صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

ماهی ها در شب می خوابند نوشته ی سودابه اشرفی رمانی است که در سال 1383 توسط انتشارات  مروارید به چاپ رسید و در سال های بعد نیز تجدید چاپ شد. این رمان برنده ی جوایز "صادق هدایت"،"مهرگان ادب" و "بنیاد گلشیری" شده است.
رمان ماهی ها در شب می خوابند روایتی سیال ذهن از طریق رجوع به گذشته(فلش بک) است که از طریق زاویه دید اول شخص و در برخی مواقع سوم شخص محدود به شخصیت  سوم شخص دانای کل، بیان می شود. فصل اول بیانگر لحظه ای کوتاه از زندگی طلایه دختر جوانی است که در خارج از کشور زندگی می کند.  هنگامی که او به خانه بازمی گردد، دوباره با پیغامی تلفنی از برادرش مواجه می  شود که پس از سال ها او را پیدا کرده و می خواهد باهاش صحبت کند. همین باعث می شود که گذشته برای طلایه زنده شود و ما در این مرور خاطرات با او همراه می شویم. فصل های متعدد دیگر را همین خاطرات و اتفاقات گذشته شکل می دهند. ما کم کم و فصل به فصل با زندگی طلایه و خانواده ی زمردیان در دوران پیش از انقلاب آشنا می شویم. سپس در بخش های دیگر به خصوص فصل هفتم ریتم رفت و برگشت ها-گذشته در گذشته- به اوج خود می رسند که متناسب است با ریتم ماجرای آن فصل و تقویت کننده ی ویژگی عصیان در طلایه.
شخصیت های کتاب بیشتر در حد تیپ باقی مانده اند. پدر که تیپی است از پدرهای سنتی و سخت گیری که مخالفت خود را با به روز شدن، چه در اندیشه و چه  در ظاهر در جای جای روایت نشان می دهد. حتی در فصلی- که گویی نویسنده در نگارش آن تحت تاثیر فصل کتابسوزی کتاب سمفونی مردگان بوده- پدر تمامی کتاب های دخترش را می سوزاند و در فصلی دیگر نیز به پاره کردن شلوار جین دخترش مشغول می شود و از او می خواهد تا با دختر همسایه قطع رابطه کند. در فصل های بعدی نیز می توان از دیالوگ های رد و بدل شده بین مادر، امیر و طلایه به این پی برد که او با کنکور دادن و دانشگاه رفتنش دخترش مخالف بوده.
در مقابل پدر، مادر را داریم که با رشد یافتن در بستر سنتی خواست های درونی خود را پنهان کرده و گاهی در جایی که شرایط مناسب باشد، آن ها را بروز می دهد. مادر هواخواه طلایه است و مخفیانه او را همراه برادرش امیر به سینما می فرستد، برای کنکور دادن راهی می کند و در آخر هم اوست که با پافشاری خود دخترش را به خارج از کشور می فرستد. همه ی این ها در پی این خواسته ی مادر که مدام هم در داستان تکرار می شود، می آیند؛ این که او نمی خواهد دخترش مانند خودش شود. اما این زن که مشخص نیست عقاید سنتی اش برگرفته از تلقین دیگران است یا چیزی است که خودش پذیرفته، هیچ تلاشی برای زندگی شخصی خودش نمی کند و تغییری را برای خود نمی خواهد. گویی که از شوهرش و یا از دست دادن زندگی معمولی اش واهمه داشته باشد؛ زیرا که این ازدواجِ دومش پس از مرگ شوهر اولش است. او در حضور محرم رازش شهناز خانم همسایه مجال پیدا می کند خودش باشد، آن طور که می خواهد بپوشد و بگردد، مست کرده و درمورد آینده ی طلایه با او صحبت کند.
دو برادر طلایه نیز به نوعی جلوه ی دیگری از پدر و نمود جامعه ی مردسالارانه ی آن دورانند. البته که کهن الگوی(  آرکی تایپ) برادر کشی در قسمتی از رمان باعث جذابیت بخشیدن به ماجرای آن ها گشته اما در کل این دو شخصیت نیز عمقی ندارند. تنها تفاوتی که بین این دو برادر وجود دارد این است که امیر به نوعی مشوق و الگوی طلایه است برای گذر از سنت ها و پیش رفتن به سوی آینده ی بهتر. راز مهم فرزند نامشروع امیر را نیز تنها طلایه می فهمد و تا انتها با خود نگه می دارد. اما علی که هیچ اشاره ای جز پیوستنش به ساواک و نگرش خانواده و اهالی محل به این کار او، نمی شود نقشی در زندگی خواهرش ندارد؛ این که داستان را او به جریان می اندازد، گویی وجه نمادینی به شخصیت او بخشیده. علی جلوه ای از گذشته است که طلایه را رها نکرده یا برعکس. گذشته ای که همیشه حاضر است، هر چقدر هم که شخصیت اصلی رمان بخواهد منکر آن شود یا سعی در فراموش کردنش، داشته باشد.

