صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جشنواره فیلم فجر» ثبت شده است

امسال این فرصت رو داشتم که به عنوان خبرنگار توی جشنواره ی فیلم فجر حضور داشته باشم. تا جایی که وقت و حوصله یاری ام کردن، فیلمای مهم رو دیدم و براشون نوشتم. با این که یادداشت های جشنواره معمولا توی بازه ی زمانی کوتاهی نوشته می شه، نباید درشون اشاره ی مستقیمی به ماجراهای مهم داستان فیلم بشه چون هنوز اکران نشده ان و  باید تا انتهای زمان جشنواره تحویلشون می دادم، سعی کردم شتاب زده و به دور از انصاف نباشن. بنابراین به نقاط خوب و بد فیلما همزمان اشاره کردم. یادداشت های ترتیب خاصی ندارن جز این که بنا به سلیقه ی خودم، تماشاییا رو زودتر آوردم و بعد به معمولیا رسیدم. اون تک مستند رو هم درانتها گذاشتم. سه، چهار تا از فیلما رو هم ندیدم چون علاقه ای نداشتم و این که فیلم امپراطوری جهنم تنها فیلم واقعا بدی بود که نیم ساعت به زحمت تونستم تحملش کنم و بعد از سالن زدم بیرون. اصلا درک نمی کنم چنین فیلمی رو به همراه چند کار دیگه چطور برای حضور توی جشنواره انتخاب کردن. در مورد فیلم ها و کارگرداناشون هیچ تعصب خاصی ندارم. درسته که تعدادی رو واقعا دوست دارم و از تماشای روند فیلم سازی شون قدم به قدم خوشحال می شم اما دلیل نمی شه اگه کسی رو نمی پسندم در موردش بد بنویسم. من نظر ساده ام رو به تنهایی راجع به اون فیلم می دم و گاهی کمی با آثار قبلی کارگردانش در جهت سنجش پیشرفت یا پسرفتش مقایسه می کنم، همین.



شین­ ها | نگاهی به فیلم مغزهای کوچک زنگ ­زده

بهترین فیلم هومن سیدی در سبک مورد نظرش تا به حال، این آخری است. یک فیلم ­نامه ­ی قوی در روایت، دیالوگ­ هایی عالی، شخصیت­ پردازی درست، فضاسازی ویژه و یک ساخت کاملا مناسب با محتوا در کنار بازی­ هایی بسیار جذاب. فضای بومی­ ای که برای این سه برادر تبهکار و زیردستانشان ساخته شده، نمونه ­ای به این قدرت ندارد. پرداخت شخصیت­ ها هم آن­قدر عمیق درآمده که از کلیشه­ ها دور بماند. فیلم مسیر خودش را می ­رود و به قدری آن را خوب طی می­ کند که در پایان به ­شدت راضی کننده است. سیر تحول شخصیت شاهین، توانایی­ها و ضعف­ هایش، کنش ­ها و واکنش ­هایش، انتخاب­ ها و اشتباهاتش به­ حدی سنجیده چیده شده­ که پایان را برای ما پذیرفتنی می­ کند. پایانی مناسب شخصیت شاهین؛ چرخه ­ای که انتهایش، شروعی دیگر است. سیدی ثابت کرده چگونه می­ تواند از دیده­ ها و اندوخته ­هایش به نحوی شایسته بهره ببرد و فیلم آخرش از زواید دور می ­ماند و ضرباهنگ اولیه ­اش به مرور در میانه کند می ­شود اما هرگز افت نمی­ کند. مغزهای کوچک زنگ ­زده در میان خیل اثار اجتماعی شبیه به هم این روزها با خلق فضای متفاوت خودش، قدمی رو به جلو است که مخاطب را غرق در لذت می­ کند.


جنون زدگی با دست و پای بسته | نگاهی به فیلم تنگه­ ی ابوقُرَیب

این بار با بهرام توکلی ­ای مواجه ­ایم که داستان­ گویی و اول شخص ­هایش را کنار گذاشته و به سراغ پرداخت موقعیتی رفته که برساخته­ ی رخدادی واقعی است. آن­ چه اهمیت دارد، موقعیت است و برای همین توکلی شخصیت­ هایش را بیشتر در حد تیپ نگه می­ دارد و به تقابل آن­ ها با شرایط می­ پردازد. البته که این نوع روایت گاهی طولانی و از حوصله خارج می ­شود. آن­ چه می ­ارزد این است که فاصله ­ای بین تماشاگر و فضا نیست و تصاویر رئالیستی و ملموسی که در این همراهی پیش چشم مخاطب قرار می­ گیرد، چیزی است که تا پیش از این تجربه نکرده. تنگه­ ی ابوقریب ماجرای خاصی برای گفتن ندارد، تیپ­ هایش هم گیرایی چندانی ندارند و پیش بردن چنین موقعیتی با این ویژگی ­ها کمی دشوار است. از طرفی ولی تمرکز بر برخورد نزدیک با چهره­ ی خشونت آمیز جنگ، کیفیتی است که جبران ضعف­ های دیگر را می­ کند و بدوبدوهای پیاپی و تعقیب بلاتکلیف شخصیت­ ها، تلاش شخصیت­ ها همه و همه مخاطب را در زیستن یک تجربه­ شریک می­ کنند. آن پایان ­بندی نفس­ گیر و بی­ پروا در نمایش، تاثیری که باید را به اوج می ­رساند. بهرام توکلی در تجربه ­ی متفاوتش توانسته راضی­ کننده باشد، آن­ قدر که نگاه خاصش در این ژانر و طعم ماندن در تنگه ­ی زیر حمله­ ی دشمن در ذهن مخاطب ماندگار خواهد شد.


