مرگهایی در ستایش زندگی: ۷ کتاب و ۴ فیلم درباره مرگ
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ب.ظ
ما مردمان
ما شهدای بالقوه
و مردگان همیشگی تاریخ
با جنازهی خود بر دوش
این روزها که به خاطر این ویروس جهانی، کرونا، بیش از قبل به مرگ نزدیکیم، خاطرم آمد کتابها و فیلمهایی را که به هراس من از مرگ کمک کردهاند، مرور کنم. این کتابها یا فیلمها با موضوع محوری مرگ، به زندگی میپردازند؛ یعنی بیشتر از آن که دربارهی مرگ باشند، دربارهی زندگی و کیف زیستناند و برای همین حس کردم شاید تحمل این روزهای در قرنطینه را آسانتر یا شیرینتر کنند.
بیشتر با تصویر شخصیت مرد کتاب یکی مثل همه شروع شد که هر وقت به مرگ فکر میکنم، از ته ذهنم تن میکشد، میآید جلوتر. بعد رفته رفته تصویر تمام پیرمردها یا مردان میانسالی در سرم شکل گرفتند که در انتظار مرگ بودند؛ چه در ادبیات و چه در سینما. کتابها، نمایشنامهها و فیلمهای دیگری هم هستند که به این موضوع، با شیوههای مختلف پرداختهاند اما نتیجه با آنچه که در نظر داشتم، ستایش زندگی از طریق مرگ با تکیه بر مردان محتضر، شد این لیست کوتاه با چند استثناء.
کتابها:
یکی مثل همه – فیلیپ راث
«ما به دنیا آمدهایم که زندگی کنیم ولی در عوض میمیریم.»
یکی مثل همه داستان مرد میانسالی را روایت میکند که به خاطر بیماری در شرف مرگ است. او در آستانهی مرگ، مشغول مرور زندگیاش میشود؛ کارهای کرده و نکرده، آدمهای به دست آورده و از دست داده و تمام اتفاقهای ریز و درشت... بلکه بتواند جبران کند یا با بررسیشان پیش خود، بتواند از آنها رها شود.
این رمان برای من جزو درخشانترینهاست. چهار، پنج سال یا بیشتر از خواندنش میگذرد اما روایت گیرایش هنوز در ذهنم زنده است؛ طوری که صحنههایی از آن را هرگز نمیتوانم فراموشش کنم.
پدرو پارامو – خوان رولفو
« -مادرم به شما گفت من دارم میام؟
-خیر. چی به سر مادرتون اومد؟
گفتم: "مُرد."
-جدی؟ از چی؟
-نمیدونم شاید از غصه. همیشه آه میکشید.
-بده. هر بار که آدم آه میکشه، کمی از جونش از تنش بیرون میره.»
داستان با یک رجعت پس از مرگ شروع میشود و جستوجویی که در پی آن میآید. نکتهی مهم این سفر و این کشف این است که روح مردگان و روان زندگان مدام در هم میآمیزد و تکههای زندگی را کنار هم میگذارد.
این رمان را در سالهای دانشجویی خواندهام و بارها و بارها خواستم دوبارهخوانیاش کنم اما هنوز فرصت نشده. از آن دسته کتابهایی است که بعد از خواندن دیگر رهایتان نمیکند؛ تجربهی دلچسبی از زندگی و مرگ، زندگان و مردگان در مرزی باریک بین واقعیت و خیال.
خواب زمستانی – گلی ترقی
«عزیزی گفت: "اگه بعد از مرگ هم خاطرهها بمونن، چی؟ اگه زیر اون همه خاک بیدار شیم و همه چی یادمون بیاد، چی؟"»
پیرمردی که دوستانش یک به یک مردهاند، حالا به انتظار مرگ نشسته و تمام زندگیاش را مرور میکند.
این رمان که به مجموعهداستانی به هم پیوسته شباهت دارد، روایتگر زندگی چند دوست و مرگ آنهاست؛ روایتی گرم و خاطرهگونه از سرگذشتهایی سرشار از تلخیها و شیرینیهای زندگی.
شخصیت «شیرین» این رمان جزو یکی از بهترین زنهای داستانی است برای من.
سفر در خواب – شاهرخ مسکوب
«من خواستم چیزی بگویم، نتوانستم. خاموشی از من بیشتر بود.»
این رمان با خبر مرگ یک دوست شروع میشود و تمام روایت، با رجعت به گذشته، شکلگیری این دوستی و تمام خاطرههای کوچک و بزرگ میان این دو نفر را دربرمیگیرد تا به انتها میرسد.
نثر دلچسب مسکوب و توصیف اصفهان این رمان شما را اسیر خود خواهد کرد.
سوگ مادر – شاهرخ مسکوب
«و از همان لحظه که به دنیا میآییم، برای مردنیم. مرگ در باطن زندگی است و به اندازهی زندگی عادی است.»
این کتاب شامل آن بخشهایی از خاطرات روزانهی مسکوب است که به مرگ مادرش و تاثیر آن بر روان و زندگی مسکوب میپردازد به گردآوری حسن کامشاد.
رابطهی عمیق این پسر و مادر و تاثیر عجیب مرگ مادر بر روی مسکوب، روایتهایی کاملا حسی و تکاندهنده را شکل داده که خواندنش بیش از آن که سایهی همیشه گستردهی مرگ بر بالای سرمان را به یادمان بیاورد، حضور مداوم زندگی را یادآور میشود.
برونریزی حسی مسکوب در قالب کلمهها وجملهها شگفتانگیزند.