و طلایه نماد زنان و دخترانی است که تسلیم شرایط نمی شوند و می خواهند آینده ی خودشان را با دست خویش بسازند. گویی کتاب از همین منظر مورد توجه جایزه ی هدایت قرار گرفته. طلایه که نیاز به شخصیت پردازی قوی تری دارد تا بتواند ارتباطی قوی با مخاطب برقرار کند، نیز متاسفانه تنها یک تیپ است. شورشی بودنش در مدرسه، مخالفت هایش با پدر در بحث مطالعه، درس خواندن و ازدواج نکردن و... همه  و همه طی اشاره هایی مختصر بازگو می شوند. اشاره هایی که مجال شکل گیری ژرف را پیدا نکرده اند. به طور کلی به نظر می رسد که دغدغه ی نویسنده عمق بخشیدن به خرده روایت ها و شخصیت ها نبوده و این ساختار و پرداخت ماجرا بوده که او را درگیر خود کرده. چیزی که به خاطر آن شایسته ی دریافت جایزه ی گلشیری شده. رجوع به گذشته ی  سیال ذهنی که معمولا اول شخص است اما در مواقعی به سوم شخص محدود به شخصیت و سوم شخص دانای کلی تغییر پیدا می کند که گویی همگی از دیدگاه طلایه برخاسته اند؛ چیزی که پیش از این نمونه اش را در کتاب سمفونی مردگانِ عباس معروفی داشته ایم.
در انتها باید گفت که طلایه از گذشته گریخته و به آینده ای که  مادرش برای او آرزو می کرده، پناه برده اما باز هم به آن چه باید نرسیده. او هنوز هم بین گذشته و حالش در رفت و آمد است. هدف و انگیزه ای برای چنگ انداختن و گریز به سوی آینده ندارد. علی تنها بخشی از چیزهایی هستند که می توانند به سرعت او را به خاطره های گذشته اش، پرتاب کنند و در این مرداب پایین بکشند. طلایه آن طور که در فصل های ابتدایی کتاب نوید داده می شود، دختر سخت و محکمی نیست. انگار که بیرون کشیدن او از آن فضا و فشارهای موجودش، باعث رکود او شده. حالا  او مثل خیلی از انسان های هم عصرش گیج و بلاتکلیف در رفت و آمدهای آونگ واری بین گذشته و حالش زندگی می کند؛ بی هیچ نتیجه ای، بی هیچ رهایی ای. او نتوانسته تعادلی بین گذشته و حال برای ساختن آینده اش برقرار کند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۴
فاطمه محمدبیگی

 

نمایش نامه ی سکوت اثر پل استر ترجمه ی  اصغر نوری توسط انتشارات نیلا در مجموعه ی  کتابِ کوچک به چاپ رسیده است. نمایشنامه ی سکوت تنها با سه شخصیت به نام های سیاه، سبز و آبی پیش می‌ رود. محوریت داستان روی تصمیمی است که سیاه گرفته و وابستگی آبی به زیرنظر داشتنِ فردِ مورد نظر. سبز فقط نقش مکتوب کننده ی وقایع را دارد. در اواخر داستان آبی وارد شده و گره ی داستان به دست او گشوده می شود.
سکوت یا Black-outs به معنای سکوت کردن روی یک موضوع یا مسئله، دومین نمایش نامه ‌ای بود که پل استر نوشت. او در مورد این کار می‌گوید:
« در حالی که غرق نوشتن رمان شهر شیشه ای بودم، یاد این نمایش نامه افتادم که چندسال پیش نوشته بودمش. حس عجیبی داشتم. نمایش نامه درباره ی همان چیزی بود که آن لحظه در حال نوشتنش بودم. دوباره نمایش نامه را خواندم. موقعیت ها و اسم ها همان بودند، گرچه به روش دیگری ظاهر شده­ بودند. بعدها رمان ارواح از این نمایش نامه بیرون آمد.»

 

پل استر نمایشنامه ی  سکوت را در سال۱۹۷۶ نوشته بود؛ زمانی که برای گذراندن زندگی در کنار سرودن شعر و نوشتن نقد، به کار ترجمه هم مشغول بود. در همان زمان بود که به تئاتر روی آورد.
نمایشنامه ی سکوت  درباره چیست؟
سیاه تصمیم به کشتن فردی گرفته بوده و آبی را برای این کار استخدام کرده و او را ملزم ساخته که یادداشت ‌ها و مشاهدات خود را در مورد آن فرد، به طور منظم برای او پست کند. فردی که آبی در یادداشت هایش به او اشاره می­ کند به شدت شبیه سیاه است. سیاه تصمیم می گیرد تا آبی را ملاقات کند و سبز باید هر آن چه را در این ملاقات اتفاق می افتد یا گفته می‌ شود، حتی سکوت را نیز مکتوب کند. روز موعود می رسد و آبی در زده و وارد می شود... .
پی نوشت: این مطلب پیش تر برای سایت نُخستان نگاشته و در این جا منتشر شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۰
فاطمه محمدبیگی

