صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی و نقد کتاب» ثبت شده است

                              
 
قطعاً اگر به همه‌مان بگویند «مدفوع» یک تصویر مشترک و یک مصداق کلی به ذهنمان می‌آید. حال اگر ازمان بپرسند که چه شد مدفوع انسان به چیزی کاملاً شخصی بدل شد، آن‌قدر شخصی که از کف خیابان‌ها به کنج خانه‌ها بیاید و به اشتراک گذاشتنش باعث شرم شود، ممکن است جواب‌های مختلفی به این سؤال بدهیم.
برای خیلی این بدیهی است که «مدفوع» چیزی زننده و زشت است و باید آن را پنهان کرد و برای برخی آنچنان هم چیز عجیب و غریبی نیست؛ چون ما از وقتی که به دنیا می‌آییم، آن را با خود داریم و بعدتر نیز با انگشت‌های کوچکمان به کشفش دست می‌زنیم، پس باید به چیزی که از خودمان بیرون می‌آید، عادت کنیم: «انکار مدفوع چیزی جز تأکید بر حضور آن نتیجه‌ای ندارد.»
تا به حال شده به این فکر کنید که چرا «مدفوع» باید شبیه به یک «تابو» یا یک عنصر نامطبوع باشد که نباید خیلی درباره‌اش حرف بزنیم. چرا آن را مثل طلا یا ثروت ندانیم، بالاخره این چیزی است که همه‌مان آن را داریم و تولیدش می‌کنیم. شاید جواب این پرسش‌ها را بتوانیم با شناخت تاریخچه‌ی احداث فاضلاب و پیامدهای مختلف آن در ملل گوناگون بیابیم.
متن کامل معرفی کتاب «تاریخ مدفوع» را در نبشت بخوانید.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۷
فاطمه محمدبیگی
                         
 
{این مطلب پیشتر در روزنامه اعتماد، شماره‌ی 4649 به چاپ رسیده است.}
 
«روزهای سرگشته در سکوت» نوشته‌ی میریسه لیندستروم، ترجمه‌ی شقایق قندهاری و منتشر شده توسط نشر «حکمت کلمه»، همان‌طور که از نامش پیداست، داستانی است در مورد سکوت؛ اما کدام سکوت؟
درباره‌ی جنگ جهانی کتاب‌ها نوشته، فیلم‌ها ساخته و آثار متعددی تولید شده است. در تمامی آن‌ها به آن نسل‌کشی عظیم، به تحت فشار بودن، به گریزها، به آدم‌های بی‌گناه و موقعیت‌های گوناگونی پرداخته‌اند. از میان این آثار، کم بوده‌اند آن‌هایی که در میانه‌ی هیاهوی جنگ و خشونت انسان علیه انسان به سکوت ناشی از این رخداد بپردازند.
به تمامی آن انسان‌ها فکر کنید، به کلمات بر زبان نیامده‌شان، به گریستنشان در سکوت، به ابراز شادی‌شان در سکوت، به ترسیدنشان در سکوت، به عشق‌ورزی‌شان در سکوت و به عذاب کشیدنشان در سکوت. «روزهای سرگشته در سکوت» روایتی زنانه و ظریف از این معضل است. این رمان روایتگر برهه‌ای از زندگی زوج میانسالی است که در بن‌بست سکوت گیر افتاده‌اند. سکوتی که اِوا شخصیت اصلی رمان را به فراخوانی تمام خاطرات و گفته‌های پیشین خود و شوهرش وامی‌دارد تا از خلال آن‌ها سرچشمه و سرآغاز دقیق این سکوت پایان‌ناپذیر را بیابد اما موفق نمی‌شود. سکوت منشاء یا زمان شروع دقیقی ندارد؛ بلکه به ناگاه آمده و آرام آرام پخش شده و همه چیز زندگی آن دو را در خود کشیده و باعث شده است تا کلام، چیزی غیر ضروری تلقی شود.
«با گذر زمان دریافته‌ام که چگونه صدا و واژگان شیوه‌ی نفود به اوست؛ گرچه، همین‌طور هم شیوه‌ی نفوذ به ماست. این طور به نظر می‌رسد که او در خودش فرورفته. گویی کلاً تمام راه‌های نفوذ به وجود خویش را بسته است.»
اِوا به این حجم از سکوت در زندگی‌اش عادت ندارد و سایمون برخلاف او با این جنس از سکوت از کودکی خو گرفته و نجات یافته است. سایمون از «همان‌ها»ست؛ آن دسته از یهودیانی که با پنهان کردن خود در مخفیگاه‌ها توانستند زنده بمانند؛ ولی آنچه که آن‌ها از آن نجات نیافتند، سکوت است. سکوتی که جنگ به آن‌ها تحمیل کرد. در کودکی سایمون هر صدا، آوا یا کلامی مساوی بود با لو رفتن، پیدا شدن و مردن و در عوض سکوت معنای حتمی زنده ماندن و اجازه‌ی زندگی داشتن بود. البته سایمون بعدتر در زندگی اجتماعی و خانوادگی‌اش آدم موفقی می‌شود، کارمندی وظیفه شناس و پدری مهربان. او به مرور زمان نیاز به کلام را در برقراری ارتباط با نزدیک‌ترین افراد زندگی‌اش از دست می‌دهد و به سکوت کودکی‌اش بازمی گردد. اِوا که می‌خواهد برای رفع این سکوت راه حلی بیاید، در میان تقلاهای ذهنی‌اش، خود نیز به این سکوت نزدیک می‌شود و دیگر بیش از آن که در دنیای بیرون با دیگران گفت و گو داشته باشد، در درون خود هیاهویی بر پا ساخته است.
«چطور باید او را بشناسم؟ شناخت من بر پایه‌ی خاطرات است. براساس تمامی آن قسمت‌های مختصر و کوتاهی که طی سال‌ها با آشکار شدن اجزای گوناگون وجودش عیان شده‌اند.»
روایت تأمل‌برانگیز میریسه لیندستروم در فصل‌هایی کوتاه با سکون جاری در ماجرای اصلی و ماجراهای فرعی و خرده روایت‌هایش امکان این نزدیکی را برای مخاطب فراهم می‌آورد. آنقدر که سنگینی این سکوت و رکود رابطه‌ی اِوا و سایمون کاملاً درگیر کننده و ملموس می‌شود. از طرف دیگر کنکاش اِوا در گذشته‌ی خود و شوهرش تعلیق‌های کوچک و بزرگی را شکل می‌دهد که تا برملا شدن رازها و سرانجام آدم‌های نامبرده، کنجکاوانه خواننده را برای ادامه همراه خود نگه می‌دارد.
لیندستروم نگاهی زنانه و بافاصله به جنگ دارد. او جنگی را که تبعاتش در سکوت ناخواسته‌ی جنگ زدگان، فروپاشی خانواده‌ها و گذشته‌ی کابوس وار یک نسل بروز پیدا کرده و هنوز هراس برملا شدن هویت‌ها را در پی دارد، با جنگ درونی شخصیت‌ها با خودشان پیوند می زند. ناگفته‌ها و پنهان کاری‌های تاریخی در رازهای فردی شخصیت‌ها می‌غلتد و طوری در هم ترکیب می‌شود که انگار یکی باعث دیگری بوده.
این رمان که یکی از آخرین رمان‌های لیندستروم است، برنده‌ی جوایزی از جمله جایزه‌ی شورای ادبی اسکاندیناوی و جایزه‌ی منتقدین ادبی نروژ و نامزد دریافت جایزه‌ی رمان شبکه‌ی رادیویی «اِن. آر. کی. پی .تو» و نامزد جایزه‌ی منتقدان جوان شده است. از میریسته لیندستروم مجموعه داستان‌های کوتاه و رمان‌های بسیاری منتشر شده است. او برای مجموعه داستان کوتاهش با عنوان «مهمان‌ها» نیز نامزد دریافت جایزه‌ی شورای ادبی اسکاندیناوی و همچنین جایزه‌ی منتقدین نروژ شد. این نویسنده در سال 2008 برای مجموعه آثار ادبی‌اش جایزه‌ی «دابلوگ» را دریافت کرد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۴۴
فاطمه محمدبیگی
         