پدر بودن | نگاهی به فیلم شعله­ ور

ترکیب مقدم­ دوست و نعمت ­الله معمولا شخصیت­ های جذابی برای ارائه کردن دارد. بدبخت­ های حسابی یا آدم­ های کینه ­ای، عقده ­ای و رذل درست و درمان. این ­بار هر دو را یک­ جا داریم. یک ضد قهرمان بدبخت و کینه ­ایِ کمابیش جذابی که تا انتهای خط رذالت و بیچارگی می ­رود. مشکل اما این­ جاست که چیزی در این ضدقهرمان چنگ نمی ­زند به ذهن و دل مخاطب تا همراهی­ اش کند. شخصیتْ گیرایی پایینی دارد و مسئله ­اش آن ­قدر که باید ما را به تب و تاب نمی ­اندازد. همین دنبال کردن ماجرایش را سخت می­ کند. به­ خصوص در جاهایی که ضرباهنگ تند اولیه فروکش می­ کند و ماجرا برای آن که درست بسط پیدا کند و شکل­ گیری آن کینه را نشانمان دهد، کندتر پیش می ­رود. شعله ­ور از نظر بصری به ­شدت جذاب و راضی­کننده است اما از یک­ جایی به بعد اسیر قاب­ بندی­ هایی می ­شود که اسیر بکارت طبیعت و فضای چشمگیر مکان ماجرا شده. با این حال آخرین ساخته­ ی نعمت­ الله قابل قبول است و فضاسازی ­اش در برخی جاها مثل آن خوابگاه کارگران بی ­نظیر است ولی اضافاتی هم دارد و از میانه به بعد کاملا کند و قابل پیش ­بینی می ­شود. این­ جاست که تصویر بار چیزهای دیگر را به دوش می­ کشد و مخاطب را سیراب می­ کند و آن آهنگ انتهایی مکمل پایان­ بندی کار می­شود.

مردانی که می­ مانند و دود نفس می­ کشند |  نگاهی به فیلم امیر

امیر فیلم­نامه­ ی مدرن نسبتا خوبی دارد که فضای ویژه­ ی خودش را خلق می ­کند. تک­تک نماهای فیلم به عکس­ هایی جداگانه م ی­مانند و وسواس کارگردان جوانش برای فیلم اولش نتیجه­ی قابل قبولی داشته. قاب­ بندی­ های مینیمالیستی­ ای که به­ تنهایی معرف شخصیت­ هایند، فضای خاکستری فیلم و رنگ­ های کدر، شخصیت­ هایی که کم پیش می­ آید با هم در یک قاب قرار بگیرند، قاب­ های بسته­ ای که شخصیت را گوشه­ ی خود قرار می ­دهند و دربرمی­ گیرند و راهی رو به جلو برایشان نمی­ گذارند، مشکلاتی که یک به یک از راه می­ رسند، همه و همه امیر را بدل به تجربه ­ای پذیرفتنی کرده؛ تجربه­ ی کُند وول خوردن در یک فضای خاکستری دود گرفته. چرخ خوردن و بیرون نیامدن از آن که راهی نیست یا اگر هم باشد، راه چاره­ گشایی نیست. اگر در نزدیکی و درک شخصیت امیر به چند دیالوگ بسنده نمی شد و مشکلات درگیرکننده­ تر بودند، فیلم از حد معمولی ­اش فراتر می ­رفت.



مادرانه | نگاهی به فیلم دارکوب

شعیبی از آن دست فیلم سازان جوانی است که فیلم­ هایش خوش ساخت و داستان­ گویند. دارکوب هم مشابه دیگر آثارش یک ماجرای سرراست دارد و به آن می­ پردازد. ماجرایی که حول محور خانواده و نقش مادر می­ گردد و شاید تکراری به نظر برسد اما آن­ چه مدنظر قرار می­ گیرد، پرداختن به مسئله­ ی اعتیاد زنان و چرایی آن است. شروع گیرای کار، بازی خیلی خوب سارا بهرامی در نقش مهسای معتاد و آن صحنه­ های نفس­ گیر تقابلش با دیگران برای گرفتن حقی که به حکم بقیه برای داشتنش لایق به نظر نمی ­رسد و برطرف کردن تردید سالیانش بسیار تماشایی­ اند. فیلم سعی می­ کند بدون طفره رفتن و با شخصیت­ پردازی­ های مناسب و اطلاعاتی که از گذشته در بین دیالوگ ­ها رد و بدل می­ شود، داستانش را پیش ببرد و تلاشش تقریبا موفق از کار درمی­ آید. کشمکش ­های شخصیت­ هایش با هم و با خودشان بار جذابیت ماجرا را بر دوش می­ کشند و باعث می ­شوند ضرباهنگ کار نسبت به شروع زیاد افت نکند و مخاطب را همراه خود نگه دارد.
 

شهدای نادیده | نگاهی به فیلم سرو زیر آب

سرو زیر آب به نقطه ­ای از تاریخ دفاع مقدس می پردازد که مهجور مانده و از این نظر ارزشمند است.  دور از حاشیه رفتن یا درشت­ نمایی داستان خودش را می­ گوید. علاوه بر آن آهنگر، در این اثر به سراغ کسانی رفته که به خاطر کیششان پیش از این کمتر بهشان پرداخته شده و تصاویر مربوط به آن­ ها در سینمای مان یا نبوده یا بسیار محو و کمرنگ بوده. فیلم در نیمه­ ی اول خود خوب آغاز می­ کند و جذاب پیش می ­رود . مخاطب را درگیر ماجرا و فضایش می­ کند اما کم­ کم ضرباهنگی کند می­ گیرد و در سراشیبی می ­افتد. در نیمه­ ی پایانی نیز به شعارزدگی نزدیک می ­شود. در هر حال فیلم آخر آهنگر از جهت موضوع و پرداخت ساده ­اش دیدنی است و مخاطب را در میان داستان­ گویی­ اش کلافه نمی­ کند.



بیان مسئله | نگاهی به فیلم عرق سرد

درام سهیل بیرقی برخلاف کار اولش قاعده­ مندتر و ساده ­تر است. فیلمی تماشایی و قابل قبول درباره­ ی زنان ورزشکار، زندگی شخصی­ و حقوقشان که در بیان ماجرایش افت نمی­ کند و درست پیش می­ رود. بیرقی می­ داند چه می­ خواهد بگوید و چطور باید آن را دربیاورد. طفره نمی ­رود و مستقیم به اصل ماجرایش می­ پردازد. روایت­ های فرعی­ اش را در ارتباط با خط داستان اصلی و مختصر نگه می ­دارد. از نقطه­ ی مناسبی شروع می­ کند و قدم به قدم پیش روی می­ کند. مسئله­ اش مخاطب را درگیر کرده و تنش­ هایش ملموس است. نقطه­ ی قوت عرق سرد پرداختن بی­ پروا به مسائل زناشویی­ است که معمولا آن­ ها را در حاشیه قرار می­ دهیم یا مستقیم به سراغش نمی­ رویم. فیلم اما روی آن تمرکز می­ کند و مشغول کاوش علل اختلاف زن و شوهر می­ شود و درخشان ­ترین سکانسش را می ­آفریند؛ آن­ چه نباید پنهان بماند و باید بیان شود و تا وقتی که نتوانیم از چنین چیزی حرف بزنیم، نمی­ توانیم حلش کنیم.



شیرمردان جنگ ­آور |  نگاهی به فیلم لاتاری

فیلم خوش ساخت مهدویان با ضرباهنگ خوبش برخلاف کارهای قبلی او به سطحیات بسنده می­ کند و درون­ مایه ­اش را به رخ می­ کشد. شخصیت ­پردازی­ های پذیرفتنی ­اش و روند درست پیش ­روی ماجرایش وقتی به آن پایان ­بندی خشونت ­آمیز می ­رسند، کمی ناامیدکننده می­شوند. بازی­ های جذاب سهیلی، حجازی ­فر و به ­خصوص عزتی با آن حضور کوتاهش دیدنی­اند. موسی شخصیتی است که بار جذابیت فیلم را به دوش می­ کشد و نقطه­ ی قوت کار به حساب می ­آید. لاتاری فیلم خوبی است که اگر محتوایش بالاتر از ساختش قرار نمی­ گرفت، تماشایی ­تر می شد. گویی دوره­ ی این چنین قهرمان ­پروری ­هایی سرآمده و همین باعث می­ شود که این فیلم پایین ­تر از ساخته­ های قبلی کارگردان جوانش قرار بگیرد.