قلعه ی متحرک هاول اثر دیانا واین جونز
سوفی دختر بزرگ خانواده پس از مرگ پدر در کلاه فروشی مشغول به کار می شود. کلاه های او خریداران زیادی دارد و در مدت کوتاهی آوازه ی مغازه‌ی آن ها در همه جای شهر می‌ پیچد. تا این که یک روز سوفی تنها در مغازه مشغول دوختن گل ها به کلاه ‌ها و صحبت با آن هاست که زنی سیاه پوش همراه مردی موقرمز وارد مغازه می شوند
این کتاب به شدت دوست داشتنی است. شاید روایتش یا نوع فانتزی ای که درش جریان دارد نسبت به خیلی از آثار دیگر ساده، کم و حتی ابتدایی(مواجهه با کلیات تا جزئیات) باشد اما جزئیاتی که نویسنده در خلل داستان ارایه می کند و سپس استفاده ی به جا از آن ها، هنر نویسنده را در داستان پردازی جادویی نشان می دهد.
قلعه متحرک هاول پر از شخصیت های متفاوت است. شخصیت هایی که بیشتر آن ها جزو شخصیت های پویا حساب می شوند. نویسنده در ابتدای داستان ما را با ظواهر و ویژگی‌های بارز آن ها آشنا می کند. سپس با پیش رفتن داستان ما به وجوه دیگر شخصیت ها در طول وقایع  پی می‌بریم. توصیف نویسنده از عمل و کنش های آنان آن قدر عمیق و تاثیرگذار است که باعث همزاد پنداری شدید مخاطب می شود؛ طوری که با آن ها عکس العمل یکسان نشان می‌دهیم، نگران،ناراحت و شاد می شویم، تصمیم می‌گیریم و... . 
نویسنده از طریق روایت سوم شخص(به نوعی دانای محدود) ما را با سوفی همراه می کند و با او به دل ماجراها می کشاند. هر چه جلوتر می رویم شخصیت­‌ها و اتفاق‌ها بیشتر و بیشتر می‌­شوند. نکات ریز و درشتی در متن جای می گیرند که درآینده می فهمیم که هرکدام چه نقشی در روند داستان ایفا می­ کنند؛ جزئیات بی­شماری در خودِ شخصیت­‌ها و رفتارهایشان، تا مکان­ ها، اتفاق ­ها و وسایلِ موجود. طوری که باید گفت هرچیزی که  در داستان ذکر شده به موقع نقش خود را اجرا خواهد کرد و هیچ نکته-­ای بی­هوده گفته نشده و قطعا کاربردی دارد.
نویسنده به سراغ موضوعات خیلی خاصی نرفته و در همان ژانر فانتزی-جادویی خود با ذکر چیزهای کلی و پذیرش جادو بی هیچ چون­ و­چرایی در داستان به خلق اتفاقات پرداخته است. وجود یک جادوگر، یک قلعه­ عجیب، یک شیطونک آتش با نیرویِ عظیم جادویی، وسایل و ابزارهای جادویی، وردها و طلسم­‌ها و … به همین منظور نویسنده بدون بسط دادن موضوعات- که در واقع لزومی هم برای آن­‌ها حس نمی‌­شود زیرا جهانِ داستان با تمام ویژگی­‌هایش طوری توصیف می­ شود که کاملا قابل باور است و جای هیچ سوال و توضیحی نمی­ گذارد- با ذکر یک کلیت جادویی و استفاده از آن در جزئیات دیگر در روند داستان، همه چیز را پیش می‌­برد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای سایت نُخستان نگاشته و در این جا منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۲
فاطمه محمدبیگی

تریستان و ایزوت اثر ژوزف بدیه ترجمه ­­ی دکتر پرویز ناتل خانلری توسط نشر نیلوفر در سال1334 به چاپ رسیده و تا امروز نیز تجدید چاپ شده است.
این اثر یکی از رمانس­ های بسیار قدیمی و معروف جهان بوده که راویِ دانایِ کل مداخله­ گر(راوی در جاهایی درمورد شخصیت­ ها نظر می ­دهد، حتی آن­ ها را قضاوت کرده و گه­ گاهی آینده را پیشاپیش برای خواننده بازگو می­ کند.) آن روایتگر عشقِ نامشروع تریستان خواهرزاده­ ی مارک شاه و ایزوت شه بانوی ایرلندی است. بسیاری از خاورشناسان میان این رمانس و منظومه­ ی عاشقانه­ ی "ویس و رامین" فخرالدین اسعد گرگانی شباهت­ هایی یافته ­اند و به نوعی آن را برگرفته از همین منظومه ­ی ایرانی می ­دانند که در سال446 هجری حدود یک سده پیش از پدید آمدن اولین نسخه ­ی موجود از تریستان و ایزوت می­ دانند. در کلِ روایت تفاوت­ های جزئی زیادی مابین این دو اثر وجود دارد که می ­توان گفت به دلیل این­ که هر دو اثر به نوعی عاشقانه هستند و دارای ویژگی­ های رمانس، بودن شباهت­های کلی بین آن­ ها طبیعی است.
سرتاسر کتاب پر است از دلیری­ ها، نبردها، شکست و پیروزی­ ها، خدئه و نیرنگ­ ها،جاسوسی، خبرچینی، دیدارهای پنهانی، عشق­ بازی ­هایی پر از ترس، گریز به طبیعت، انتقام، تهمت، مجازات و تبرئه شدن و ... .
خلاصه ­­ی داستان:
تریستان(در معنی لغوی: غم پرورد) زاده ­ی عشقی پاک، پس از مرگ مادرش به هنگام زایمان توسط روهالت دوستِ پدری اش به صورت مخفیانه بزرگ می­ شود. بعدها به صورت اتفاقی به کشور کورنوای که سرزمینِ مادری ­اش است، می­ رسد و با نزدیک شدن به شاه، حقایقی پیرامون خویشاوندیِ خودش با شاه پی می ­برد. شاه مارک  در پی بهانه تراشی ­ها و خدئه­های وزیران و نزدیکانش در مورد دور کردن تریستان تصمیم می­گیرد به رای آن­ ها یعنی ازدواج تن دردهد. بنابراین روزی تار مویی را که دو پرنده برکنار پنجره­ ی او می ­آورند به دست آن­ ها داده و می­ گوید اگر صاحب این تار مو را یافتید، با او وصلت می­ کنم. تریستان که در پی دلاوری­ های گذشته ­­اش می ­داند این تارِ مو از آنِ کیست، داوطلب می ­شود که برود و آن بانو را به کاخِ دایی­ اش بیاورد. وزیران که فرصت را مناسب می­ بینند این اجازه را به او می ­دهند و او یاری می ­شود بی­ آن که بداند... .

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای سایت نُخستان نگاشته و در این جا منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۷
فاطمه محمدبیگی

رمان کورالاین اولین کتابی بود که از نیل گیمن توسط چند مترجم به فارسی برگردانده شد. این رمان فانتزی روایت گر داستان دختری به نام "کورالاین" است که همراه خانواده اش به خانه ای جدید نقل مکان کرده اند. آن ها همسایه هایی هم دارند از جمله: دوشیزه اسپینک و دوشیزه فورسیبل و پیرمرد.
یک روز، هنگامی که پدر و مادر کورالاین در خانه نیستند، او آن در را پیدا می کند. با کلید کهنه ی قدیمی که از بین کلیدهای خانه یافته بود، آن را باز می کند و داخل می شود. او از دالان پشت در عبور می کند تا به خانه ای مانند خانه ی خودشان می رسد. آن جا کورالاین با پدر و مادر خودش و همسایه هایشان روبرو می شود اما آن ها یک تفاوت با همتاهای خودشان در آن سمت در دارند؛ چشم های دگمه ای.
آن ها سعی می کنند که کورالاین را نزد خود نگاه دارند و چشم های دگمه ای را جایگزین چشم های واقعی اش بکنند. کورالاین نیز تلاش می کند جلوی این کار آن ها را بگیرد. او به دنبال کشف راز این مکان و راهی برای بازگشت است.
این رمان که کتاب پرفروش نیویورک تایمز در سال 2002 و برنده ی جوایز "هوگو" و "نیوبلا" بوده به نوعی الهام گرفته از کتاب "آلیس و سرزمین عجایب" نوشته ی لوئیس کارول-از کتاب های محبوب گیمن- است؛ ماجرای حضور دریچه ای رو به جهانی دیگر و ورود شخصیت اصلی به آن جهان و سپس از سرگذراندن اتفاقات عجیب و غریب.
نثر جذاب، ساده و پر از ظرافت داستان باعث می شود که مخاطب حتی برای لحظه ای هم حاضر نباشد  وقفه ای در این سیر روایی بیندازد. کورالاین دختر تنها و شجاع داستان ما را با خود در پیچ و خم های وقایع عجیب و غریب همراه می کند و ما انتظار می کشیم تا ببینیم که آیا او می تواند از دنیای دیگر به خانه بازگردد یا نه.
هنری سیلک در سال 2009 با اقتباس از این کتاب انیمیشنی با همین نام ساخته است که داستانش با داستان اصلیِ کتاب تفاوت هایی دارد.به نوعی می توان گفت  که انیمیشن به تنهایی جذابیت فوق العاده ای دارد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای سایت آیریس(وابسته به آکادمی فانتزی) نگاشته و در آن جا منتشر شده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۹
فاطمه محمدبیگی