 
 
{این مطلب پیشتر در روزنامه اعتماد، شماره‌ی 4639 منتشر شده است.}
 
 
واقعی، مثل هر چیز خنده‌دار
 
«طنز از امتیازی انکارناپذیر برخوردار است، هر چند ممکن است ناچیز به نظر برسد: طنز همیشه واقعی است. علاوه بر این، طنز به این دلیل خنده‌دار است که هر چیز خنده‌دار واقعی است.»
«خیاط مایه‌دار و کف‌بین» مجموعه‌ی هفت داستان از «فاضل اسکندر» نویسنده و‌ روزنامه‌نگار ایرانی‌تبار معاصر روسی است که در آن راوی بزرگسال-کودک‌اش به بیان خاطرات دوران کودکی خود می‌پردازد. تمامی این داستان‌ها در «آبخاز» اتفاق می‌افتند. فضایی روستایی که شخصیت‌های متفاوت اهالی آن و نوع درگیری‌شان با ماجراها، داستان‌ها را جذاب‌تر کرده.
«فاضل اسکندر» با بهره‌گیری از راوی کودک خود و طنازی سرخوشانه‌اش، به عادت‌های بزرگسالان و نوع روابط اجتماعی حاکم بر آن‌ها می‌پردازد؛ این که چطور اخلاق، اندیشه‌ و جایگاه‌ و نقش‌ آنان با یکدیگر در تقابل‌اند یا این که چگونه یک رخداد بیرونی می‌تواند این روابط روزمره را تحت تاثیر قرار  بدهد.
راوی همچون گزارشگری قهار و تیزبین علاوه بر بیان افکار و احساسات کودکانه‌ی خود، از منظر بزرگسالی‌اش نیز آن‌ها را نقد می‌کند و در برخی مواقع کنار هم قرار گرفتن این نگاه کودکانه و بزرگسالانه‌ی راوی، لحظه‌ای را خلق می‌کند که کنایه‌ای از یاد نبردنی در خود دارد: «حالا گاهی اوقات آن‌طور که دیگران می‌گویند به خاطر زودباوری کودکانه‌ام دچار دردسر می‌شوم. البته این زودباوری امتیازات خودش را هم دارد؛ چون زخم‌های روحم مثل کودکان و سگ‌ها زود التیام می‌یابد.»
کودک حیاتی خالصانه به داستان‌ها، ایده‌ها، اتفاقات معمولی و روزمره بخشیده و نویسنده با این انتخاب هوشمندانه‌اش توانسته تمام چیزهای مرسوم دنیای بزرگسالان را با طنزی زیرکانه به هجو بکشد و از طرفی این را نیز بیان کند که تمامی این افراد بزرگسال، کودکی لجوج یا بازیگوش‌اند و اگر آن نقاب سن و سال را کنار بگذارند، گاهی از یک کودک هم کودک‌ترند و فرقی ندارد که در موقعیت جنگی باشند یا امر خطیر اجتماعی-انسانی، در هر حال اعمالشان غیر قابل پیش‌بینی، عجیب و گاهی واقعاً مضحک است.
جز در چهار داستان «آغاز»، «زمان کشف‌های شورانگیز»، «کودکستان» و «خاک صحنه» راوی-کودک ما نقش فرعی را بر عهده دارد و بیشتر تماشاگر و بازگوکننده‌ی احوال دیگران است که چگونه بر سر یک یا چند مسئله با هم کلنجار می‌روند. اما در آن چهار داستان که اولینش «آغاز» بیشتر روایتی است از نویسنده-راوی و در جایگاه داستان-مقدمه‌ای بر کتاب، کودک در نقش شخصیت اصلی حضور دارد و در این داستان‌هاست که عنصری سرشار از عاطفه و طنز جریان یافته است.
«فاضل اسکندر» در شخصیت‌پردازی پس از ارائه‌ی شمایل بیرونی شخصیت‌ها به سراغ رفتارهایشان می‌رود؛ رفتارهایی که نمود افکار، احساسات، عقده‌ها و تمام چیزهای درونی‌اند که آدمیان سعی در پنهان کردن آن‌ها دارند.  رفتار و اعمال شخصیت‌های داستان‌هایش آینه‌ی تمام‌نمای تضادهای آن‌هاست؛ آنچه که بین این افراد شکل می‌گیرد، پیش می‌رود یا شکراب می‌شود، نتیجه‌ی خواست‌ها و نیازهای درونی‌شان است که هر چقدر سعی در انکار آن داشته باشند، درنهایت جایی بروز پیدا خواهند کرد. این همان وضعیتی است که کودک هنوز به آن دچار نشده. او ساده و صادق است و رو بازی می‌کند. ترس‌ها و هیجانات مثبت و منفی خودش را می‌پذیرد و پنهانشان نمی‌کند؛ زیرا کودک هنوز چنین الزامی را درک نکرده است و همین شنیدن یا تماشای دنیای اطرافیانش را از صافی دیدگاه او، جذاب و دلچسب کرده. کودک و هم‌سن‌و‌سالانش بازی خود را دارند و آدم‌بزرگ‌ها بازی‌های خودشان را که خیلی عجیب‌تر و پیچیده‌تر از بازی کودکان است.
«خیاط مایه‌دار و کف‌بین» صحنه‌های دو نفره‌ی گیرایی دارد که با تکیه‌ی نویسنده بر تقابل شخصیت‌ها و دیالوگ‌هایی که بینشان ردوبدل می‌شود، در خاطر خواننده خواهند ماند؛ مثل گفت‌وگوی نوه و پدربزرگ درباره‌ی راهزن‌ها، گفت‌وگوی خیاط و همسایه‌اش بر سر موضوع دوچرخه‌سوار، گفت‌وگوی مترجم با سربازان آلمانی و... . البته صحنه‌های درخشانی هم وجود دارند که به خاطر روایت جزئی‌نگر و تصویری «اسکندر» که گویی وام‌گرفته از پیشینه‌ی غنی ادبیات روسی است، تصاویر را با تمام مختصاتشان در ذهن زنده می‌کند؛ چون صحنه‌ی برخورد عمو کاظم با اسب بازگشته‌اش، تماشای گلابی در سبد معلم، تبادل نگاه‌ها بین پسربچه و کارگردان تئاتر، انتظارهای خیاط برای آمدن دوچرخه‌سوار و... . همین نکته نیز ممکن است خواننده‌ی عجول ادبیات را پس بزند. خواندن داستان‌های نسبتاً طولانی «فاضل اسکندر» کمی حوصله، صبوری و همراهی می‌طلبد که اگر مخاطب از پس آن بربیاید، در فضایی گرم و صمیمی قرار خواهد گرفت، طوری که دیگر نمی‌خواهد این داستان‌ها به پایان برسند.
«اسکندر» با قدرت در روایت، تصویرپردازی‌ها و رفت و برگشت‌های زمانی پی‌در‌پی‌اش، خواننده‌ی خود را به میان داستان‌ها و شخصیت‌ها کشیده و نگه می‌دارد. البته که دریافت همه‌ی این‌ها به لطف ترجمه‌ی روان و دقیق «بابک شهاب» و نشر «حکمت کلمه» برای مخاطب فارسی‌زبان ممکن شده است.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۴۹
فاطمه محمدبیگی
در این مطلب سعی می‌کنم مختصر و مفید به فعالیت‌های سایت ادبی لک‌لک‌بوک که افتخار دارم جزوی از تیمشان باشم، بپردازم.
لک‌لک‌بوک یک پروژه‌ی ادبی مستقل ادبی با هدف محوری ساختن یک منبع و مرجع جامع در مورد ادبیات است؛ یعنی لک‌لک‌بوک سعی دارد فضایی را در وب ایجاد کند که تمامی مطالب ادبی یکجا گردآوری بشوند و نیازی نباشد که مخاطب ادبیات در سایت‌های مختلف سرگردان بشود، یا در جست‌وجوی مطلبی وقتش را حین گشتن و سرک کشیدن در وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف داخلی و خارجی از دست بدهد و دست آخر هم چیز درست و کاملی دستگیرش نشود. البته در کنار این هدف بزرگ، هدف‌های فرعی‌ای هم وجود دارد که به مرور زمان عملی خواهند شد که در انتها به آن‌ها اشاره خواهم کرد.
محتوایی که تیم لک‌لک‌بوک برای مخاطبان و کاربرانشان آماده می کنند شامل موارد زیر است:
 
اخبار: خبرهای روز، نشست‌ها، کارگاه‌ها، فراخوان‌ها و... .
 
مقالات: مقاله‌های نیمه‌تخصصی، نقد‌های کتاب، معرفی‌های کتاب، یادداشت‌های حوزه‌ی ادبیات و... .
 
پرونده: مطالب تخصصی-آموزشی حوزه‌ی ادبیات (آشنایی با ژانرها و مکاتب و اصطلاحات و رویدادهای تاریخ‌ساز این حوزه)، کتاب به روایت سینما (مقوله‌ی اقتباس)، تاریخ ادبیات خودمانی (حاشیه‌های جالب و رازهای مکشوف اهالی ادبیات)، شعر به روایت آواز (شعرهایی که آوازهایی معروف شده‌اند)، معرفی‌ کتاب‌های موضوعی و... .
 
سلکشن: بریده‌های مهم و قابل بحث مصاحبه‌های اهالی ادبیات.
 
مصاحبه: جمع‌آوری گفت‌وگوهای اهالی ادبیات از گذشته تا اکنون.
 
گفتار/ پادکست: گردآوری و معرفی پادکست‌های مرتبط با ادبیات، شعرخوانی شاعران، داستان‌خوانی نویسندگان و... .
 
امتیاز استفاده از این سایت ادبی در چیست؟
- شما می‌توانید با جست‌وجوی نام نویسنده، شاعر و مترجم، ضمن مشاهده‌ی صفحه‌ی معرفی او، زندگی‌نامه‌ی مختصر، آثارش و جوایز دریافتی، مصاحبه‌ها، مقالات و تمامی آثارش را همراه با معرفی و خلاصه‌شان یکجا ببینید و بخوانید.
یک نمونه‌ی جست‌وجو را اینجا ببینید.
 
- در دیگر قسمت سایت با عنوان «داستان کوتاه» داستان کوتاه‌هایی که به صورت آزاد و رایگان در وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های مختلف قرار گرفته‌اند، جمع‌آوری می‌شوند تا شما بتوانید فایل پی‌دی‌اف آن‌ها را یکجا داشته باشید و بخوانید.
صفحه‌ی داستان کوتاه را از اینجا باز کنید.
 
