نفس، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار
است که با یک روایت اول شخص زندگی دختری به نام بهار را که پس از مرگ مادرش همراه
برادران و خواهر خود زیر دست مادربزرگش بزرگ می شود، بازمی گوید. این خاطرات از
برهه ای کوتاه در دوران پهلوی شروع شده و سپس در زمان انقلاب و دفاع مقدس ادامه
پیدا می کنند. نمای آغازین- همچنین پایانی- فیلم را نقاشی کودکانه ی بهار تشکیل می
دهد که بعد از آن به صورت انیمیشن، به پاره ای از بدنه ی روایت تبدیل می شود که
تصویرسازی های ذهنی بهار را از وقایعی که می شنود، قصه هایی که برایش نقل می شود و
کتاب هایی که می خواند، نشان می دهند. ما با روایت زبانی دلنشین این دختر و تصاویر
متناسب با گفته های او، وارد زندگی اش می شویم. ضرباهنگ تند و هیجان انگیز فیلم
نیز بیش از پیش به ملموس شدن فضای کودکانه ی اثر کمک می کند. انتظار مدام مخاطب
برای این که بهار ناخواسته و ندانسته حادثه ای بیافریند، شخصیت پردازی قوی او و
ننه آقایش، تنوع شخصیت ها، خرده روایت های گوناگون، فلش بک های محدود، رفت و برگشت
بین دنیای واقعی و دنیای ذهنی او(پاره ی انیمیشن)، فضای مملو از قصه و داستان، مکان
های متفاوتی که اتفاق ها در آن ها رخ می دهند، آداب و رسوم و سنت های قدیمی که حسی
از نوستالژی با خود به همراه دارند و موسیقی شاد و تحریک کننده ی کار همه و همه باعث جذابیتی می شود که بتوان با آن
طولانی بودن زمان فیلم را تاب آورد.تا جایی که به آن پایان بندی غیرمنتظره، خوب و
حتی شوکه کننده رسید. انتهایی تاثیرگذار که از واقعیت دنیای بزرگسالان بر دنیای
سرخوشانه ی کودکان تحمیل می شود.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در شماره ی 443 هفته نامه ی جهان سینما به چاپ رسیده است.