سقوط دیگرباره­ ی حاتمی ­کیا | نگاهی به فیلم به وقت شام

زمانی ترکیب حاتمی ­کیا و اصغر فرهادی نتیجه ای داشت به اسم ارتفاع پست و این­ بار ترکیب حاتمی­ کیا با خودش نتیجه ­ای دارد به نام به وقت شام. همان موقعیت درون هواپیمایی با غلبه­ ی قهرمان­ پروری. قهرمان­ پروری­ ای که تو خالی می ­ماند. آخرین ساخته­ ی حاتمی ­کیا بیش از حد انتظار ناقص است. نه در لایه­ ی رویی، نه در ضرباهنگ هیجان­ انگیزش که یک دقیقه هم افت ندارد و نه در پیش ­برد ماجرایش بلکه در لایه­ ی زیرین، در ساخت رابطه­ ی پدر-پسری، در ساخت روابط فرعی و در درآوردن نیازها و خواسته­ های شخصیت­ هایش. به وقت شام تلاش شتاب­ زده ­ای است برای ساخت چهره­ ی منفور داعش و چهره ­ی پسندیده­ ی قهرمانان و شهدای ملی. حاتمی­ کیای گذشته حداقل می­ دانست چه بگوید و چطور اما حاتمی­ کیای جدید تبدیل شده به کارگردانی که انگار می ­خواهد تنها فیلمی گیشه ­ای بسازد و تند حرفش را بزند. حرفی که ته­ نشین نمی ­شود و نمی­ ماند و درنمی­ آید. علی هرگز ماندگار نمی ­شود. علی و یونس، حاج کاظم و پسرش نمی­ شوند. برگردید، به عقب برگردید، آقای کارگردان.



بمب؛ یک عاشقانه ­ی ناقص | نگاهی به فیلم بمب؛ یک عاشقانه

فیلم معادی بیش از آن­ چه انتظار می­ رفت، بد است. فیلم ­نامه­ ای که درنیامده، شخصیت ­هایی که پرداختشان کامل نشده، روند پیش­ روی­ ای که بلاتکلیف است، مسئله ­ای که گم می ­شود، فضاسازی­ ای که مصنوعی و غیرزنده می­ ماند، نماها و قاب ­بندی­ های مینیمالیستی یا فقط درست یا فقط زیبایی که باعث می ­شوند تحمل این کار دو ساعته واقعا دشوار بشود. تکرارها از یک جایی به بعد آزاردهنده­ اند و کارایی ندارند. لیلا حاتمی­ که بودنش در چنین فیلم­ هایی ضامن شکل­ گیری یک عاشقانه­ ی شیرین است نیز به تبع نقشی که جان نگرفته، کاری نمی ­تواند بکند جز ارائه­ ی ضعیف ­ترین بازی ممکن. بمب تنها چند سکانس قشنگ و بانمک و گه­ گاهی فضایی نوستالژیک و عاشقانه دارد که گویا باقی فیلم را سوارشان کرده­ اند. اگر ماجرای فرعی آن پسربچه و شیطنت­ هایش نبود که دیگر نمی ­شد رابطه ­ی زوجی را تحمل کرد که گفت ­و گو بلد نیستند و سعی­ شان برای یادگرفتنش هم بیش از حد سطحی است. آن قسمت پایانی کار نیز همه­ چیز را دگرگون می­ کند و انقدر دم دستی و بد می­ شود که گویی با فیلمی دیگر روبروییم. موسیقی خوب فیلم هم نمی­ تواند نقص­ هایش را جبران کند. فیلم دوم معادی تلاشی است بی­ نتیجه در پی برف روی کاج ­ها که نه می ­تواند مسئله­اش را به خوبی بسط دهد، نه می­تواند کیفیت عاشقانه­ای را خلق کند، نه می­تواند درست پیش برود و نه می ­تواند شخصیت­ هایش را آن­ گونه که باید به ما نشان دهد و مدام از پا می­ افتد.



هیاهوی بسیار برای هیچ | نگاهی به فیلم چهارراه استانبول

یک فیلم گیشه­ ای معمولی با تعدادی شخصیت­ های اصلی و فرعی و ماجرای اصلی و ماجراهای فرعی که همه  در نقطه­ ای به نام پلاسکو به هم می ­رسند. فیلم کیایی فیلمی است سرگرم ­کننده و ساده با روایتی سرراست و خطی که همان جذابیت ­های مختصر سطحی را دارد به ­اضافه­ ی کلی دیالوگ شعاری که بیش از حد توی ذوق می ­زنند. فیلم سعی می­ کند نشان دهد که دغدغه­ ای اجتماعی دارد اما در ارائه ­اش پا فراتر از حد گفت ­و گوها و تحلیل­ های مردم و نوشته­ های فضاهای مجازی نمی­ گذارد. چهارراه استانبول در همان سطح می­ ماند و راهی به عمق ندارد و تلاشی هم برایش نمی­ کند. پلاسکو نیز دست­مایه ­ای است برای بیشتر دیده شدن.


 
پنهان در سیاهی | نگاهی به فیلم اتاق تاریک

درام حجازی به خاطر دغدغه ­مندی­ اش به تماشا می ­ارزد. شروع خوب و جذابی دارد. امکان حدس و گمان را برای تماشاگر فراهم می ­آورد و مرموزی ماجرایش تا میانه حفظ می شود. قدم­ به قدم و مرتب پیش می ­رود و به هدفش هم می­ رسد اما چیزهایی که چیده و پیچیده آن ­قدر رو است که جواب مسئله ­اش در همان حدس اول به ذهن مخاطب می ­رسد و به ذهن شخصیت­هایش نه. دیگر آن که موضوع درونی شخصیت پدر را که قصد داشته غیرمستقیم بیان کند و تا حدودی هم درش موفق شده درانتها به غلط مستقیم در دهان شخصیتش می­ گذارد. این دست کم گرفتن مخاطب همه ­ی روند پیش ­روی را خراب می­ کند. اتاق تاریک می ­توانست جذابیت اولیه­ اش را حفظ کند اگر کمی پخته ­تر بود و خیلی چیزها را در سطح بیان نمی­ کرد، می­گذاشت که مخاطب آن­ ها را کشف کند و همراه ماجرا پیش بیاید.



