت میلیون نسخه از نوزده جلد کتابش به فروش رفته و آثارش به سی و پنج زبان دنیا ترجمه و دو فیلم اقتباسی از آن‌ها تهیه شده است. از دیگر کتاب های شناخته شده ی او می توان به خانه ی ارواح، از عشق ها و سایه ها، پائولا و سه گانه اش با عناوین شهر جانوران، سرزمین اژدهای طلایی و جنگل کوتوله ها اشاره کرد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۵
فاطمه محمدبیگی

 
داستان های پنجاه و پنج کلمه ای مجموعه داستانکی است که توسط استیو ماس گردآوری شده و در ایران با ترجمه ی گیتا گرکانی توسط نشر کاروان در شش نوبت از سال 83 تا 86 به چاپ رسیده.

این مجموعه شامل نود و هشت داستان مینیمال یا داستانک است که از طریق مسابقه ای که استیو ماس با عنوان ذکر شده برگزار کرد، جمع آوری شدند. نویسندگان  داستانک ها را قشرهای مختلف جامعه تشکیل می دهند و همین باعث شده که جهان بینی و خلاقیت یک به یک آن ها بیشتر به چشم بیاید.
نویسندگان سعی کرده اند که برشی کوتاه و هنرمندانه از وقایع ثبت کنند. نکته ی قابل توجه در تمامی داستانک های این مجموعه این است که اکثرشان بسیار ساختارمند نوشته شده اند؛ در صورتی که شاید نویسندگانش هیچ آشنایی با ساختمان داستان مینیمال نداشته اند. آن ها فقط سعی کرده اند که با محدودیت کلماتی که دارند، لحظه ی کوتاه روایت کننده ای را بنویسند و  خاصیت ثبت لحظه ی وقوع یک حادثه را در بطن نوشته هایشان منتقل کنند. این عامل منجر  شده که اکثر داستانک هایشان بی مقدمه و با شروعی گیرا آغاز شوند، تا نقطه ی اوج پیش بروند و به پایانی غافلگیرانه- نه منحصرا پایانی سنتی- برسند. جالب تر این که این داستانک ها در عین ایجاز، بیانگر مباحث و دغدغه های انسانی جهان شمولی مثل نکوهش جنگ و خیانت، حفظ تعهد، عقوبت گناهان و ... هستند. همچنین در ژانرهای مختلفی از کارآگاهی گرفته تا عاشقانه یا علمی-تخیلی نیز جای می گیرند و حتی برخی از آن ها ضد داستان(داستان انعکاسی) اند.
تمام این ویژگی ها در کنار هم باعث شده که این مجموعه داستانک در جایگاهی بالاتر از دیگر نمونه های این چنینی قرار بگیرد.
 پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۲
فاطمه محمدبیگی

"اختراع هوگو کابره" رمانی است نوشته ی برایان سلزنیک و برنده ی مدال کلد کات سال 2008، نامزد جایزه ی کتاب ملی آمریکا و پرفروش ترین و بهترین کتاب مصور نیویورک تایمز 2007. برایان سلزنیک تصویرگر و نویسنده ی آمریکایی است که بیشتر آثارش در زمینه ی ادبیات کودک و نوجوان طبقه بندی می شوند.
این کتاب پانصد و هشتاد و یک صفحه ای، در قطع رقعی، با رعایت حق انتشار در ایران و با ترجمه ی رضی هیرمندی توسط نشر افق در سال نود منتشر شده است. علاوه بر این کتاب افق آن را جزو طبقه بندی ویژه و نوی سینما-رمان قرار داده. این کتاب در ایران برنده ی نشان طلایی لاک پشت پرنده ی سال نود و یک نیز شده است. لاک ‌پشت پرنده،  فهرستی است از کتاب‌ های برتر هر فصل، برای کودکان و نوجوانان ایرانی. این کتاب ‌ها را گروهی از منتقدان، کارشناسان و نویسندگان کودک و نوجوان، با بررسی کتاب ‌های هر فصل، انتخاب می‌کنند.

داستان این کتاب از طریق یک زاویه دید اول شخص- موجود در بخش مقدمه، میانه ی دو فصل و موخره- و یک سوم شخص دانای کل که سرگذشت پسرک یتیمی به نام هوگو کابره را بازمی گوید. زندگی او به یک آدم آهنی، یک پیرمرد بدخلق و یک دختر کنجکاو گره خورده. هوگو در پی تعمیر آدم آهنی که یادگار پدرش است، مدام به سوال های تازه ای برمی خورد که باید برای یافتن جوابشان اتفاق های دشواری را از سربگذراند. او حتی گمانش را هم نمی کند که کلید رسیدن به این پاسخ آویخته بر گردن دخترک،ایزابل، باشد. با همراهی ایزابل است که هوگو می تواند به هویت پنها پیرمرد که به هنر سینما گره خورده است، پی ببرد.
« تمام دستگاه های ماشینی به یک علتی ساخته شده ان. برای همینه که از دیدن یک دستگاه خراب، همیشه بفهمی نفهمی غصه ام می شه. چون دیگه نمی تونه کاری رو که برای اون هدف ساخته شده، انجام بده...شاید وضع آدم ها هم همین جور باشه. وقتی در زندگی هدفت رو از دست بدی، به این می مونه که شکستی و خراب شدی.»
نوع تصویرگری ها و صفحه آرایی کتاب بیشتر و بیشتر آن را به یک روایت سینمایی نزدیک کرده. تصویرهای سیاه قلمی که در میان صفحه و دربرگرفته شده توسط کادری سیاه ارائه شده اند. این تصاویر با تغییر زاویه هایی که در نمایش موضوع دارند، حرکت های موجود درشان، دور یا نزدیک شدنشان به سوژه،  گاهی از دریچه ی نگاه یکی از شخصیت ها بودنشان و ... به نماهای سینمایی ای می مانند که نیمی از پیش برد داستان به عهده ی آن هاست. حتی آن مواقعی که تک جملات میان صفحه ی سفید قرار گرفته اند، مخاطب را به یاد میان نویس های فیلم های صامت می اندازد. تناسب این ساختار به موضوع داستان و نکات ذکر شده، باعث می شود که خواندن این رمان به تماشای یک فیلم بر روی کاغذ و  توسط جملات بماند. تجربه ای که متفاوت و جذاب است.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۹
فاطمه محمدبیگی