صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

در هم تنیدگی‌

شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۵:۲۰ ب.ظ

خاطرم است این عکسی که در گالری گوشی‌ام مانده، بهار نودوهفت از خودم برداشتم وسط نوشتن از آساره و بیژن. همان زمان‌ که تصمیم‌هایی گرفته بودم و تصمیم‌هایی هم داشتم می‌گرفتم. آساره و بیژن را در پرده‌ی آخر همان‌طور بلاتکلیف رها کردم. خودم را هم. همه‌چیز را.
نودوهفت از روزهای نخستینش برای من با کندن و بریدن و رها کردن آغازید. بعد همین رویه ادامه پیدا کرد آن‌قدر که سبک‌ترین شکل خودم را به تماشا بنشینم. تا پیش از این گمان می‌کردم که پذیرایم، رهایم و سبک اما این مسیر نشانم داد که می‌توانم بیش از این‌ها باشم و کنار هر کدامشان یک «تر» بگذارم؛ منِ پذیراتر، رهاتر و سبک‌تر و حالا می‌دانم که ظرف همه‌ی این‌ها می‌تواند در من بزرگ‌تر شود و هرگز به‌تمامی پر نشود. آدمی می‌تواند وسیع‌تر باشد و بشود و هیچ چیزی قشنگ‌تر از این نیست. ظرف من امسال آن‌قدری پر شد که حتی در این مقطع از زندگانی خودم لبریز بشوم.
فقط من و تویی که داخل آینه به هم خیره‌ایم می‌دانیم که امسال چه نقطه عطف‌ها و چه لحظه‌های درخشان و چه تجربه‌هایی در خودش داشت به رنج، به شادی، به حرف، به سکوت و ... . فقط منِ من می‌داند که این روزهایی که گذشت چقدر از کلمه‌ها فاصله گرفتم و بهشان رجعت کردم، چه اندازه با دست‌ها، لب‌ها، آغوش و تنم سخن گفتم و چه سکوت‌هایی که هیچ کدامِ این‌ها نشدند.
آن روزهای اول بهار وقتی به خودم نگاه می‌کردم چیزهای محوی را می‌دیدم که حالا روشن و شفاف‌اند و در پی‌شان تصویرهای محو دیگری می‌آیند که در آینده خواهم دیدشان... .
پ.ن: دوست عزیزی همین اواخر گفت سفیدی به موهایت می‌آید، نمی‌دانم ولی می‌دانم که سپیدی پیچیده به سیاهی آدم‌ها را دوست دارم و از این تنیدگی نمی‌هراسم، چه در خودم و چه در دیگری. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۰۳
فاطمه محمدبیگی

زیستن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی