« ترس تو از مرگ،
ترسناک میکند
مرگ را
که تغذیه از ترس میکند.»
کتاب هفتاد سنگ قبر نوشته و سرودهی یدالله رویایی، ادیب و شاعر ایرانی معاصر، مجموع هفتاد سنگ قبر تاریخی است به نثر و به شعر و ترجمهشان به فرانسه از آرش جودکی؛ از ایوب و مهدی و زرتشت تا مانی، حلاج، شهاب، سیروس، اسکندر، یزدگرد، شمس، شهرزاد، رابعه، فروغ و سنگ سینهها(گوری برای مادر) و سنگهایی بینام(سنگهای سنگ). خواندن کتاب بهمثابهی زیارتی است به گمان کوتاه که این کوتاهی در مواجههی من زائر یا مای زائر با سنگِ نامهایی که میشناسیم و سنگِ نامهایی که نمیشناسیم، به درازای تاریخ طول خواهد کشید.
« به هر سنگ نامی دادهام، و به هر نام سخنی به وام. تا مرگِ نام، میلادِ سخن باشد، میلادِ حرف. که حرفهای من اینجا از مرگ، حدسهای مناند. در برابر مرگ ما همه حدسایم، و انگاریم. حیاتِ ما حتّا انگارهای از اوست، حتّای اوست. و اوست که در انتهای حیاتِ من ایستاده است. همه چیز در فاصلهی بین من و او میگذرد.» این زیارت وقتی دلچسبتر میشود که نام صاحبان سنگها را خود از روی مشخصههایی که گفته میشود، جستوجو کنی و بیابی پیش از آن که نامشان برده شود و یا در فهرست اولیه پیشان بگردی. چه این نامهای بزرگ را بشناسی و چه نشناسی، آنچه اینجا ازشان آمده توی زائر را وامیدارد تا دوباره کشفشان کنی؛ از این نقطهی مرگ به حیاتشان بازگردی و فاصلهی هستیشان تا به مرگ را لابهلای تمام سخنها یا کتابها یا حتی مرگهایی که از خود بهجا گذاشتهاند، طی کنی.
« آنچه برای ما میماند، مرگ ماست.»
دست آخر وقتی از تورق هفتاد سنگ قبر و آن سنگ سینهها- که در خود کتاب هم عددِ صفحهای بهشان تعلق نگرفته- و آن سنگهای بینام بازمیگردی به زیارتنامهی اهل قبور میرسی و معنای تازهای از مرگ و آنان که مردهاند و این که انگار مرگ خالقی است دیگر و مردن خود حیات دیگرگونهای.
«شهرزاد به جلادش میگفت: که مرگ خالق بزرگی است. وقتی مجبور باشیم، میسازیم. و جلاّد دانسته بود چه بهترین خلقها زیرِ هراسِ مرگ جان گرفتند.»
پ.ن: این معرفی برای سایت لکلک بوک نوشته شده بود.