صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۴۴ ب.ظ


خاورمیانه را دوست دارم. خاورمیانه را بی نهایت دوست دارم. صورت زخمی اش را. چشمان به خون افتاده اش را. دل دریده شده اش را. سینه ی تکه پاره اش را. دستان پینه بسته اش را. پاهای تاول زده اش را. من این پیکر زیبای خونین را عاشقم. خاورمیانه اگر نبود، جهان چیزی کم داشت؛ چیزی بزرگ، حفره ای وسیع. خاورمیانه پُر است؛ از تمدن، تاریخ، نبرد، تعصب، دلاوری، پهلوانان، سرداران، سقوط، قصه، داستان، راز، مردمان، زبان و و و زیبایی های پنهان. پُرترینِ جهان است این خسته ی دل مُرده.
خاورمیانه اگر نبود، دهان را، کتاب ها را و اکنون خبرها را چه پُر می کرد؟ خاورمیانه اگر نبود، احساسات روانه ی کجا می شدند؟ خاورمیانه اگر نبود، مردمان چه چیز را به تماشا می نشستند؟ خاورمیانه اگر نبود، چه ها را انکار می کردند؟
خاورمیانه مردی است، زنی است با هزار پاره ی فروریخته، مدفون و متروک که هر روز خودش را سر پا نگه می دارد. هر روز، به مرمت خویش می نشیند. هر روز، فرزندانش را می بوسد. هر روز، دستمالی بر تن می کشد تا خون ها را پاک کند. خاورمیانه مردی است، زنی است زاده شده از دل خون که هنوزاهنوز در خون غلت می زند. سر بلند می کند، می افتد، غلت می زند، سر بلند می کند، می ایستد، می افتد، غلت می زند، سر بلند می کند، دست بالا می برد، مقاومت می کند، می لغزد، می افتد، غلت می زند، سر بلند می کند، سربلند می کند، سر بلند می کند. جان سخت تر است آن که دلش پر از تاریخ و مردمان است. خاورمیانه فرزند زخمی زمین است. نازپرورده نبوده و نیست هرگز. صدای چکاچک شمشیر هر روز از درونش شنیده می شود تا می رسد به صدای انفجارها و شلیک تیرها و فریاد بلند مردمان. 
خاورمیانه آغاز است. پایان هایش هم آغازند. همیشه آغاز می شود، آغاز می کند و به سرانجامی نمی رسد. در هر جایش که قدم بگذاری با چرخاندن سر می توانی اعصار را به هم پیوند بدهی؛ پیش چشمانت زنده می شوند، رسم نبرد می آموزند، فریاد می کشند، در جنگی خونین همدیگر را می درند و مادران از نو می زایند، می زایند، می زایند و بقا را نمی بینند.
خاورمیانه طعم خون است. خودِ خون است. زیبای مغروق در خون، خوابیده در خون، دراز کشیده بر بستری خونین. دست اگر دراز کنی، خونْ سر انگشتانت را سرخ می کند؛ سرخ ترین رنگ جهان. خاورمیانه مردی است، زنی است گیلگمش وار در پی جاودانگی که نمی یابد یا از کف می دهد. نمی داند که جاودانه است به خون مردمانش.
خاورمیانه غمگین ترین است، محتاج به آغوشی. پُر است و تهی می پندارد خویش را. خاورمیانه را در اغوشتان بفشارید تا خونش بیش از این بر زمین نچکد. خاورمیانه را، قصه گوترین را دوست دارم. « ایرانه خانوم زیبایَ*»ش را بیشتر.

پ.ن: 
- عکس لحظه ی نبرد گیلگمش و انکیدوست.
- * ایرانه خانوم زیبا از شعرهای رضا براهنی 
- ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید بُرنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
( شعر مهدی اخوان ثالث با صدای فرهاد)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی