صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینمای ایران» ثبت شده است

پل خواب فیلمی است به کارگردانی و نویسندگی اکتای براهنی که اقتباسی آزاد از کتاب جنایت و مکافات داستایوسکی به شمار می رود و به صورت آشکار دغدغه و رویکردی اجتماعی دارد. فیلم با نقل قول" طبق یک قانون کلی، آدم ها حتی گناهکاران بیش از حد تصور ما ساده و ساده دل اند و ما خود نیز چنین هستیم." از کتاب برادران کارامازوف آغاز می شود؛ بنابراین مخاطب تا حدودی به ماجرای آن آگاهی پیدا می کند. پل خواب روایتگر برهه ای از زندگی پسر جوانی است که پولش بالا کشیده شده و او در این شرایط  باید بدهی هایش را بپردازد و با همسر عقد کرده اش،عروسی کند. حال این پسر با قرار گرفتن در فضایی تازه و دوست شدن با افرادی معتاد، طریق دیگری از زندگی را در پیش می گیرد و همین ها باعث می شوند که تصمیم های غیرقابل پیش بینی ای را اتخاذ کند. داستان فیلم با یک برش کوتاه از میانه ی آن آغاز می شود اما این شروع از میانه نیز به جذاب شدن ماجرا کمکی نمی کند و باعث نمی شود که بتوان ریتم کند، برش های فراوان و سکانس های پراکنده و بسیار زیاد و حتی زاید نیمه ی اولیه ی آن را نادیده گرفت. اما از میانه ی ماجرا  و در نقطه ی اوج ساختار فیلم و محتوا شکلی متناسب به خود می گیرند و پس از آن دارای ریتمی تندتر و انسجامی بیشتر می شود. پایان بندی آن نیز خیلی کوتاه و گویی با عجله انجام می گیرد و شخصیت ها همانطور که به سرعت و بی هیچ عمقی در مقابل چشم مخاطب پدیدآمده بودند، نقش خود را به پایان می رسانند و بدون درگیر کردن احساسات مخاطب با خودشان، تمام شده و محو می شوند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۰
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم به کارگردانی حمیدرضا قربانی، ملودرامی اجتماعی است که تبعات یک قتل غیرعمد  در یک خانواده می پردازد. داستان از نقطه ی اوج خود آغاز شده و سپس با تمرکز بر کنش های گوناگون شخصیت ها پی گرفته می شود تا به پایانی نسبتاٌ باز برسد. تاکید کار بر دگرگونی روابط انسانی-خانوادگی- بعد از پیشامدهای ناگوار است. به خصوص که در این جا یک اشتباه همه چیز را تحت تأثیر قرار می دهد. کارگردان نیز ریتمی آهسته که صبوری تماشاگر را می طلبد، ضرباهنگ کند داستان را حفظ می کند تا با دوری جستن از احساسی گری های افراطی به مخاطب خویش مجال تأمل بدهد.  البته که این نوع فاصله گرفتن فیلمنامه از بیان برخی جزئیات عاطفی به ویژه در مورد شخصیت های زن خود، به خشکی فضای کار می افزاید اما در همین فضای جدی، لحظاتی تاثیرگذار نیز خلق می شوند. پایان بندی اثر با آن نمای طولانی و حرکت دوربین به خارج از خانه و رسیدن به ابتدای خیابان با صراحت بر رابطه ی جزئی-کلی کار با جامعه تاکید می ورزد. نکته ی قابل توجه فیلم در آن است که فرم و محتوا تقریباٌ به درستی، هم پای هم پیش می روند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۷
فاطمه محمدبیگی

 

فیلم خماری ساخته ی داریوش غذبانی بر اساس فیلمنامه ای از فرهاد توحیدی روایتگر روزی مهم از زندگی پسر جوان، دانشجوی موسیقی، است که امتحان بورسیه دارد. در همین روز کسی از گذشته ی او سر می رسد و همه چیز را بر هم می زند. موقعیت موجود در فیلمنامه آن چنان قوی نیست که حتی شخصیت های خود را درگیر کند چه برسد به مخاطب. موقعیتی ساده و سطحی که گویی قرار است بار عدم شخصیت پردازی، دیالوگ های قوام نیافته و یا شعاری، تنش های بدون عمق و کنش های قابل پیش بینی را به دوش بکشد. همه چیز به آهستگی و در آرامش پیش می رود و این کمبود و فشردگی وقت، احتمال از دست دادن چیزی و یا پیش آمدن رخدادی در پی رخداد دیگر به درستی  پرداخت نشده اند تا بتوانند گیرایی مدنظر را ایجاد کنند. کارگردان نیز به تبع متن متوسطی که از آن استفاده کرده، از ابزارهای سینمایی - آن چنان که باید-  برای غنا بخشیدن به اثر خویش بهره ی خاصی نگرفته؛ گویی که تنها به تصویری کردن فیلمنامه بسنده کرده باشد. حتی فرصتی که برخی مواقع داستان در اختیار گذاشته تا بشود با یکی از ساده ترین تمهیدات مثل تدوین موازی به القا و تشدید هیجان پرداخت، از دست رفته است. بازی بازیگران نیز از حد تیپ سازی فراتر نمی رود، زیرا که متن عمقی به شخصیت های خود نداده تا هنرپیشگان بتوانند با تلاشی بیشتر آن ها را بپردازند. به ویژه که این بازی ها در برخی لحظات مثل صحنه های نوازندگی اغراق شده ی پیانو توسط شخصیت محوری در ذوق نیز می زنند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۴
فاطمه محمدبیگی


نفس، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار است که با یک روایت اول شخص زندگی دختری به نام بهار را که پس از مرگ مادرش همراه برادران و خواهر خود زیر دست مادربزرگش بزرگ می شود، بازمی گوید. این خاطرات از برهه ای کوتاه در دوران پهلوی شروع شده و سپس در زمان انقلاب و دفاع مقدس ادامه پیدا می کنند. نمای آغازین- همچنین پایانی- فیلم را نقاشی کودکانه ی بهار تشکیل می دهد که بعد از آن به صورت انیمیشن، به پاره ای از بدنه ی روایت تبدیل می شود که تصویرسازی های ذهنی بهار را از وقایعی که می شنود، قصه هایی که برایش نقل می شود و کتاب هایی که می خواند، نشان می دهند. ما با روایت زبانی دلنشین این دختر و تصاویر متناسب با گفته های او، وارد زندگی اش می شویم. ضرباهنگ تند و هیجان انگیز فیلم نیز بیش از پیش به ملموس شدن فضای کودکانه ی اثر کمک می کند. انتظار مدام مخاطب برای این که بهار ناخواسته و ندانسته حادثه ای بیافریند، شخصیت پردازی قوی او و ننه آقایش، تنوع شخصیت ها، خرده روایت های گوناگون، فلش بک های محدود، رفت و برگشت بین دنیای واقعی و دنیای ذهنی او(پاره ی انیمیشن)، فضای مملو از قصه و داستان، مکان های متفاوتی که اتفاق ها در آن ها رخ می دهند، آداب و رسوم و سنت های قدیمی که حسی از نوستالژی با خود به همراه دارند و موسیقی شاد و تحریک کننده ی کار همه  و همه باعث جذابیتی می شود که بتوان با آن طولانی بودن زمان فیلم را تاب آورد.تا جایی که به آن پایان بندی غیرمنتظره، خوب و حتی شوکه کننده رسید. انتهایی تاثیرگذار که از واقعیت دنیای بزرگسالان بر دنیای سرخوشانه ی کودکان تحمیل می شود.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۲
فاطمه محمدبیگی

