فیلم "سیزده" ساخته ی هومن سیدی
درامی خانوادگی با محوریت دو موضوع جدایی والدین و تبعات آن و بلوغ نوجونان و
مسائل مربوط به آن است.
روایت ماجرا از میانه ی داستان(in medias res)
شروع می شود- فرمی که سیدی پیش از این در فیلم آفریقا
نیز به کار گرفته بود و البته که این ساختار مورد نظر بسیاری از سینماگران معاصر
جهان محسوب می شود- و پس از نمای ابتدایی فلش بکی طولانی را مشاهده می کنیم. فلش
بکی که روایتگر ماجرای بمانی، پسر نوجوانِ شخصیت اصلی فیلم، است.
نمای آغازین فلش بک نشانگر پناه بردن
بمانی به جایی فراتر از مکانی که در آن قرار دارد، است. بمانی در وان پر از آب فرو
می رود و ما همراه او وارد فضایی می شویم که او در ذهن خود خلق کرده؛ استخری بی
انتها و تاریک با منبع نوری دور از دسترس. سکوت این نماها عمق بیشتری به مرز
واقعیت و دنیای خودساخته ی بمانی می دهد. کمی بعد با خروج او از حمام علت گریز او
را می بینیم؛ مشاجره ی پدر و مادرش. بمانی سعی می کند در دنیای خود بماند و انتخاب
کند که آن ها را نادیده بگیرد؛ پس بلافاصله به اتاقش که حریم شخصی او به حساب می
آید، بگریزد. او با بستن در اتاق خود را کاملا از چیزهای دیگر جدا می کند. دری که
پدر با سوراخ کردن آن گویی حفره ای در وجود پسرش ایجاد می کند.
موضوع بلوغ پا به پای تنهایی حاصل از جدایی
والدین ماجرا را پیش می برد. بمانی سیزده ساله ای که علاوه بر تجربه ی احساسات
غریزی دوران بلوغ باید تنهایی خود را نیز پر کند. این جاست که بر عدم حضور کافی
والدین تاکید می شود. والدینی که هر کدام خواسته ها و اهدافی برای خود دارند- که
این بخش از شخصیت پردازی آن ها ناقص مانده و اشاره ای به آن ها نمی شود- و همین
باعث ناسازگاری شان و در انتها تصمیم به جدایی می شود. در نتیجه ی نبود آن ها و
کمبود محبت و عشق در قالب روابط خانوادگی،
بمانی به افراد دیگری از جمله همسایه ی روبرویی شان و جوانان بزهکار پناه می برد.
افرادی که بیشتر از والدینش به او و ترس ها و نیازهایش توجه دارند و گاهی آن را
ارضا می کنند. آنان بمانی را در جست و جوی دنیای اطرافش و تجربه ی اعمالی تازه
همراهی می کنند. این جوانان بزهکار- که شخصیت هایی تیپیک اند و از این حد هم فراتر
نمی روند- باعث راهیابی بمانی به فضای نامتعارف اجتماعی می شوند. در این جا پوچی،
بی هدفی، آرامش و شادی های موقت و کوتاه زندگی این جوانان و حتی تخلیه ی هیجان یا
فشارهای روانی و یا تفریح کردن با آسیب زدن به اموال دیگران و برون ریزی فیزیکی
شان، مطرح می شود. جوانانی که راه مشخصی برای آینده ی خود برنگزیده اند و یا نمی
توانند و یا نمی خواهند که تلاشی برای بهبود اوضاع خود بکنند.
سیدی با جهان بینی خاص خود، نه تنها همیشه حتی در فیلم های
کوتاهش بیان دغدغه های اجتماعی را بر موضوعات دیگر مرجح می داند بلکه فرم مطلوب
خویش را مناسب با ریتم و ماجرا خلق می کند. او با تکیه بر نماهایی آهسته و بلند،
استفاده ی به جا از حضور و عدم حضور صوت و موسیقی، نماهایی مینیمالیستی و به
کارگیری فراوان دریچه ها و درها(چه سوراخی در در، چه پنجره ای برای نگاه هایی هوس
بازانه و...) و در انتها استفاده ی مناسب از فصلی سرد برای روایت و رنگ هایی تیره
و فضاهایی گرفته و ناخوشایند آن فرمی را که متناسب با فیلمنامه و محتوای آن می
دانسته، به کار می گیرد. او تصویری ملموس و نزدیکتر از واقعیت هایی کمتر دیده شده
در جامعه ارائه می دهد.
در انتهای فیلم با تاکید بر این که یک سال از
ماجرا گذشته گویی به این مضمون اشاره دارد
که تجربه های آدمی بهایی دارند و تاثیر آن ها باعث تغییر نگرش و شخصیت آدم ها می
شود و تاثیری شگرف در روانشان برجای می گذارد.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.