- شما با عضویت در این سایت می‌توانید کتاب‌هایی را که مطالعه کرده‌اید همراه با نظرتان درباره‌اش، وارد کتابخانه‌تان کنید. علاوه بر این، می‌توانید برای کتاب‌ها معرفی یا نقد یا یادداشت بنویسید یا بریده‌ای از کتاب را در قسمت بریده‌ی کتاب قرار دهید. دیگر این که کاربران می‌توانند مطالب متنوع خودشان را هم در این سایت و در صفحه‌ی شخصی خودشان قرار بدهند و نیازی به حضور هم‌زمان در فضاهای دیگر با کاربری‌های متفاوت و چندپاره نیست.
برای نمونه، صفحه‌ی شخصی من را  در لک‌لک‌بوک ببینید.
 
- امتیازی که لک‌لک‌بوک برای کاربران برترش -طبق روند رشد لک‌لک شما- قائل می‌شود این است که در تخفیف‌های مناسبتی یا ماهانه و سالانه‌ای که از نشرهای معتبر می‌گیرد، اولویت را به این کاربران می دهد.
در طرف دیگر، هنگام برگزاری نشست‌ها، کارگاه‌ها و دوره‌های آموزشی در آینده، کاربران برتر از حق تخفیف برخوردارند.
 
- امکان دیگری که لک‌لک‌بوک برای مخاطبانش فراهم کرده، سفارش کتاب است. شما می‌توانید لیست کتاب‌های خود را به شماره‌ی درج شده در سایت بسپارید و در مدت کوتاهی کتاب‌هایتان را -حتی کم‌یاب و نایاب- از طریق پیک یا پست تحویل بگیرید. تیم لک‌لک‌بوک برای این کار هزینه‌ای  جز قیمت پشت جلد کتاب‌ها یا برای کتاب‌های نایاب و کم‌یاب قیمت پیشنهادی فروشنده و هزینه‌ی پیک یا پست دریافت نمی‌کند.
 
- مهم‌ترین هدف فرعی لک‌لک‌بوک راه‌اندازی «تبادل کتاب» است؛ یعنی اعضای سایت می‌توانند کتاب‌هایی را که در خانه دارند به یکدیگر امانت بدهند. البته که برای این کار شرایط و قوانینی در نظر گرفته شده که اینجا می‌توانید بخوانید.
 