سرد | نگاهی به فیلم جشن دلتنگی

فیلم پوریا آذربایجانی چه در ساخت مقبول و بسیار ساده ­اش و چه در محتوای تکراری ­اش به یک تله­ فیلم می ­ماند که حتی سرگرم کننده هم نیست. دغدغه­ ی روابط سرد شده و تاثیر فضای مجازی بر زندگی آدم ­ها در سه اپیزود غیرمرتبط با هم بیان می ­شود که عمق پیدا نمی ­کند. هر اپیزود خط ماجرای خود را دارد که به مرور و در خلال دیگر روایت­ ها طی می­ شود. شخصیت­ ها به تیپ نزدیکند و داستان­ ها بیشتر به یک برش کوتاه از زندگی می ­مانند که بسط داده نمی ­شوند. فاصله­ ی مخاطب با شخصیت­ ها حفظ می ­شود. جزئیات زیادی از آن­ ها در اختیار ما قرار نمی­ گیرد و فقط در همان مقطع کوتاه همراهشان می­ شویم؛ از جایی که ماجرا شروع شده دنبالشان می­ کنیم تا انتها.



در جست ­و جوی حقیقت | نگاهی به فیلم سوءتفاهم

فیلم احمدرضا معتمدی تجربه ­ای است درباره­­ ی فلسفه­ ی حقیقت و بازنمایی ­ای که می­ تواند جانشین آن شود و واقعیت پیش از خود را دگرگون کند. با فیلمی پست مدرن روبروییم که می­کوشد در کنار بیان ماجرایش روند تعریف و ساخت فیلمی از روی آن را نیز در خود بازنماید. به همین جهت گاهی با دست کاری دوربین، خاموش شدن آن و ضبط نماهای غیرمتعارف مواجه ­ایم. تغییر پیاپی متن در حین فیلم برداری نیز همه بر طبق فیلم ­نامه­ ی داخل کار انجام می­ گیرد و موقعیتی که داستان بر حول آن می­ چرخد و مدام تکرار می­ شود تا سرانجام بپذیرد، نیز براساس متن است. در حین این تلاش­ هاست که با شناخت شخصیت­ ها، نقششان و واقعیتشان کلنجار می­ رویم و گاهی آن ­ها به جای هم می­ نشینند یا نسخه­ ی واقعی­شان با نسخه­ ی بدلشان اشتباه گرفته می ­شود. تاکید بر جانشینی یا دگرگونی یا اصالت حقیقت در دیالوگ­ ها نیز مستقیما بیان گشته و بارها و بارها به مخاطب گوشزد می­ شود. فیلم شروع جذابی ندارد، شروعی با دیالوگ ­های طولانی که اطلاعات اولیه را منتقل می­ کند. در ادامه نیز دیالوگ­ ها نقش اساسی را دارند و زیاده ­روی در بهره­ گیری ازشان آزار دهنده است. فیلم خیلی دیر به پختگی می ­رسد و از جایی قوت می ­گیرد که در تکرار و ساخت مجدد سکانس قهوه ­خوری می­ افتد. بعد از آن درست ­تر پیش می­ رود و آن­ چه مولف می­ کوشیده در سطح بیان کند را نیز در عمق شکل می ­دهد. سوءتفاهم می ­توانست بسیار بهتر و غنی ­تر باشد اما ضعف­ هایش بیشتر جلوه­ گر می­ شوند و اثر را در حد یک تجربه­ ی خام پایین می ­آورند.



در میان کابوی­ ها | نگاهی به فیلم مصادره

مصادره با آن تیتراژ پر شور و هیجان­ انگیزش نوید کمدی­ تازه ­ای می ­دهد و در آغاز هم این توقع را برآورده می­ کند. شخصیت­ های ساده ­لوح پدر و پسر- با بازی رضا عطاران و هومن سیدی- به طنز کار می­ افزایند و فضا و زمان متفاوت به کمک روایت برگشت به گذشته می ­آیند. فیلم در هر دو پاره ­ی حال و گذشته ­اش بسته به شرایط داستانی، طنازانه عمل می­ کند و تا میانه نیز پر شیطنت و کنایه ­آمیز پیش می­ رود اما از میانه به بعد دچار اطناب ماجراها و ترکیب آن ­ها با خواب­ ها می ­شود. اولین فیلم مهران احمدی با ساخت جذاب و طراحی متنوع شخصیت ­ها و مکان­ های داستان و بازه­ های زمانی گوناگون اگر طولانی نمی­ شد، می­ توانست به دور از صحنه ­های اضافه و ناکارآمد، گیرایی بیشتری داشته و سرگرم کننده ­تر ازاین باشد.