"توی  زندگی همه چیز به بخت و اقبال بستگی دارد و بخت یار کسی است که آن را توی هوا بقاپد اما لازم هم هست که خود آدم به بخت رو کند و این که همه چیز بستگی دارد به حضور ذهن آدم؛ تشخیص لحظه ی مناسب و زدن ضربه ی کاری. آدم نباید بزدلی به خرج دهد، باید دل شیر داشته باشد."
آدم بد شانس جلد دوم از مجموعه ی داستان های رُمی آلبرتو موراویا، نویسنده ی ایتالیایی، است. موراویا از نویسندگان مطرح و نام آور نیمه ی دوم قرن بیستم بوده که محوریت داستان هایش را رفتارها و صفت های انسانی تشکیل می دهند. او معمولا شخصیت داستان هایش را در موقعیت های ویژه قرار می دهد و سپس به توصیف رفتارها، تفکرات و کنش های او در آن لحظات می پردازد. در این مجموعه نیز طی سی و یک داستان کوتاه با زاویه ی دید اول شخص-اکثرا مردانه- ماجرای شخصیت های مختلفش را برایمان بازمی گوید. شرایط و موقعیت هایی که افراد این مجموعه با آن درگیر هستند، برخلاف دیگر آثار نویسنده بر بستری واقعی و به خصوص در شهر رم شکل گرفته اند.  از جمله ی آن ها می توان به این ها اشاره کرد:
مردی که حرفه های مختلف را امتحان می کند تا بتواند خرج زندگی خودش و خانواده اش را بدهد اما به خاطر طمعی که در اندوختن مال دارد، ناخواسته کاسبی خود را خراب می کند، مرد جوانی که از راه دزدیدن سگ ها و برگرداندن آن ها به صاحبشان و گرفتن انعام امرار معاش می کند، مردی که به خاطر سخن چینی چندین زن به همسر جوان خود شک می کند و در انتها می فهمد که چه اشتباه خنده آوری کرده است، دو آدم که به خاطر نقص عضو توانسته اند توجه اهالی یک محل را به خود جلب کنند و از این طریق به کار مشغول شوند اما کم کم درگیر رقابت با یکدیگر می شوند، پسر جوانی که موقع ارتکاب یک قتل عینکش را برمی دارد تا بهتر ببیند و همین جای ماندن عینک در محل قتل باعث لو رفتن و دستگیری اش می شود و ...
موراویا  در این داستان های کوتاه که هر کدام پنج یا شش صفحه بیشتر نمی شوند، خصلت های انسانی مثل گذشت، رفاقت، سخن چینی، اعتماد به حرف مردم، غافل بودن، وابستگی و ... را در موقعیت های داستانی جذاب و غافلگیر کننده ی خود به چالش می کشد. او این ویژگی های ذاتی انسانی را به گونه ای دیگر پیش روی مخاطب قرار می دهد تا عمیق تر از قبل به هجو آن ها بپردازد و میزان تاثیرگذاری  این خصلت ها  را بر زندگی آدمیان نشان بدهد.
" زندگی ارزش زیستن ندارد مگر این که گاهی بیاستیم و بیندیشیم که چطور داریم زندگی می کنیم."

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۴
فاطمه محمدبیگی

داستان از جایی آغاز می شود که ایران از سویی  مورد هجوم لشکریان افراسیاب جهان خواه قرار گرفته و از سوی دیگر دچار خشکسالی شده. در این میان افراسیاب  پس از نبردهای بسیار با لشکر ایرانیان و عدم پیروزی و در پی از دست دادن توان خود و سپاهیانش بر اثر نبردهای پیاپی، بیماری و کمبود آذوقه بر آن می شود تا با پیشنهادی هم آن چه که مد نظر دارد را پیاده کند، هم از این فرسایش جنگی نجات یابد. او به ایرانیان پیشنهاد می کند که با پرتاب تیری مرز ایران و توران را مشخص کنند. این نیرنگ او برای آن است که بتواند از این طریق آن چه که از خاک ایران می خواسته و تا به حال به آن دست نیافته، زیر فرماندهی خود بگیرد و به خاک توران پیوند بدهد. پس از پذیرش سرانجامی این چنین برای این جنگ، ایرانیان به دنبال پهلوانی می گردند که از عهده ی پرتاب این تیر سرنوشت ساز بربیاید. پهلوان سپید موی و سالمند به نام آرش، انجام این کار را برعهده می گیرد. سپس ایرانیان در جست و جوی تهیه ی تیری شگرف برمی آیند. چوبه ی تیر از درختی در جنگلی ویژه آماده می شود و پر آن از پر یک شاهین و آهنش نیز از فلزی سخت تهیه می گردد. بعد از آن تیر را به دست آرش می سپارند و او پس از ادای احترام به منوچهر  پادشاه ایران ، امیدواری دادن به او و پیمان بستن برای این که تمام توانش را در راه عملی کردن این اتفاق بگذارد، راهی می شود. به کوه رویان می رود تا همان طور که افراسیاب تورانی خواسته،  تیر را مقابل چشمان او-بی هیچ نیرنگی- به هوا بیندازد. آرش با یادآوری این نکته به خود که امید تمام ایرانیان و سرنوشت این مرز و بوم به او بسته است، تمام نیرویش را به کار می گیرد. او همه ی هوش و هستی خود را در تیر می دمد و زه را می کشد. تیر با سرعت آسمان را می شکافد و آرش دیگر نفس نمی کشد. او خودش را فدای هدفش می کند. تیر با شتاب در طول روز دشت ها، کوه ها، دره ها و کوهساران را می پیماید تا آن که شامگاه در خُلم در تنه ی درخت گردویی می نشیند. جست و جوگران تیر را می یابند و خبر را به افراسیاب می رسانند. او که می بیند پهلوانی سالخورده این چنین نیروی خود را برای نجات ایران به کار گرفته و این چنین تیری انداخته، ترسیده و نگران جان خود می شود.او تصمیم می گیرد که  به عهد خود وفا کند و همان نقطه را مرز ایران و توران بنامد. پس از آن لشکر خود را جمع می کند و از خاک ایران خارج می شود. هنگامی که ایرانیان به سوگ آرش نشسته اند، ابرهای باران زا در آسمان پدیدار می شوند و بعد از مدت های طولانی خشکی و بی حاصلی، بارش را از سر می گیرند. سرانجام مردم پیروزی در جنگ و آبادانی حاصل از بارش باران را با هم جشن می گیرند.
داستان آرش کمان‌گیر نوشته ی دکتر میرجلال الدین کزازی است و در کتاب در آستان جان منتشر شده. این داستان بیانگر ماجرای آرش، قهرمان اسطوره ای ایرانی است که نام و سرگذشتش در اوستا آمده. علاوه بر این در شاهنامه نیز چند بار از آرش نام برده شده اما داستانش به تنهایی در شاهنامه موجود نیست.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۱
فاطمه محمدبیگی