درست است که سایت لک‌لک‌بوک هنوز به طور رسمی رونمایی و معرفی نشده اما آماده‌ی استفاده‌ی کاربران -به‌ویژه در نسخه‌ی دسکتاپ- است. تا چند وقت دیگر نام این سایت و پروژه را بیشتر خواهید شنید. تیم لک‌لک‌بوک امیدوار است که بتواند همراه خوبی در مسیر ادبیات برای مخاطبانش باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۸ ، ۱۸:۵۲
فاطمه محمدبیگی
«فیل در تاریکی» رمانی پلیسی نوشته‌ی قاسم هاشمی‌نژاد، نویسنده، مصحح، مترجم، منتقد و شاعر ایرانی است که ابتدا در سال ۱۳۵۵ به صورت پاورقی روزنامه‌ی رستاخیز جوان منتشر شده و بعدتر در سال ۱۳۵۸ توسط انتشارات کتاب زمان به چاپ رسیده است. 
این رمان «به خاطر وجود دو نوع سانسور پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، نادیده گرفته شد و دیده نشد: یکی سانسور حکومتی و دیگری سانسوری در سوی دیگر طیف سیاسی از سوی روشنفکران چپ که هر اثری را که به زعم آنان در خدمت توده‌ها نبود، برنمی‌تافتند. پس از انقلاب نیز به گفته‌ی خود نویسنده، با ممنوعیت انتشار آثار پلیسی عملاً شانس کتاب برای دیده شدن، از بین رفت.»۱ 
چاپ دوم این رمان قرار بود در دهه‌ی نود خورشیدی از سوی نشر هرمس منتشر شود اما نویسنده به دلیل مشکلاتی از جمله نارضایتی از ویراستار کتاب، از چاپ مجدد کتاب صرف‌نظر کرد. هاشمی‌نژاد در این باره توضیح داده بود: «هنگامی که نسخه‌ی نهائی کتاب را ناشر محترم برایم فرستاد، چشم‌تان روز بد نبیند، سخت جا خوردم، بعد بم برخورد، بعد اشکم درآمد. چون آن را یک توهین به اثری تلقی می‌کردم که حدود چهل سال پیش منتشر شد و طی یکی دو دهه‌ی گذشته به طور زیرزمینی (یا از طریق اینترنت) هزاران نسخه از آن تکثیر شده و دست به دست می‌رود. یعنی یک کتاب شناخته‌شده است، نه به طور رسمی، بلکه غیررسمی! اشکم درآمد از آنچه بر فضای نشر حاکم شده، و نه به خاطر آنچه بر سر من و کارم رفته. [...] حالا شما در نظر بگیرید که در سال ۹۲ که ما در آن قرار داریم، بعد از این همه تجربه‌های زبانی و به دست آن همه آدم‌هائی که جان در این راه گذاشته‌اند، بیائیم درست‌نویسی فرهنگستانی را اساس کار زبان داستانی قرار بدهیم. نتیجه‌اش این می‌شود که وقتی شخصیت‌ پائین‌شهری شما می‌گوید «پوسخند» شمای ویراستار درست‌نویس آن را تبدیل بکنید به «پوزخند» و بر نویسنده‌ی بی‌نوا که دستش از همه‌جا کوتاه است پوزخند بزنید و فخر بفروشید بابت درست‌نویسی‌تان و به کلی ندانید که با این کار مقوله‌ی باورپذیری را زیر سوال برده‌اید. [...] تازه این بی‌ملاحظگی در کار قاسم هاشمی‌نژاد صورت می‌گیرد که من باشم. کسی که در چهل سال پیش همین فرضیه‌ی زبان داستانی را و عدم امکان رعایت درست‌نویسی را در نقدهائی که بر آثار معاصرانش نوشته بود مطرح کرد. [...] نه، من طفلک ویراستاران را مقصر نمی‌دانم. آنها مزد می‌گیرند که خواست ناشرین‌شان و مهم‌تر از آن خواست یک جامعه‌ی فرهنگی بی‌اطلاع را برآورده کنند. من بر این فضائی که حاکم شده است می‌گریم که در آن بسازبفروش‌ها و کاسب‌کارها تعیین‌کننده‌ی سرنوشت فرهنگ من شده‌اند.»۲
این کتاب که «بسیاری آن را اولین رمانِ پلیسی مُدرنِ ایران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند هرچند پیش از این رمان، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جنایی فراوانی در ایران نوشته شده بود اما این رمان با قواعد ژانر پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت. هاشمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژاد که خود به شناخت ادبیاتِ پلیسی و کارآگاهی اشتهار داشت و آثاری از نویسند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گانِ مهمِ این ژانر مانند ریموند چندلر را به فارسی ترجمه کرد، در جریانِ غالب ادبیاتِ ایران نبود. حلقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که او در آن حضور داشت با فاصله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتن از روشنفکران و نویسندگان چپ بیش از هر چیز به خود ادبیات اهمیت دادند و این در حالی بود که در سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چهل و پنجاه چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نبودن شاید گناهی نابخشودنی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.»۳ سرانجام در سال ۱۳۹۸ از سوی نشر هرمس تجدید چاپ شد.
در این یادداشت بناست تا بر چرایی اهمیت این رمان تکیه کنم؛ این‌که چرا در میان خیل رمان‌های برجسته‌ی معاصر فارسی، باید «فیل در تاریکی» را هم خواند.
قاسم هاشمی‌نژاد یکی از بهترین کسانی بود که بر داستان‌های گلشیری و دیگران نقد نوشت و دیدگاه جزئی‌نگرش در این نقدها آشکار است. چنین فردی در زمانه‌ی خودش به فرم و محتوا ارزش یکسانی می‌دهد و هیچ‌کدام را برتر از دیگری نمی‌داند و با همین اندیشه، داستانی را می‌نویسد که تناسب فرم و محتوایش باعث جلب هر دو طیف مخاطبان ادبیات-اگر به این نوع دسته‌بندی معتقد باشیم- می‌شود. فیل در تاریکی یک رمان پلیسی است. ممکن است نوشته شود پلیسی-جنایی یا پلیسی-دلهره‌آور اما بی‌اغراق می‌شود آن را یک رمان پلیسی ساده و درست دانست که ویژگی‌های «نوآر» را هم در خود دارد و خیلی به سمت جنایی ‌بودن یا دلهره‌آور بودن متمایل نمی‌شود و تکیه‌ی خود را بر ویژگی‌های بارز ژانر مورد نظرش حفظ می‌کند؛ پیرنگ درگیرکننده، تعلیق مناسب، توالی ورود و معرفی شخصیت‌ها با آغاز پیرنگ‌های فرعی و گره‌افکنی‌های پیرنگ اصلی، پیشروی هم‌زمان روایت‌های فرعی در کنار روایت اصلی، غافلگیری‌های بدون اغراق، دوری از نثرپردازی، نلغزیدن در ورطه‌ی احساسی‌گرایی و... .