آن زن | نگاهی به مستند بانو قدس ایران


مستند رزاق کریمی موضوعی جذاب دارد. پرداختن به همسر آیت­ الله خمینی. زنی که تا پیش از این تنها چیزهایی ازش شنیده شده بود و در این کار با چهره­ ای نزدیک­ تر از او روبروییم. چهره ­ای برگرفته از یادداشت­ ها، صحبت­ ها و مصاحبه­ ی دیگران درباره­­ ی او. فیلم با استفاده از تصاویر آرشیوی و گفت و گوها در آغاز به تولد او و گذران کودکی­ اش در بافتی اشرافی مشغول می ­گردد و سپس به چگونگی ازدواج با آیت ­الله و نقل مکان به شهرهای مختلف می­پردازد. در خلال این خاطره­ گویی­ های مستقیم و غیرمستقیم تصویر زنی برای ما ساخته می­شود که وجوه ناگفته­ ی زیادی داشته؛ تفاوت ­هایش با زن­ های سنتی، دیدگاه­ های خاصش، سخنان صریحانه ­اش و اختلاف نظراتی که هرگز پنهان نمی ­کند. این­ جاست که آرام آرام پی می­ بریم زنی که در کنار چنین مردی زیسته، که بوده و چطور هویت و استقلال خودش را حفظ کرده. بانو قدس ایران شخصیت محوری جذابی دارد که به خودی خود گیرایی اثر را بالا می­برد و در بیان این سرگذشت ضرباهنگ مناسبی را در پیش می­ گیرد و به حاشیه نمی ­رود.


پ.ن: این مطالب پیش تر در دو هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۲۶
فاطمه محمدبیگی

لاک قرمز فیلمی است به کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی با فیلمنامه ای از امیر عبدی که سرگذشت دختر نوجوانی را بازمی گوید که پس از مرگ ناگهانی پدرش، در کنار مادر سعی بر تأمین معاش خانواه دارد. داستان با ریتمی آهسته پیش می رود و گره های خود را قدم به قدم افکنده و سپس می گشاید. در چند نقطه احتمال می رود که ماجرا در ورطه ی تکراری و کلیشه ای این چنینی ملودرام های اجتماعی چند سال اخیر سینمای ایران، بیفتد اما روی دست پیش بینی مخاطبان خود بلند می شود و به نحوی دیگر ادامه می دهد. گویی که کارگردان و نویسنده از این نقاط بهره گرفته اند تا نشان بدهند که می توان این نگرش کلیشه ای حاکم را تغییر داد و راهکار تازه ای پیش روی مخاطب خویش گذاشت. فیلم هیاهویی در بیان مسئله ی اجتماعی خود به راه نمی اندازد و ویترینی جنجالی و توخالی-مانند آثار تولید شده ی این سال ها با درون مایه ای مشابه- نیز برنمی گزیند بلکه مسیر خود را به آرامی پیش می برد؛ نه آن که حرف آن چنان تازه ای بزند، نه اما تکرار مکررات نیز نمی کند و برای همین می توان آن را به عنوان تجربه ی اول سینمایی مؤلفشانش، اثری قابل قبول تلقی کرد. به خصوص که شخصیت محوری فیلم، با بازی روان بازیگر جوانش پردیس احمدیه، به صورتی نسبتاً قوی پرداخت شده و از حد شخصیت های تیپیکال فراتر رفته و ملموس می شود؛ به همین دلیل است که می تواند مخاطب را با خود همراه و درگیر کند و با اتخاذ کردن آن تصمیم در انتها، خط بطلانی بکشد بر تمام فرضیات اولیه و کهنه ای که بلافاصله درباره ی این طور شخصیت ها به ذهن متبادر می شود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۹
فاطمه محمدبیگی

فیلم متولد ۶۵به کارگردانی مجید توکلی محصولی است از مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که درگیری زوجی جوان و بازیگوش را با یک وضعیت دشوار و کوتاه بازمی گوید. ماجرایی که کاملاٌ نمایشی به حساب می آید. البته که نمونه های این چنین وضعیت های نمایشی در مدیوم سینما کم نبوده اند اما پرداخت سینمایی آن ها سختی بیشتری نسبت به دیگر موضوعات دارد و درایت فراوانی را می طلبد. در این اثر نیز پس از مقدمه ی کوتاه اولیه که نشان دهنده ی نوع شخصیت های جوان فیلم است، حادثه ی اصلی به مرور و با پیش زمینه ای که برایش چیده می شود، اتفاق می افتد. این جاست که فضای سرخوشانه ی ابتدایی فیلم کم کم به فضایی جدی تر بدل می گردد؛ وقایع جزئی و کلی در پی هم منجر به کشمکش شخصیت ها با هم و برملا شدن برخی حقایق می شوند. ماجرای پیش رونده ی فیلم در کنار کارگردانی ساده و قابل قبول آن می تواند مخاطب را تا انتها با خود همراه کند. اما عدم استفاده ی مناسب کارگردان از پرداختی هیجان انگیز و درگیرکننده به خصوص در مواردی چون  کمبود وقت، اثبات واقعیت، کشمکش های گوناگون، تلاش برای فرار و حتی درگیری های فیزیکی  باعث می شود که تنش اندک موجود در فیلمنامه- که می توانست بیش از این هم باشد- بار هیجان تصویری را نیز به دوش بکشد. در این گونه شرایط حرکت دوربین می تواند نقش به سزایی داشته باشد اما اثر کمتر از آن بهره برده است. در انتها باید متذکر شد هنگامی که داستانی کمابیش پرفراز و فرود با روایتی آرام و باثبات بیان شود، خواه ناخواه نیمی از جذابیت خود را از دست می دهد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۶
فاطمه محمدبیگی

