صدایم کن، نگاهم کن
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۲ ب.ظ
صدایم کن، صدای تو به شب پروانه میدوزد
نگاهم کن، نگاه تو برایم خانه میسازد
ببار ای آبیِ آرام بر صحرای خشک من
سحر، باغم، درختانم، برایت لانه میسازند
دانشجو بودیم. زندگی میکردیم با هم. هر صبح از تهران راهی کرج میشدیم و هر عصر یا غروب برمیگشتیم به خانههایمان. این که دقیق چند سالمان بود را مدام فراموش میکنم. ما سن نبودیم، عدد نبودیم. آدم بودیم، دوست و رفیق بودیم. دوستی هنوز برای ما معنی خودش را دارد. طعم خودش را؛ ناب و دلچسب و بیبدیل.
گاهی بحث میکردیم و تهش بر سر هم میکوبیدیم تا ببینیم که چقدر میتوانیم به جان هم بیفتیم. گاهی خندههایمان محوطهی دانشکده را پر میکرد تا استادی از دور با عنوانی خطابمان کند، ما هم برایش دستی روی سینه بگذاریم و آن برچسب یا عنوان یا لقب را به جان بخریم. گاهی هم میگریستیم. در فرورفتگی انتهای راهرو، در دستشویی آخری که پاتوقمان بود و یا بیشتر در آغوش یکدیگر و بر سینهی هم. چه بودیم ما؟ چه شدیم؟ قد کشیدیم. خنده و ذوق و اشک ریختیم به پای هم تا ریشههایمان قویتر شوند و قدمان بلندتر. یک عصرهایی خسته و کوفته از حجم بیانصافی استادان و درسها و داستانها و رمانهای طولانی دستهای هم را میگرفتیم. من معمولا وسط بودم. چه میخواستند، چه نمیخواستند من خودم را بینشان جا میدادم تا مسلطتر باشم. همیشه، آهنگی داشتم که با صدای بهغایت بدم، زمزمه کنم. نمیدانم چقدر کلافهشان میکردم. یک وقتهایی به رویم میآوردند که نخوانم اما خب آنوقتها هم میگذاشتم دوتایی بروند و آن پشت روی چمنهای بلوار تا در اصلی قدم میزدم و برای خودم میخواندم. آن زمانها شیفتهی موسیقی تلفیقی بودم. هنوز هم هستم ولی آن موقع اوایلش بود که طعمش مینشست در ذهن و روح آدم و تازه بود. از دنگشو رسیده بودم به گروه آکسِمآو چُویس و بعد، پالتیها پیدایشان شده بود. صدای امید نعمتی از دنگشو جاری شده بود در گوشم و گویی هر جا که میرفت، به دنبالش رهسپار بودم. صدایش چیزِ گرمی در خود داشت. چیزی که به احساس تجسم یافته در آوا می ماند و مانع از تکراری شدنش میگشت. حسی که بر کلام او مینشست و میپیچید و آوازگون به گوش دیگری ریخته میشد. این آهنگ را در ویدئویی خواند که روزبهانی عزیز ضبط کرده بود. همین تکهی کوتاه. با همین تکهی کوتاه روزها و ماهها را گذراندیم. شعر و آواز ما را اسیر کرده بودند. یکبهیک آبی آرامی شده بودیم، آمادهی باریدن بر صحرایی خشک. گذشت. آن دوران گذشت اما فرستادن این آهنگ که نسخهی کامل و کمی تغییر یافته ی آن تکه است، بدون حس تمنایی که آن زمان در صدای خواننده اش موج میزد و الان از دست رفته است، باعث شد که امروز هم من و هم دوستم بلافاصله پرتاب شویم به روزهای گذشته.
پی نوشت: آهنگ، ماه ها قبل منتشر شده و نوشته متعلق به همان زمان است.
پی پی نوشت: این مطلب پیش تر در روال منتشر شده است.
۹۶/۰۵/۳۰