 نثر تمیز، زیبا و تصویری هاشمی‌نژاد باعث می‌شود که روایت هیچ‌ کجا به حاشیه نرود و خودش را از غرق‌شدن در تصویرپردازی، بیان درونیات غلو شده، تشبیهات متنوع و سنگین‌ و سخت ‌کردن زبان دور می‌کند. در عوض، صحنه‌پردازی‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و تصویرهای ارائه شده آنقدر مختصر و بجا و قوی‌اند که کافی به نظر می‌رسند. به‌خصوص که رمان ژانرمحور است و در این ژانرمحوری همین به حاشیه نرفتن و به رخ‌ نکشیدن هنر نویسنده، خود مهم‌ترین نکته است. البته در سه جا این رویه شکسته شده و این صحنه‌های خارج از قاعده‌ی کلی متن، زائد به نظر می‌رسند. هر سه ‌تا صحنه- دو تا با زاویه‌دید سوم‌شخص (در روزهای سه‌شنبه، پنج و چهارشنبه، پنج) و یکی با زاویه‌دید دوم‌شخص، خطاب به حسین (در روز شنبه، نه)- می‌خواهند به نحوی ما را با بخشی از گذشته‌ی جلال امین که درونی‌تر است و نویسنده در جاهای دیگر نخواسته یا نتوانسته به آنها بپردازد، آشنا کنند و علاوه ‌بر این، از این بازگشت به گذشته‌ها (فلش‌بک) برای درگیر کردن احساسات مخاطب و هم‌ذات‌پنداری بیشتر نیز بهره ببرد؛ چون هر سه صحنه‌- با تمرکز بر درونیات شخصیت- که در خلسه‌ی ذهنی جلال می‌گذرند در لحظه‌هایی توصیف می‌شوند که چیزی در عمق روان جلال دارد او را آزار می‌دهد و اگر این صحنه‌ها به‌خصوص آن برشی که پیش از صحنه‌ی آگاهی از مرگ حسین می‌آید نباشد، شدت درگیری حسی مخاطب به نسبت کمتر خواهد بود.
در شخصیت‌پردازی‌ها هم به خاطر نوع زاویه‌دید که سوم‌شخص محدود به شخصیت اصلی است، نگاه تصویری و گاهی طنازانه‌‌ی جلال باعث می‌شود که ما تمام شخصیت‌ها را با نوع قضاوت او همراهی کنیم. تکیه‌ی ما در جای‌جای داستان به نگاه و میزان آگاهی جلال است و این نکته باعث می‌شود که فقط گاهی بتوانیم از او جلوتر برویم و به حدس‌های خودمان برای شناخت شخصیت‌ها مجال وقوع بدهیم که به خودی خود چیز بدی نیست اما در مقایسه با داستان‌های پلیسی-نه کارآگاهی- که فاصله‌ای بین نگاه مخاطب و نگاه شخصیت ایجاد می‌کنند و دست خواننده را برای حدس‌پردازی‌ها و پیش‌بینی‌های بیشتر باز می‌گذارند، این امکان را کمتر دارد. 
دیگر آن‌که نویسنده در شرح آشفتگی جلال امین هیچ‌کجا افسار روایت را رها نمی‌کند و خود را از تاختن بیهوده بر واژه‌ها و جمله‌ها بر حذر می‌دارد. انقدری می‌گوید که لازم باشد تا ما بفهمیم ذهنیت جلال نسبت به موضوع یا فردی تغییر کرده یا هر چیز دیگری و انقدری خودداری می‌کند که جای ابهام نماند. آنچه که ممکن است در این مقوله آزاردهنده باشد، مربوط به شخصیت‌پردازی خود جلال است. این که چنین مردی با مشخصه‌هایی که برای ما شرح داده می‌شود، چطور در دو جا اشتباهی به آن بزرگی می‌کند و خودش را به دردسر می‌اندازد. اینجا- به‌ویژه در آن صحنه‌ی بازگشت به خانه بعد از گفت‌وگو با شیرازی- انگار فشار پیرنگ بر شخصیت جلال غالب شده باشد؛ زیرا داستان برای پیشروی‌اش به این خطای قابل پیش‌بینی جلال امین نیاز دارد، پس او باید این کار را بکند.
جالب‌ترین مسئله در مورد شخصیت‌پردازی‌ها جدای از جذابیت خلق لحن‌های خاص شخصیت‌ها بسته به جنسیت و حرفه و...، استفاده از لهجه‌هاست. لهجه‌ی شیرازی سعدی و لهجه‌ی گفتار فارسی-ارمنی نیکلا و همسرش که به تنوع شخصیت‌ها در چنین داستانی غنایی دوچندان بخشیده.
در صحنه‌پردازی‌ها و تصویرپردازی‌ها نثر تصویرگرای هاشمی‌نژاد تعادل عمیقی بین یک نثر ادبی-داستانی و یک نثر تصویری مناسب ژانر پلیسی برقرار می‌کند. همان‌قدر تصویری که همه‌چیز را بتوانی در ذهن بسازی و گاهی گمان کنی با یک فیلم سینمایی طرفی و همان‌قدر ادبی که این تصاویر را با تشبیهات متفاوت و بدیع گره بزند و گمان نکنی که از جریان داستان بیرون افتاده‌ای.
در مورد پیرنگ جذاب رمان هم شاید بشود گفت که آن بخش اولیه با تاکید بر حضور ماشین یا ظن به سرقتش ممکن است شما را به پیش‌بینی ماجرای اصلی برساند اما باقی چیزها قرار نیست به این زودی رو بشوند. همه‌چیز کاملاً چیده شده و پله‌پله شما را تا انتها می‌برد و فصل‌بندی‌هایی بر اساس روزهای هفته و درون همین روزها، پرش‌های کوتاهی که با شماره مشخص شده‌اند، داستان را از طولانی شدن یا اضافه‌کاری نجات داده و این یکی از بهترین تکنیک‌هایی است که می‌شود برای هدایت مناسب یک داستان پلیسی داشت؛ زمان محدود، روایت مختصر، پیشروی به‌موقع داستان و جلوگیری از به درازا کشیدن ماجرا یا افت پیدا کردن ضرباهنگ روایت.
فیل در تاریکی تجربه‌ای است دلچسب در بین نسلی که شاید بیش از آنچه در توان مخاطبانشان باشد، درگیر زبان‌پردازی‌ها، ساختارشکنی‌ها و فرم مضاعف شده بودند. یک تجربه‌ی ساده، شگرف و مقید به ژانر. مهم‌ترین ویژگی‌اش همین است که می‌توان آن را به معنی دقیق و درست، یک رمان پلیسی ایرانی نامید؛ ایرانی چه از جهت انتخاب موضوع، شخصیت‌ها، مضامین محوری خانواده، عشق، اعتقاد و... و چه پاسداشت شهر در روایت که این آخری می‌تواند برای کسانی که علاقه‌مند به داستان شهری یا مقوله‌ی شهر در داستان‌اند، جذاب باشد. آن هم تصویر تهران قدیم که با جای‌جای داستان گره خورده و اگر این مکان‌ها را از روایت بگیریم، انگار کیفیت مهمی را از دست می‌دهد و دیگر فیل در تاریکی قاسم هاشمی‌نژاد نخواهد بود.
 
