سرزمین من آن جاست | نگاهی به مستند درخت گردو
جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ب.ظ
جنگ با مردم چه می کند؟ این تنها بخشی از تبعات این فاجعه است که می توانیم ببینیم. بخشی کوچکی که گاه تحمل تماشایش را از دست می دهیم. مستند اجتماعی عمار عزیز به با محوریت پیرمردی پاکستانی در اردوگاهی می پردازد که ساکنین آن به تبع حضور داعش و طالبان در سرزمینشان ناچار به ترک باعجله و شبانه ی آن و اسکان در این جا شده اند. چادرهایی که نماد یونیسف بر روی آن ها قابل مشاهده است. فیلم به گذران زندگی تکراری پیرمرد همراه با فرزند و نوه هایش در این فضای محدود می پردازد. بخشی از تعلیقی که در کار حضور دارد، به خاطر این است که از همان ابتدا همه چیز به ما گفته نمی شود. ما نمیدانیم آن ها که هستند، این اردوگاه در کجاست و چرا ناچارند درش بمانند. بخش دیگر این است که در انتها چه خواهد شد. پیرمرد به مرور همه چیز را برایمان می گوید و در خلال صحبتهای او، ما نقاط دیگر اردوگاه را نیز می بینیم. او معلم بوده و حالا گه گاهی در شعرخوانیهای اردوگاه شرکت می کند و اشعارش را می خواند. اشعاری که محتوایش بازگوکننده ی دردی است که از این حجم ظلم و کشتار و دلتنگی برای بازگشت می کشد. روزی نیست که او به برگشتن فکر نکند و از روزهای گذشته در خانه برای نوه هایش نگوید. بچه ها دورش جمع می شوند تا از جشن ها و شادی های دور بشنوند. چیزی که تجربه نکرده اند و معلوم هم نیست که بکنند یا نه. ضرباهنگ آهسته ی کار درک این زندگی عذاب آور را ممکن می سازد تا حدی که از حوصله خارج می شود. آن چه که در ذهن مخاطب درگیری ایجاد می کند این است که بالاخره پیرمرد می تواند دیگران را راضی کند که ترس از مرگ را کنار بگذارند و بازگردد یا خود تنها بازخواهد گشت و آیا زنده خواهد ماند یا این که مرگ در همین اردوگاه به سراغش خواهد آمد و بازگشت تبدیل به یک رویا می شود؛ رویای پیرمردی شاعر و اسیر.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت پلاتو منتشر شده است.
۹۶/۰۵/۲۷