در سوگ و عشق یاران – شاهرخ مسکوب
«مرگ ماهی سیاه ریزهای است که در جوی تاریک رگها، تنم را دور میزند.»
میدانیم که مسکوب بیش از همه دربارهی مرگ، مرگ نزدیکان و دوستان و حتی اساطیر نوشته و همین باعث شده که یکی از بهترین کسانی باشد که از پس شناخت و توصیف مرگ و تاثیرات آن برمیآید و به تکرار نمیافتد.
در این کتاب مسکوب از مرگ و یاد دوستان نزدیکش نوشته؛ کسانی چون سهراب سپهری، فریدون رهنما، هوشنگ مافی، امیرحسین جهانبگلو، محمدجعفر محجوب و اسلام کاظمیه.
روایتهایی آمیخته به خاطرات شیرین دوستی، سختیهای زندگی و زمانه، ارزشهای حرفهای و... از زبان این «خر غریب»ِ بزرگوار.
هفتاد سنگ قبر – یدالله رویایی
«نمیدانم فکر به مرگ چه قدر به زندگی کمک میکند... همین که سعی میکنم بهاش فکر نکنم، فکریست که مدام به او میکنم و هر وقت هم که خواستهام فراموشش کنم، درست در حافظهی من نشسته است.»
این کتاب شامل شعرها و متنها یا بهتر بگویم «سنگنوشته»هایی برگرفته از سرگذشت آدمیان برای قبرهایشان، قبرهایی که هستند و نیستند؛ از فیلسوفان و عارفان نامی تا پیامبران، پادشاهان، حاکمان، دوستان و خویشان.
این قطعههای مختلف، یا به قول رویایی حدسهایش از مرگ، گاهی آنقدر تکاندهنده و گاهی آنقدر آشنایند که دیگر شما را رها نخواهند کرد و احتمال این که شما را راهی شناخت آدمهای نامبرده بکند، بسیار است؛ با نشانههای آمده در نوشتهها، نمیتوانید آنها را رها کنید و میخواهید بدانید که صاحبان سنگها واقعا که بودهاند.
فیلمها:
ابدیت و یک روز – تئو آنجلوپولوس
پیرمرد نویسندهی ما در شرف مرگ، زندگیاش را طی یک سفر مرور میکند. او در حال مردن، ستایشگر زندگی است و معلوم نیست که این زندگی است که مثل آن پسربچهی همراهش دستش را گرفته یا پیرمرد است که به زندگی نیاز دارد و دلش نمیخواهد که رهایش کند.
روایت تصویری آنجلوپولوس با کمترین دیالوگها و داستانپردازیهای متنی، هر چه از زندگی هست را نشانمان میدهد؛ تلخی، خوشی، سختی، آسانی، انقلاب، اعتراض، پیر، جوان، بیماری، سلامت، تعلق، عدم تعلق و... .
ساختن سفری از مرگ به زندگی تنها از عهدهی آنجلوپولوس برمیآید؛ آن سکانس عزاداری کودکان برای کودکی دیگر، زندانیان چسبیده به حصار در مه، عروسی میان شهر، نواختن در اتوبوس و مهمانی در ساحل تا ابد ذهنتان را اشغال خواهد کرد.
توتفرنگیهای وحشی - اینگمار برگمان
روایت پیرمردی است که با هراس و کابوس از مرگ راهی سفری میشود و در طول این سفر زندگیاش را در کنار آنچه که دارد میگذارند، مرور میکند.
تلاقیهای متفاوت و بکر گذشته و حال در دل هم، کابوس مرگ و شیرینی سرگذشتها شخصیت و شمای بیننده را از هراس از مرگ، به آرامشی برگرفته از زندگی و تمام داشته و نداشتههایش میرساند.
کابوس مرگ، آن تابوت و آن دست بیرون افتاده نمودی است از هراسهای درونی همهی ما از مرگ و تنها فیلسوفسینماگری چون برگمان میتواند آرامشی از دل این کابوس برایمان خلق کند.
ایکیرو (زیستن) – آکیرا کوروساوا
داستان پیرمردی است که خبردار میشود قرار است بمیرد و او در تمام این سالها درگیر رخوت زندگی و کار و... بوده و حالا طی اتفاقی به خود میآید و میداند که با عمر کوتاهش چه کند.
ایکیرو بیش از هر چیز دربارهی معنای زندگی است، دربارهی چگونه زیستن و اصلاً چرا زیستن.
تصویر خندههای پیرمرد و آن تاببازی شبانهاش در ذهنتان خواهد ماند.
طعم گیلاس – عباس کیارستمی
مرد میانسالی برای کشتن خود نقشهای کشیده که پایانش وابسته به فرد دیگری است که باید به دبنالش بگردد. در این میان او با افراد متفاوتی برخورد میکند که پیشنهادش را رد میکنند و هر کدام به نوبهی خود میخواهند تا دیدگاه او به زندگی و مرگ را عوض کنند.
کیارستمی بدون هیچ اغراقی در تصویرپردازی یا داستانگویی، روایتی ساده و کاملاً نزدیک به زندگی ارائه میکند تا زندگی را همانگونه که در اطراف ما جاری است وحضور دارد، تماشا کنیم.
گپوگفتهای این فیلم را فراموش نخواهید کرد. گفتوگوهای معمولی دربارهی زندگی معمولی آدمها؛ بهخصوص آن مونولوگ درخشان مرد راننده از ماجرای خودکشیاش و درخت توت.
ممنون از کتابها و فیلمهایی که معرفی کردی. سعی میکنم بذارمشون تو لیست دیدن یا خریدن.