۱) برگرفته از توضیح ویکی‌پدیای هاشمی‌نژاد
۲) برگرفته از کتاب «راه ننوشته»، علی‌اکبر شیروانی، هرمس
۳) برگرفته از «بازگشت پدر»، یادداشت مهدی یزدانی‌خرم بر فیل در تاریکی، روزنامه‌ی سازندگی، شماره‌ی ۳۵۴
 
 
پ.ن: این یادداشت پیشتر در سایت گروه ادبی پیرنگ منتشر شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۸ ، ۱۹:۲۲
فاطمه محمدبیگی
 
 
برای تو که به آن شکل مطلوب جاودانگی رسیدی و برای تو که زنده‌ای بیش از همه‌ی ما زندگان‌... .

هر چه زبان دارم به تو می‌دهم
چون برق خورشید طلایی تو که از مغزم
به روی تکه‌های قلبم ریخت
چون تو را فهمیدم

هر چه دست دارم به تو می‌دهم
چون تو را با زنجیرهای گوناگونی که دورت را گرفته‌اند
یافتم و تو هر مردابی را و هر چاله‌ی صورتی را
روشن کردی و سبز کردی
و با سرور انسانی‌ات زنجیرها را پاره کردی
و به پیش رفتی
هر چه دست دارم به تو می‌دهم
چون تو دست‌های زرد حاضران را گرفتی
...

پ.ن: تو، تو، تو دستان زردم را گرفتی و در اوج تاریکی روشنم کردی و سبز.
 