یکی بود، یکی نبود. روزگاری بود که... گوش ما از کودکی به این جمله ی ابتدایی تکرار شده در قصه ها حسابی عادت کرده. طوری که با شنیدنش انتظار یک قصه ی کوتاه، جذاب و حتی آموزنده را داریم. علاوه بر آن با شنیدن این عبارت به یاد نقالی می افتیم که قصه ها را با صدایی رسا و لحنی مهیج برایمان تعریف می کرد و ما با چشمانی گرد شده و گوش هایی آماده، چشم به دهانش می دوختیم تا از راه گوشمان با شخصیت ها و ماجراها همراه شویم. حالا حسابش را بکنید که همه ی این ها یک جا کنار هم باشند؛ به علاوه ی آن که این قصه ها نه تنها در مورد آدم ها بلکه در مورد حیواناتی اند که حرف می زنند، فکر می کنند، نقشه های خبیثانه می کشند و یکدیگر را گول می زنند.
این کتاب دربرگیرنده ی 25 قصه از کتاب کلیله و دمنه است که مهدی آذر یزدی آن ها را با نثری روان و مناسب کودکان بازنویسی کرده. کلیله و دمنه ترجمه ی  کتابی هندی پنجه تنتره است. این کتاب که مجموعه ای فابل* هاست، برای اولین بار در زمان ساسانی توسط برزوه ی طبیب به پارسی میانه ترجمه شد. این ترجمه بعدها از بین رفت. ترجمه ای که در حال حاضر از این کتاب کهن در اختیار ما قرار گرفته متعلق به نصرالله منشی در قرن ششم هجری است. البته که او این اثر را کاملا بومی کرده و حتی شعرهایی مربوط به موضوع قصه ها در لابه لای سطرها جای داده تا به مذاق مخاطب ایرانی خوش بیاید. عنوان کلیله  و دمنه نیز برگرفته از نام دو شغالی است که محور اصلی حکایات هستند.
مهدی آذر یزدی نویسنده ی شناخته شده ی کودک و نوجوان است که جایزه ی یونسکو و نیز جایزه ی سلطنتی کتاب سال را پیش از انقلاب سال 57 دریافت کرده بود. همچنین سه کتاب او توسط شورای کتاب کودک به‌عنوان کتاب برگزیده ی سال انتخاب شده بودند. او گفته بود که مهم ترین لذت زندگی اش کتاب خواندن است و همین لذت باعث شد که او روی به بازنویسی آثار کهن برای کودکان بیاورد. نیمی از آثار او را این بازنویسی ها و نیمی دیگر را تالیفات گوناگونش دربرمی گیرند. معروف ترین اثر او مجموعه ی چند جلدی قصه های خوب برای بچه های خوب است. در جلد اول این سری از کتاب ها،  نویسنده تعداد محدودی از ماندگارترین و ارزنده ترین حکایات کلیله و دمنه را گردآورده و آن ها را به نثری روان و مناسب برای کودکان بازنویسی کرده. این حکایات شامل بن مایه هایی چون دروغ، خیانت در امانت، فریب، طمع، خودپرستی، صبوری و ... می شوند. مهدی آذر یزدی در موخره ی کتاب ذکر کرده که حکایت های تعلیمی را مفیدتر از هر چیز دیگری برای کودکان می داند.

 آیا دوست دارید ماجرای مردی که زیباترین ماهی جهان را پیدا می کند، پرندگانی که انتقام خون مرد بی گناه را می گیرند و یا مردی که زغال می خورد را بدانید؟ ماجرای شتر نادان، لاک پشت پر حرف، موش آهن خور، گربه ی روزه دار، کلاغ بچه دزد، خرگوش باهوش و حیوان های دیگر نیز، همه و همه توی همین کتاب آمده.
مثلا در یکی از داستان ها کبوتری برخلاف نصیحت های دوستش، جایی که در آن زندگی می کند را به امید جهانگردی رها می کند.اما هنوز کمی دور نشده که شاهینی دنبالش می کند. کبوتر از دست شاهین می گریزد و در دام شکارچی گیر می افتد. از آن جا نیز به نحوی فرار می کند اما باز نیز پسربچه ای با تیر و کمان خود او را هدف قرار می دهد. کبوتر که پرشکسته در چاهی می افتد، تصمیم می گیرد همین که از چاه بیرون آمد، پیش تنها دوستش برگردد. زیرا که مطمئن شده است که هیچ کجا خانه ی خود آدم نمی شود و هر تجربه ای تاوانی دارد.
در قصه ای دیگر  خرگوشی که در چنگال یک گرگ اسیر شده، او را فریب می دهد که در آن نزدیکی روباهی چاق تر وجود دارد. وقتی به لانه ی روباه می رسند، او کم کم می فهمد که کاسه ای زیر نیم کاسه است. همانطور که آن ها حیله کرده اند، روباه نیز زیرکی به خرج می دهد و آن ها را در چاه مقابل خانه اش می اندازد. گرگ خرگوش را می درد و روباه نیز سنگی بر سر او می اندازد. چون همه باید بدانند که فردی که از همه باهوش تر است را به همین راحتی نمی توان فریب داد.
جذاب ترین این حکایات ماجرای مرغ ماهی خوار پیری است که به ماهی های یک برگه دروغ می گوید که شکارچیان برای شکار آن ها می آیند. ماهی ها که حرف او را باور کرده اند از او می خواهند هر روز تعدادی از آنان را به برکه ی دیگری ببرد. مرغ ماهی خوار همین که از بالای کوه می گذرد، آن هایی که با خود آورده می خورد. اما هنگامی که نوبت به خرچنگ می رسد، او بر پشت مرغ می نشیند و موقع گذشتن از کوه استخوان ماهی ها را می بیند. همان جا مرغ را می کشد و خودش را به برکه می رساند و به ماهی ها می گوید که نباید به یک دشمن اعتماد می کردند تا این چنین نیمی از دوستان خود را از دست بدهند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۵
فاطمه محمدبیگی