"اختراع هوگو کابره" رمانی است نوشته ی برایان سلزنیک و برنده ی مدال کلد کات سال 2008، نامزد جایزه ی کتاب ملی آمریکا و پرفروش ترین و بهترین کتاب مصور نیویورک تایمز 2007. برایان سلزنیک تصویرگر و نویسنده ی آمریکایی است که بیشتر آثارش در زمینه ی ادبیات کودک و نوجوان طبقه بندی می شوند.
این کتاب پانصد و هشتاد و یک صفحه ای، در قطع رقعی، با رعایت حق انتشار در ایران و با ترجمه ی رضی هیرمندی توسط نشر افق در سال نود منتشر شده است. علاوه بر این کتاب افق آن را جزو طبقه بندی ویژه و نوی سینما-رمان قرار داده. این کتاب در ایران برنده ی نشان طلایی لاک پشت پرنده ی سال نود و یک نیز شده است. لاک ‌پشت پرنده،  فهرستی است از کتاب‌ های برتر هر فصل، برای کودکان و نوجوانان ایرانی. این کتاب ‌ها را گروهی از منتقدان، کارشناسان و نویسندگان کودک و نوجوان، با بررسی کتاب ‌های هر فصل، انتخاب می‌کنند.

داستان این کتاب از طریق یک زاویه دید اول شخص- موجود در بخش مقدمه، میانه ی دو فصل و موخره- و یک سوم شخص دانای کل که سرگذشت پسرک یتیمی به نام هوگو کابره را بازمی گوید. زندگی او به یک آدم آهنی، یک پیرمرد بدخلق و یک دختر کنجکاو گره خورده. هوگو در پی تعمیر آدم آهنی که یادگار پدرش است، مدام به سوال های تازه ای برمی خورد که باید برای یافتن جوابشان اتفاق های دشواری را از سربگذراند. او حتی گمانش را هم نمی کند که کلید رسیدن به این پاسخ آویخته بر گردن دخترک،ایزابل، باشد. با همراهی ایزابل است که هوگو می تواند به هویت پنها پیرمرد که به هنر سینما گره خورده است، پی ببرد.
« تمام دستگاه های ماشینی به یک علتی ساخته شده ان. برای همینه که از دیدن یک دستگاه خراب، همیشه بفهمی نفهمی غصه ام می شه. چون دیگه نمی تونه کاری رو که برای اون هدف ساخته شده، انجام بده...شاید وضع آدم ها هم همین جور باشه. وقتی در زندگی هدفت رو از دست بدی، به این می مونه که شکستی و خراب شدی.»
نوع تصویرگری ها و صفحه آرایی کتاب بیشتر و بیشتر آن را به یک روایت سینمایی نزدیک کرده. تصویرهای سیاه قلمی که در میان صفحه و دربرگرفته شده توسط کادری سیاه ارائه شده اند. این تصاویر با تغییر زاویه هایی که در نمایش موضوع دارند، حرکت های موجود درشان، دور یا نزدیک شدنشان به سوژه،  گاهی از دریچه ی نگاه یکی از شخصیت ها بودنشان و ... به نماهای سینمایی ای می مانند که نیمی از پیش برد داستان به عهده ی آن هاست. حتی آن مواقعی که تک جملات میان صفحه ی سفید قرار گرفته اند، مخاطب را به یاد میان نویس های فیلم های صامت می اندازد. تناسب این ساختار به موضوع داستان و نکات ذکر شده، باعث می شود که خواندن این رمان به تماشای یک فیلم بر روی کاغذ و  توسط جملات بماند. تجربه ای که متفاوت و جذاب است.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۹
فاطمه محمدبیگی