متاسفانه نتوانستم عکس‌ها و وید‌ئوهای کوتاهی از فیلم‌هایش را این‌جا بگذارم: به خاطر تغییرات اعمال شده که واقعا وقت و حوصله‌ی سردرآوردن ازشان را ندارم در این لحظه و دیگر  کیفم از بین رفت برای گذاشتنشان در این‌جا. فقط توانستم همه  را به صورت لینک آن ابتدای مطلب بگذارم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۵۱
فاطمه محمدبیگی

ویکنت مداردو دی ترالبا برای خوشایند عده ای از دوک های منطقه اش در جنگ های صلیبی شرکت می کند. او در دشت های بوهم به مقابله ی ترک ها می رود. نه سر از جنگ درمی آورد و نه از جنگاوری چیزی می داند. حتی نمی داند که نباید مستقیم جلوی دهانه ی توپ قرار گرفت و این بزرگ ترین اشتباهی است که دلاورانه آن را انجام می دهد. دشمنانش هم به راحتی با شلیک توپ او را از وسط دو نیم می کنند. دکترها نیمه ی نسبتا سالم تر را سر هم می کنند و به خانه باز پس می فرستند. ویکنت با آن ظاهر رعب انگیزش که نیمی از یک انسان است، از آن پس خودش را در بالاپوشی سیاه می پیچد و در منطقه ی اطراف قلعه اش می گردد. هر چیزی که سر راه او قرار بگیرد به دو نیم می شود. او پا پیش تر می گذارد و اعمال شرورانه ی دیگری نیز انجام می دهد؛ حکم اعدام صادر کردن برای چندین راهزن، به دار آویختن گربه ها، آتش زدن هر خانه ای که بخواهد. او حتی به خواهرزاده اش هم رحم نمی کند و با فریب قارچ های سمی را در سبد او می ریزد تا بخورد. هیچ کس از شر او در امان نیست تا آن جا که حادثه ای عجیب پیش می آید.
"دکتر این را برایم توضیح بدهید؛ چرا در پایی که ندارم، احساس خستگی می کنم؟ انگار که با آن راه رفته باشم. معنی این چیست؟"
در روزهای بعد مردم با ویکنتی برخورد می کنند که یاری دهنده است. خبر با تعجب دهان به دهان می گردد تا آن که کم کم اهالی پی می برند که آنی که کمکشان می کرده یک تفاوت اساسی با ویکنت دارد؛ او نیمه ی راست بدنش را ندارد و به کلی چپ است. او نیمه ی دیگر ویکنت است که راهبان در جنگ نجاتش داده اند و به زادگاهش بازگشته. مردم اولی را شر و دومی را خیر می نامند و در نوسان بین فضیلت و فسادی به یک اندازه غیر انسانی گیر می کنند. این دو نیمه عاشق هم می شوند و از همین جا آشوب بینشان اوج می گیرد. جنجالی راه می اندازند که مردم را آشفته می کند. آن ها در وحشت و آسودگی توامان فقط منتظرند که هر چه سریع تر همه چیز تمام شود.
ماجرای ویکنت از زبان خواهرزاده ی خردسالش با لحنی شیرین و طناز برای ما بیان می شود. او در سرتاسر داستان به ناگاه سر و کله اش پیدا می شود و نقش خود را بازی می کند؛ گاهی همراه دایی اش است، برخی مواقع همراه دایه، بعضی وقت ها پیش دکتر و گاهی در کنار پاملا معشوقه ی ویکنت ها. آزادانه و بی هدف در منطقه جولان می دهد و نقطه ی ارتباط دهنده ی ماجراهای ویکنت به هم است. وجه تمثیلی اثر از همان عنوانش پیداست. انسانی که به دو نیم تقسیم شده. نمادین بودن انتخاب آگاهانه ی نویسنده و به کارگیری آرکی تایپ(کهن الگو) تقابل خیر و شر، اندیشه ی او را در سرتاسر کتاب یاری می دهد" گمان می کردم که همه چیز را می بینم ولی جز پوسته ی سطحی آن چیزی نمی دیدم. اگر روزی نیمی از خودت شدی، چیزهایی را درک خواهی کرد که فراتر از هوشمندی مغزهای کامل است. تو نیمی از خودت و دنیا را از دست خواهی داد ولی نیمه ی دیگرت هزاران بار ژرف نگرتر و ارزشمندتر خواهد شد. تو هم آرزو خواهی کرد که کاش همه چیز مثل خودت دو نیم و لت و پار باشد. چون زیبایی، خرد و عدالت فقط در چیزی وجود دارد که قطعه قطعه شده است." از خلال همین روایت نویسنده انتقادهایش را ابراز می کند و موضوعاتی را مثل ویژگی های ذاتی آدمی، جنگ های بی معنی، فرقه های پوچ مذهبی و مسخره آمیز بودن برخی مناسبات اجتماعی را به هجو می گیرد؛ دکتری که به همه چیز علاقه دارد جز درمان بیمارها، دایه ای که جز نصیحت کردن کاری ازش برنمی آید که آن ها را هم نادرست و جابه جا انجام می دهد و همین باعث می شود پندهایش بی نتیجه بماند، افراد معتقدی که برخلاف انسانیت و شرعشان به منافع خود می اندیشند و ...
ویکنت دو نیم شده نوشته ی ایتالو کالوینو، نویسنده ی شهیر ایتالیایی، بخشی دومی از یک سه گانه به نام نیاکان ما است. سه گانه ی ناپیوسته ی او عبارت است از باروُن درخت نشین، ویکنت دو نیم شده و شوالیه ی ناموجود. کتاب های او توسط مترجمان مختلف به فارسی برگردانده شده اند. کالوینو از آن دست نویسنده هایی است که به نوعی معتقد است با استفاده از بیان طنز بهتر می توان عمق مفاهیم را برای مخاطب جاانداخت.


پی نوشت: این مطلب برای سایت کتاب صوتی نوار نوشته و پیش تر در وبلاگ نوار منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳
فاطمه محمدبیگی