کسی بهتر از جبران خلیل جبران نمی تواند این چنین پیامبری را تصویر کند. پیامبری که توامان از جنس مردم اطرافش و از جنس روحی متعالی است که در او دمیده شده. پیامبری که خود را مخلوقی جدای از دیگر انسان ها نمی داند و زیستن میان آن ها را جزوی از فضای علم آموزی اش می داند. او تصویری یگانه از مردی ساده و فیلسوف را برای ما می آفریند که مفاهیم جهان شمول هستی را در قالب جملاتی ظریف، شاعرانه که معنایی ژرف را در خود جای داده اند، بازگو می کند. چه کسی می تواند بزرگ ترین مفاهیم بشری را با کوتاه ترین تعبیرها و تصویرها بی هیچ تعصب و نگرش خاصی ادا کند؟
پس از دوازده سال زندگی در اُرفالس هنگام رفتن المصطفی رسیده. مردمی که تمام این سال ها در کنار او زیسته اند همراهی اش می کنند تا علاوه بر بدرقه کردن، در آخرین لحظات نیز از این مرد نکته ای بیاموزند. هر کسی اعم از زن خانه دار، مردی توانگر، پیرمردی مهمان سرادار، یک برزیگر، یک بنا و ... بنا به اندیشه و نیاز خود سوالی از او می پرسد و او جوابی یگانه برای هر کدام از این سوال ها دارد.
با ما از درد سخن بگو
و او گفت:
درد شما شکستن پوسته ای است که فهم شما را در بردارد.
همان گونه که هسته ی میوه باید بکشند تا مغز آن آفتاب ببیند، شما هم باید با درد آشنا شوید.
*
با ما از آزادی سخن بگو
و او پاسخ داد:
شما فقط آن گاه می توانید آزاد باشید که حتی آرزو کردن آزادی را هم بندی بر دست و پای خود ببینید و هنگامی که دیگر از آزادی همچون هدف و غایت سخن نگویید.
در انتها المصطفی یادآور می شود که در تک تک لحظاتی که آن جا به سر برده، هم چیزهایی آموخته و هم از آموخته هایش به دیگران انفاق کرده. او می گوید که هر آن چه بین او و مردم بوده چیزی است دو طرفه " شما چه بسیار می دهید و خود نمی دانید که چیزی داده اید." سپس آنان را بدرود می گوید و در فضایی مبهم بین رفتن به سفر یا رفتن به پیشواز مرگ، سوار کشتی می شود و می گوید" تا چندی دیگر، دمی بر بال باد می سایم و آن گاه زنی دیگر باز مرا خواهد زایید." گویی که او می داند که به سوی مرگ می شتابد و کشتی او را  در جویباری کوچک به دریای بزرگی که از آن آمده است، خواهد رساند و مادر بزرگوار فرزندش را در آغوش خواهد کشید. این اما به آن معنی نیست که او آدمیانی که می شناسد را تنها و بی تکیه گاه رها می کند. او کلامش را برای آنان به ارث گذاشته و وعده داده است که در هر جلوه ی آفرینش حتی باد جلوه گر می شود و صدایش را در گوش مردمان زمزمه می کند تا بدانند او همیشه وجود و حضور دارد.
پیامبر نوشته ی جبران خلیل جبران فیلسوف، شاعر، نقاش و ادیب لبنانی، در سال ۱۹۲۳ به زبان انگلیسی منتشر شد.این کتاب شامل 26 شعر منثور است و از شناخته شده ترین آثار خلیل جبران به حساب می آید. این اثر ماندگار به بیش از 40 زبان ترجمه شده و یکی از عناوین ثابت فهرست پرفروش‌های دنیا است. از این کتاب ترجمه های مختلفی به فارسی موجود است.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۱
فاطمه محمدبیگی