فیلم "سیزده" ساخته ی هومن سیدی درامی خانوادگی با محوریت دو موضوع جدایی والدین و تبعات آن و بلوغ نوجونان و مسائل مربوط به آن است.
روایت ماجرا از میانه ی داستان(in medias res) شروع می شود- فرمی که سیدی پیش از این در فیلم آفریقا نیز به کار گرفته بود و البته که این ساختار مورد نظر بسیاری از سینماگران معاصر جهان محسوب می شود- و پس از نمای ابتدایی فلش بکی طولانی را مشاهده می کنیم. فلش بکی که روایتگر ماجرای بمانی، پسر نوجوانِ شخصیت اصلی فیلم، است. نمای آغازین فلش بک نشانگر  پناه بردن بمانی به جایی فراتر از مکانی که در آن قرار دارد، است. بمانی در وان پر از آب فرو می رود و ما همراه او وارد فضایی می شویم که او در ذهن خود خلق کرده؛ استخری بی انتها و تاریک با منبع نوری دور از دسترس. سکوت این نماها عمق بیشتری به مرز واقعیت و دنیای خودساخته ی بمانی می دهد. کمی بعد با خروج او از حمام علت گریز او را می بینیم؛ مشاجره ی پدر و مادرش. بمانی سعی می کند در دنیای خود بماند و انتخاب کند که آن ها را نادیده بگیرد؛ پس بلافاصله به اتاقش که حریم شخصی او به حساب می آید، بگریزد. او با بستن در اتاق خود را کاملا از چیزهای دیگر جدا می کند. دری که پدر با سوراخ کردن آن گویی حفره ای در وجود پسرش ایجاد می کند.

موضوع بلوغ پا به پای تنهایی حاصل از جدایی والدین ماجرا را پیش می برد. بمانی سیزده ساله ای که علاوه بر تجربه ی احساسات غریزی دوران بلوغ باید تنهایی خود را نیز پر کند. این جاست که بر عدم حضور کافی والدین تاکید می شود. والدینی که هر کدام خواسته ها و اهدافی برای خود دارند- که این بخش از شخصیت پردازی آن ها ناقص مانده و اشاره ای به آن ها نمی شود- و همین باعث ناسازگاری شان و در انتها تصمیم به جدایی می شود. در نتیجه ی نبود آن ها و کمبود  محبت و عشق در قالب روابط خانوادگی، بمانی به افراد دیگری از جمله همسایه ی روبرویی شان و جوانان بزهکار پناه می برد. افرادی که بیشتر از والدینش به او و ترس ها و نیازهایش توجه دارند و گاهی آن را ارضا می کنند. آنان بمانی را در جست و جوی دنیای اطرافش و تجربه ی اعمالی تازه همراهی می کنند. این جوانان بزهکار- که شخصیت هایی تیپیک اند و از این حد هم فراتر نمی روند- باعث راهیابی بمانی به فضای نامتعارف اجتماعی می شوند. در این جا پوچی، بی هدفی، آرامش و شادی های موقت و کوتاه زندگی این جوانان و حتی تخلیه ی هیجان یا فشارهای روانی و یا تفریح کردن با آسیب زدن به اموال دیگران و برون ریزی فیزیکی شان، مطرح می شود. جوانانی که راه مشخصی برای آینده ی خود برنگزیده اند و یا نمی توانند و یا نمی خواهند که تلاشی برای بهبود اوضاع خود بکنند.
سیدی با جهان بینی خاص خود، نه تنها همیشه حتی در فیلم های کوتاهش بیان دغدغه های اجتماعی را بر موضوعات دیگر مرجح می داند بلکه فرم مطلوب خویش را مناسب با ریتم و ماجرا خلق می کند. او با تکیه بر نماهایی آهسته و بلند، استفاده ی به جا از حضور و عدم حضور صوت و موسیقی، نماهایی مینیمالیستی و به کارگیری فراوان دریچه ها و درها(چه سوراخی در در، چه پنجره ای برای نگاه هایی هوس بازانه و...) و در انتها استفاده ی مناسب از فصلی سرد برای روایت و رنگ هایی تیره و فضاهایی گرفته و ناخوشایند آن فرمی را که متناسب با فیلمنامه و محتوای آن می دانسته، به کار می گیرد. او تصویری ملموس و نزدیکتر از واقعیت هایی کمتر دیده شده در جامعه ارائه می دهد.

در انتهای فیلم با تاکید بر این که یک سال از ماجرا گذشته گویی به این مضمون اشاره  دارد که تجربه های آدمی بهایی دارند و تاثیر آن ها باعث تغییر نگرش و شخصیت آدم ها می شود و تاثیری شگرف در روانشان برجای می گذارد.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۶
فاطمه محمدبیگی

مکری این فیلم را با الهام از فرمِ داستان های هزار و یک شب، نقاشی های  موریس اشر هلندی و سینماگرانی که ساختارهای مرسوم و رایج را در هم ریخته و شیوه ی جدیدی برای روایت خود خلق کرده اند، ساخته. همچنین او تحت تاثیر پیشرفت سینما و تکنولوژی اش نیز بوده « با ورود سینمای دیجیتال چیزهای تازه‌ای به سینما اضافه شد. این ابزار جدید قید و بند کاست را از سینما جدا ‌کرد. از آن زمان به بعد به این فکر می‌کردم که این دوربین‌ها می‌تواند دو ساعت روشن باشد و فیلم بگیرد بدون اینکه قطعی اتفاق بیفتد. پس ما اگر طول پلان را اضافه کنیم،  می‌توانیم تعریف‌های دیگر را هم دچار تغییر کنیم.» مکری با بیان اینکه مضمون اصلی فیلم درباره ی وجود تهدید در جامعه است، توضیح داد« این فیلم درباره جامعه ای است که دائم مورد تهدید قرار می گیرد و این حس در همه وجود دارد. این فیلمنامه را زمانی نوشتم که اوج زورگیری در خیابان وجود داشت و فیلم‌های متعددی درباره این کار در اینترنت منتشر می‌شد. حالا هم وقتی از عابربانک پول می گیرید، حس می کنید با تهدید زورگیر مواجه خواهید شد. در این جامعه به ظاهر اتفاقی نمی افتد اما سایه ی تهدید را نمی توانیم منکر شویم و آن را همیشه حس می کنیم.» این کارگردان با توضیح درباره ی اینکه چرا بدون کات و با این ایده فیلم خود را ساخته است، تاکید کرد « برای اینکه به تعریف روشنی از زمان برسیم و بتوانیم جادوی آن را به تصویر کشیم، بهترین روش این است که شکست زمان را در یک پلان سکانس نمایش دهیم. یعنی اتفاقاتی را که در یک زمان درهم و به طور موازی رخ می دهد را در یک پلان نشان دهیم. الگوی من دراین کار تابلوهای اشر بود که می توانیم با نگاه به این تابلوها حرکت را حس کنیم.»
در صورت کلی می توان گفت فیلم او بیشتر از هر چیز دیگری تحت تاثیر فرم روایت فیلم " فیل" ساخته ی گاس ون سنت بنا شده؛ یک طرح کلی داستانی رئالیستی که در زمانی کوتاه اتفاق می افتد و روایت ِ داستان های جزئی ای که این کل را تشکیل داده اند به صورت روایت های هم زمان. در شروع کار دوربین(روی دست) یکی از شخصیت ها را همراهی می کند و ما همراه او پا در دل داستان می گذاریم و سپس هر جا که فرم روایت اقتضا بداند، دوربین این شخصیت ها را رها کرده و به دنبال شخصیت دیگری می افتد و قصه گویی اش همین طور ادامه پیدا می کند. این در مورد فیلم مکری نیز صدق می کند با این تفاوت که روایت مکری عمیق تر از چیزی است که ما در "فیل" با آن مواجه هستیم و این جا ظرافتِ شخصیت پردازی، کیفیت و کمیت روابط شخصیت ها با هم و نیز اشاره هایی به گذشته و حتی آینده ی آن ها از طریق چرخش های زمانی و مونولوگ ها برای ما آشکار می شود. شخصیت هایی که بیشتر آن ها بیانگر نسل جوان جامعه هستند؛ این جا نیز شباهتی با محتوای فیلم"فیل" دارد که برش هایی از جوانان جامعه، دغدغه ها، تصمیم گیری ها و کمابیش چگونگی زندگی شان نشانمان می دهد. درست است که فیلم مکری داستانی  شبیه به بیشتر فیلم های اسلشر دارد؛ گروهی جوان که برای برپایی مسابقه ی پرواز بادبادک به کمپ دانشگاه آمده اند و نزدیک این محل رستورانی است که آشپزهایش گوشت انسان را طبخ می کنند و حالا در کمین چند نفری از این جوان ها هستند اما در گوشه و کنار روایت اشاره هایی عمیق تر اجتماعی نیز دارد.
داستان فیلم همان ابتدا که اذعان می شود بر مبنای یک داستان واقعی در سال هفتاد و هفت ساخته شده، گفته می شود و تعلیق آن بیشتر بر اساس فرم روایتش(دوربین روی دست، تک پلان بودن و چرخش های زمانی) شکل می گیرد. روایتی سیال بین واقعیت همراه با ترس و توهم و خیال. لوکیشن و موسیقی فیلم به خلق این فضاها بیشتر کمک می کند. در این جا نیز باید اشاره کرد که بازی هایی که با موسیقی در مواقع هندزفری گذاشتن در گوش ها می شود نیز در"فیل" وجود داشت. البته در"فیل" موسیقی کنترل شده تر بود تا در"ماهی و گربه" این جا برخی لحظه ها موسیقی بیشتر از فضا سعی در القای حس ترس دارد و یا پیش از واقعه ما را خبردار می کند.