 
" کتاب ارواح شهرزاد: سازه­ها، شگردها و فرم­های داستان نو" در قطع رقعی و با جلدی شومیز در سال 1383 توسط انتشارات ققنوس منتشر شده و تا سال 89 سه بار تجدید چاپ گشته. طرح جلد آن تصویر روشن و محوی از شهرزاد قصه گو را با کتابی در دست که در میان زمینه­ی تیره­ قرار دارد، نشان می­دهد. نام شهریار مندنی پور که پیش­تر او را به عنوان نویسنده­ای فرم­گرا می­شناسیم، با رنگی سفید در بالای عنوان کتاب آمده. مندنی پور برای مخاطب ایرانی با مجموعه داستان­های "مومیا و عسل" و "شرقِ بنفشه" و رمان دو جلدی "دلِ دلدادگی" به عنوان نویسنده­ای که ساختار و زبان داستان برایش اولویت به سزایی دارد، آشناست. درست است که مندنی پور در مقدمه­اش اشاره می­کند که کتاب برای تمامی مخاطبان علاقه­مند به این حوزه مناسب است اما از نظر نگارنده این کتاب بیشتر برای کسانی کارآمد است که منابع ابتدایی را مطالعه کرده و دستی در نوشتن یا نقد داستان دارند؛ زیرا که تنها این چنین افرادی در پی یافتن پاسخ  برای سوالاتی همچون این  که در چه هنگامی زمان فعل روایت دچار تغییر می­شود، چه زمانی نثر باید محاوره باشد و چه زمانی رسمی، لحن در کجا بروز پیدا می­کند و یا اتمسفر چیست و چگونه خلق می-شود و ... برمی­آیند.
او در این کتاب 342 صفحه­ای، طی چهارده فصل به همراه یک مقدمه و یک ضمیمه(آشنایی با داستان نو) به معرفی و توضیح ساختار و عناصر تشکیل دهنده­ی داستان می­پردازد. فصل­های کتاب که نویسنده با بهره­گیری از نام شهرزاد در کنار ترکیب­های دیگر، به نوآوری­ای برای نام­گزاری­شان دست زده، شامل عناصر شکل­دهنده­ی داستان هستند؛ از جمله، نُه پرسش ابوالهول(چرایی نوشتن)، ارواح شهرزاد( شخصیت)، آواز بر تَل برج بابل(نثر)، سپیده دمان شهرزاد( زاویه دید)، ثانیه­های شنی شهرزاد( زمان) و ... . مقدمه را اشاره­های نویسنده به چگونگی نگارش این کتاب و جمع آوری اطلاعات آن تشکیل می­دهد. او ذکر می کند: « این کتاب حاصل هزاران ساعت خواندن و خواندن رمان و داستان و حکایت و فیلمنامه و ...تئوری و فکر و پرسش و درنهایت فیش­برداری است؛ از گاه نوجوانی و ابتدای دانایی به نادانی... .» این چهارده فصل ساختار یک داستان را از پیش از نوشتن تا قسمت ابتدایی، میانه و پایان­بندی را شامل می­شوند که هر کدام ده صفحه یا بیشتر هستند. وی در طی این فصول به معرفی مختصر یک به یک عناصر تشکیل دهنده­ی داستان همچون زاویه­ی دید، نثر، شخصیت­پردازی،  فضاسازی و ... پرداخته و سپس دگرگونی­هایی را که طی گذر سال­ها و عبور ادبیات داستانی از بستر مکتب­ها و جنبش­های ادبی متفاوت، بر هر کدام از این عناصر وارد آمده، شرح می­دهد. به عنوان مثال بیان می­کند که می­توان به شیوه­ی پیشینیان عمل کرد و دانای کل مداخله­گری را به کار گرفت که در جای­جای روایت داستان حضور پیدا کرده و قضاوتی را نسبت به شخصیت­ها وارد می­کند یا پیشاپیش از وقوع برخی اتفاقات اطلاع دهد؛ زیرا که در آن دوران هنوز باور این که کسی بالاتر از تمامی آدمیان قرار دارد که بر همه چیز آگاه است، در تفکر جامعه جایگاه ویژه­ی داشته. او ادامه می­دهد که در عوض آن روش کهنه که برای زمان خود مناسب بوده، به شیوه­ای امروزی­تر عمل کرد و از زاویه­ی دید نمایشی­ای بهره گرفت که تنها آن­چه که از دریچه­ی چشمانش قابل رویت است را نشان مخاطب می­دهد. بی هیچ پیش­داوری و توضیحات اضافه­ای. زیرا که در زمان حال آن باور قدیمی جای خود را به عدم قطعیت و نسبی بودن حقیقت داده. در ضمیمه نیز تنها از منظر تقابل کارکرد کلاسیک و مدرن به همان عناصر داستانی ذکر شده می­پردازد اما این بار به صورتی کوتاه­تر و در حدود دو یا سه صفحه. این فصل به نوعی چکیده و جمع­بندی کل مطالب محسوب می­شود.
از دلایل برتری این کتاب نسبت به دیگر آثار تالیفی ایرانی در این زمینه می­توان به این نکته اشاره کرد که نه تنها مباحث ذکر شده در این کتاب، به روزتر هستند و نویسنده از حداکثر منابع ایرانی و خارجی حوزه­ی مورد نظر بهره گرفته، بلکه نتیجه­ی بررسی­ها و نکته­برداری­های خود را به عنوان یک نویسنده در اختیار مخاطب قرار می­دهد. بنابراین این کتاب از منابع ابتدایی­ای چون "عناصر داستان" و "ادبیات داستانی" هر دو نوشته­ی جمال میرصادقی و منتشر شده در سال­های 1364 و 1366 و "هنر داستان نویسی" اثر ابراهیم یونسی و چاپ شده  در سال 1341 که صرفا جبنه­ی تعریفی و توضیحی دارند، در مرتبه­ای بالاتر قرار می­گیرد. زیرا که این کتاب­ها تنها در جایگاه منابع اولیه کارآمدند و مباحث بیان شده در آن­ها بیشتر جنبه­ی کلی دارد. حتی گاهی نیز به شدت تحت تاثیر ترجمه­ی اصطلاحات غربی ادبیات داستانی هستند. علاوه بر این، اغلب نمونه­هایی که در آن ها برای مثال آورده شده، از رمان­ها و داستان­های خارجی است. اما مندنی پور نمونه­های خارجی و ایرانی را به موازات هم در شرح موضوع مورد نظر به کار می­گیرد.در ضمن وی به جزئیاتی می­پردازد که تا پیش از این برای مخاطب ایرانی ناآشنا بوده و یا از طریق منابع خارجی اطلاعاتی درمورد آن­ها کسب کرده بوده که احتمال عدم درک درست مخاطب از آن­ها وجود داشته.

نویسنده بخش جدایی را به منابع یا کتاب­شناسی اختصاص نداده است اما مخاطب پیگیر می­تواند به تمام کتاب­های آموزشی و رمان­هایی که نامشان در جای­جای اثر برده شده، رجوع کنند و از آن­ها بهره بگیرند. از جمله­ی آن­ها می­توان به هزار و یک شب، جوامع الحکایات، یهودی سرگردان و ... اشاره کرد.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۵
فاطمه محمدبیگی