جین اِیر دختر یتیمی است که والدینش را بر اثر بیماری تیفوس از دست داده. مسئولیت بزرگ کردن او به عهده ی تنها عمه اش می افتد. عمه اش اما معتقد است خون او پاک نیست و نمی تواند کنار فرزندان او زندگی کند؛ برای همین جین را به یتیم خانه می فرستد تا با هم نوعان خودش از طبقه ای پایین دست بزرگ شود. زندگی جین در نوانخانه زیر دست مربیان سخت گیر و شرایط دشوار آن جا به سختی می گذرد. تنها همدم او در گذران این سال ها دوستش هلن است که او را نیز بر اثر بیماری از دست می دهد. جینی که به تنهایی خود کرده پس از رسیدن به جوانی، درخواست کار می دهد. تقاضای او به عنوان معلم سرخانه توسط خانواده ای در ثورنفیلدهال پذیرفته می شود. او با خوشحالی به آن جا رفته و در آن عمارت بزرگ مقیم می شود. این عمارت متعلق به ارباب جوان ادوارد راچستر است که نیمی از زندگی اش در سفر می گذرد و علاقه ای به ماندن در خانه ی خود ندارد. ورود جین اما چیزهایی را عوض می کند. او معلم آدل دختر ارباب است. به مرور زمان او به این پی می برد که کسی از جزئیات زندگی ارباب بدخلق، روابط او با دوستان اشرافی و سفرهای مدامش چیزی نمی داند. برای راچستر شخصیت جین جالب تر از دیگر دوستانش می شود. بنابراین سعی می کند از میزان سفرهایش بکاهد و وقت بیشتری را در کنار جین به گفت و گو بپردازد؛ بحث هایی در مورد موضوعات روز، معشوقه اش، سفرهای متفاوتش و بِلانش دختر اشرافی ای که می گویند قرار است با ارباب ازدواج کند. یکی از همین شب ها جین با صدای خنده ی زنانه ای از خواب می پرد و از اتاقش خارج می شود. آن لحظه می فهمد که اتاق راچستر در حال سوختن است. خودش را به آن جا رسانده و با بیدار کردن او آتش را مهار می کنند. از این جاست که نطفه ی شک و تردید نسبت به چیزی که جین از آن بی خبر است و پی می برد که از او پنهان می شود، در وجودش شکل می گیرد. ارباب نیز پس از این اتفاق خود را به جین نزدیک تر می کند تا جایی که به خواست جین رابطه شان شکلی رسمی به خود می گیرد. ولی درست در جایی که قرار است همه چیز به نقطه  ی خوشایندی ختم شود، حضور مردی که پیش از این جین او را بین دوستان راچِستِر دیده و طی حادثه ای که برای او پیش آمده و مجروح شده ازش پرستاری کرده بود، همه چیز را بهم می ریزد. او رازی را بر زبان می آورد که جز راچستر و یکی از خدمتکارهایش همه از آن بی خبر بوده اند. هر آن چه که تا به حال بر جین گذشته بود، برایش معنایی دیگر می گیرد. حالا در شرایطی قرار گرفته که باید تصمیمی مهم برای آینده و زندگی اش بگیرد. او ناچار است که انتخاب کند؛ انتخابی بین ماندن و رفتن از ثورنفیلدهالی که افرادش عزت و شرافت انسانی او را به او بازگردانده بودند. جایی که او را به عنوان یک انسان، محترم می شمارند.
جین ایر نوشته ی شارلوت برونته در کنار کتاب بلندی های بادگیر-نوشته ی امیلی برونته- جزو بهترین آثار این سه خواهر محسوب می شود. این کتاب در سال 1847 در لندن به چاپ رسید و تا به حال بیش از شصت اقتباس در زمینه ی سینما، تلویزیون، تئاتر و ادبیات از روی آن صورت گرفته. حتی برخی از نویسندگان مطرح، از طرح داستانی این اثر در نوشتن کتاب­های خودشان بهره گرفته اند.  محبوب ترین این اقتباس ها از نظر مخاطبان سریال کوتاه شبکه ی بی بی سی با همین عنوان، با بازی توبی استفنز و راث ویلسون و تولید سال 2006 بوده. آخرین اقتباسی که از این کتاب انجام شده، فیلم سینمایی جین ایر محصول سال 2011 است.
گفته اند که ماجرای این کتاب برگرفته از زندگی و رابطه ی عاشقانه ی  واقعی نویسنده بوده. داستان از طریق راوی اول شخصی که خود جین است، برای ما بیان می شود. او حتی گاه گاه به عنوان نویسنده ی زندگی خودش، خواننده را خطاب قرار می دهد و با او صحبت می کند. همین به نوعی باعث برقراری ارتباط عمیق تر مخاطب با آن می شود. به خصوص آن که از این طریق احساسات زنانه ی جین به صورت تاثیرگذاری منتقل می شود. او حتی از منظر خود- با پیش داوری های محدودی- ادوارد راچستر و تمام ویژگی های بیرونی و درونی او را برای ما بازگو می کند. شاید به این دلیل است که این دو شخصیت هنوز هم مخاطب را درگیر خودشان می کنند. در این کتاب اشاره های فراوانی به مسائل اجتماعی و مذهبی می شود؛ به عنوان مثال، جنسیت گرایی، فمینیسم( فمینیسم نخستینِ سده های هجده و نوزده) و سلسله طبقات اجتماعی و تفاوت هایی که بین آن ها حاکم است، می شود. در زمینه ی مسائل دینی هم به پاک دامنی زنان و پای بند بودن به اصول انسانی و شرافت انسانی فارغ از نژاد و ملیت پرداخته شده.

پی نوشت: این مطلب پیش تر برای کتاب صوتی نوار نگاشته و در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۷
فاطمه محمدبیگی