رگه های فانتزی ای که برای بعضی از شخصیت ها در نظر گرفته شده گاهی از فضای رعب آور فیلم می کاهد و گاهی به تشدید آن کمک می کند؛ شخصیت هایی مثل عسل و جمشید و یا مونولوگ های بعضی از شخصیت ها و یا حتی صحنه ی پایانی کار که از دید مارال است. حتی در قسمتی یکی از قاتل ها به دیگری می گوید که این جوان ها به لحاظ کاراکتر عجیب هستند. البته که خود این قاتل ها هم همینطورند؛ در مورد انگیزه شان برای این قتل ها فقط این گفته می شود که نیاز به گوشت برای طبخ غذا دارند و با قتلی که پارسال در حین برگزاری همین مسابقه انجام داده اند، گویا این کار برایشان راحت تر شده و زنندگی یا ترس خاصی ندارند.
در رفت و آمدهای این روایت های هم زمان که مکمل همدیگر هستند فقط در دو بخش به آینده اشاره می شود؛ یکی مربوط به روایت مارال است که از آینده ی خیلی نزدیک حرف می زند و دیگری روایت عسل که پسر همراه او می گوید که عسل به خاطر اتفاقی که قبلا برایش افتاده بود، چیزهایی را حس می کند و همین حس پیش از واقعه ی او باعث می شود که آن دو کمپ را ترک کنند و خطری تهدیدشان نکند.
درنهایت می توان گفت فیلم مکری به نوعی در ستاش فرم در سینما و داستان گویی است؛ فرمی که جادوی زمان را برای ما آشکار می کند. فیلمی که نظیری در سینمای ایران ندارد.
 
با استفاده از:
گفت و گوهای شهرام مکری در نشست نقد و بررسی فیلم در ایوان شمس
مقاله "روایت شهرام مکری از ساخت ماهی و گربه/یک داستان ترسناک براساس داستانی واقعی" در سایت خبرآنلاین
مصاحبه شهرام مکری با خبرگزاری ایلنا
کتاب تحولات معاصر در مفهوم زمان سینمایی، شهاب الدین عادل، دانشگاه هنر، 89


پی نوشت: این مطلب پیش تر در نشریه ی شماره ی سی و پنج شگفتزار وابسته به آکادمی فانتزی در این جا منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۲
فاطمه محمدبیگی