 

برادرم خسرو به نویسندگی و کارگردانی احسان بیگلری، درامی است خانوادگی که ماجرای حضور موقت خسرو، برادر کوچک تر ناصر را در خانه ی او روایت می کند. فیلم با تیتراژ هوشمندانه ی خود از همان ابتدا بر نیمه ی غایب یک دایره- متناسب با درون مایه ی اثر- تاکید می کند که دیده نمی شود اما حضور دارد تا این دایره ی چرخان به گردش خود ادامه بدهد. حضور خسرو  باعث برهم زدن نظم زندگی شخصی برادرش می شود. او چه در ظاهر و چه در اخلاق و باورهایش نقطه ی مقابل ناصر است و همین بر میزان تنش میان آن ها می افزاید. روابط  گاهی خوشایند و گاهی ناخوشایند آن دو باعث برملا شدن بخش هایی از گذشته می شود و نشان می دهد که خسرو علاوه بر تضاد شخصیتی با برادرش، کینه ای نیز از او که به گونه ای همتای پدرشان است، دارد؛ کینه ای که ریشه هایش پنهان در گذشته ی خانوادگی آن هاست. بخش هایی از اطلاعات مربوط به گذشته، به مخاطب ارائه داده می شود اما بخش های مهم تری را که می توان با تاکید بیشتری به آن ها پرداخت، نیمه کاره و در سطح باقی می مانند. این روند در برخی مواقع به گره های موجود در فیلمنامه ی منسجم کار لطمه می زند. حتی در نقطه ای گمان می رود که هر چه تا به حال بیان شده بوده، بی راهه  و هر چه که از الان به بعد مطرح می شود، راه اصلی است. فیلم، عنصر غافلگیر کننده و تازه ای چه در نوع روایت ماجرای خود و چه در پرداخت سینمایی آن ندارد و تنها مقبول و قانع کننده به نظر می آید. شاید بتوان امیدوار بود که بیگلری در ساخت اثر بعدی خود جسارت و قوت بیشتری به خرج دهد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
فاطمه محمدبیگی

پل خواب فیلمی است به کارگردانی و نویسندگی اکتای براهنی که اقتباسی آزاد از کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی به شمار می رود و به صورت آشکار دغدغه و رویکردی اجتماعی دارد. فیلم با نقل قول" طبق یک قانون کلی، آدم ها حتی گناهکاران بیش از حد تصور ما ساده و ساده دل اند و ما خود نیز چنین هستیم." از کتاب برادران کارامازوف آغاز می شود؛ بنابراین مخاطب تا حدودی به ماجرای آن آگاهی پیدا می کند. پل خواب روایتگر برهه ای از زندگی پسر جوانی است که پولش بالا کشیده شده و او در این شرایط  باید بدهی هایش را بپردازد و با همسر عقد کرده اش،عروسی کند. حال این پسر با قرار گرفتن در فضایی تازه و دوست شدن با افرادی معتاد، طریق دیگری از زندگی را در پیش می گیرد و همین ها باعث می شوند که تصمیم های غیرقابل پیش بینی ای را اتخاذ کند. داستان فیلم با یک برش کوتاه از میانه ی آن آغاز می شود اما این شروع از میانه نیز به جذاب شدن ماجرا کمکی نمی کند و باعث نمی شود که بتوان ریتم کند، برش های فراوان و سکانس های پراکنده و بسیار زیاد و حتی زاید نیمه ی اولیه ی آن را نادیده گرفت. اما از میانه ی ماجرا  و در نقطه ی اوج ساختار فیلم و محتوا شکلی متناسب به خود می گیرند و پس از آن دارای ریتمی تندتر و انسجامی بیشتر می شود. پایان بندی آن نیز خیلی کوتاه و گویی با عجله انجام می گیرد و شخصیت ها همانطور که به سرعت و بی هیچ عمقی در مقابل چشم مخاطب پدیدآمده بودند، نقش خود را به پایان می رسانند و بدون درگیر کردن احساسات مخاطب با خودشان، تمام شده و محو می شوند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۰
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم به کارگردانی حمیدرضا قربانی، ملودرامی اجتماعی است که تبعات یک قتل غیرعمد  در یک خانواده می پردازد. داستان از نقطه ی اوج خود آغاز شده و سپس با تمرکز بر کنش های گوناگون شخصیت ها پی گرفته می شود تا به پایانی نسبتاٌ باز برسد. تاکید کار بر دگرگونی روابط انسانی-خانوادگی- بعد از پیشامدهای ناگوار است. به خصوص که در این جا یک اشتباه همه چیز را تحت تأثیر قرار می دهد. کارگردان نیز ریتمی آهسته که صبوری تماشاگر را می طلبد، ضرباهنگ کند داستان را حفظ می کند تا با دوری جستن از احساسی گری های افراطی به مخاطب خویش مجال تأمل بدهد.  البته که این نوع فاصله گرفتن فیلمنامه از بیان برخی جزئیات عاطفی به ویژه در مورد شخصیت های زن خود، به خشکی فضای کار می افزاید اما در همین فضای جدی، لحظاتی تاثیرگذار نیز خلق می شوند. پایان بندی اثر با آن نمای طولانی و حرکت دوربین به خارج از خانه و رسیدن به ابتدای خیابان با صراحت بر رابطه ی جزئی-کلی کار با جامعه تاکید می ورزد. نکته ی قابل توجه فیلم در آن است که فرم و محتوا تقریباٌ به درستی، هم پای هم پیش می روند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۷
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خماری ساخته ی داریوش غذبانی بر اساس فیلمنامه ای از فرهاد توحیدی روایتگر روزی مهم از زندگی پسر جوان، دانشجوی موسیقی، است که امتحان بورسیه دارد. در همین روز کسی از گذشته ی او سر می رسد و همه چیز را بر هم می زند. موقعیت موجود در فیلمنامه آن چنان قوی نیست که حتی شخصیت های خود را درگیر کند چه برسد به مخاطب. موقعیتی ساده و سطحی که گویی قرار است بار عدم شخصیت پردازی، دیالوگ های قوام نیافته و یا شعاری، تنش های بدون عمق و کنش های قابل پیش بینی را به دوش بکشد. همه چیز به آهستگی و در آرامش پیش می رود و این کمبود و فشردگی وقت، احتمال از دست دادن چیزی و یا پیش آمدن رخدادی در پی رخداد دیگر به درستی  پرداخت نشده اند تا بتوانند گیرایی مدنظر را ایجاد کنند. کارگردان نیز به تبع متن متوسطی که از آن استفاده کرده، از ابزارهای سینمایی - آن چنان که باید-  برای غنا بخشیدن به اثر خویش بهره ی خاصی نگرفته؛ گویی که تنها به تصویری کردن فیلمنامه بسنده کرده باشد. حتی فرصتی که برخی مواقع داستان در اختیار گذاشته تا بشود با یکی از ساده ترین تمهیدات مثل تدوین موازی به القا و تشدید هیجان پرداخت، از دست رفته است. بازی بازیگران نیز از حد تیپ سازی فراتر نمی رود، زیرا که متن عمقی به شخصیت های خود نداده تا هنرپیشگان بتوانند با تلاشی بیشتر آن ها را بپردازند. به ویژه که این بازی ها در برخی لحظات مثل صحنه های نوازندگی اغراق شده ی پیانو توسط شخصیت محوری در ذوق نیز می زنند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۴
فاطمه محمدبیگی


نفس، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار است که با یک روایت اول شخص زندگی دختری به نام بهار را که پس از مرگ مادرش همراه برادران و خواهر خود زیر دست مادربزرگش بزرگ می شود، بازمی گوید. این خاطرات از برهه ای کوتاه در دوران پهلوی شروع شده و سپس در زمان انقلاب و دفاع مقدس ادامه پیدا می کنند. نمای آغازین- همچنین پایانی- فیلم را نقاشی کودکانه ی بهار تشکیل می دهد که بعد از آن به صورت انیمیشن، به پاره ای از بدنه ی روایت تبدیل می شود که تصویرسازی های ذهنی بهار را از وقایعی که می شنود، قصه هایی که برایش نقل می شود و کتاب هایی که می خواند، نشان می دهند. ما با روایت زبانی دلنشین این دختر و تصاویر متناسب با گفته های او، وارد زندگی اش می شویم. ضرباهنگ تند و هیجان انگیز فیلم نیز بیش از پیش به ملموس شدن فضای کودکانه ی اثر کمک می کند. انتظار مدام مخاطب برای این که بهار ناخواسته و ندانسته حادثه ای بیافریند، شخصیت پردازی قوی او و ننه آقایش، تنوع شخصیت ها، خرده روایت های گوناگون، فلش بک های محدود، رفت و برگشت بین دنیای واقعی و دنیای ذهنی او(پاره ی انیمیشن)، فضای مملو از قصه و داستان، مکان های متفاوتی که اتفاق ها در آن ها رخ می دهند، آداب و رسوم و سنت های قدیمی که حسی از نوستالژی با خود به همراه دارند و موسیقی شاد و تحریک کننده ی کار همه  و همه باعث جذابیتی می شود که بتوان با آن طولانی بودن زمان فیلم را تاب آورد.تا جایی که به آن پایان بندی غیرمنتظره، خوب و حتی شوکه کننده رسید. انتهایی تاثیرگذار که از واقعیت دنیای بزرگسالان بر دنیای سرخوشانه ی کودکان تحمیل می شود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۲
فاطمه محمدبیگی