صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم نامه نویسی» ثبت شده است



دومین ساخته‌ی نیما جاویدی یک درام پلیسی-معمایی است که حول محور جست‌وجو و شناخت یک زندانی فراری می‌گردد. آن‌چه سرخ‌پوست را از دیگر آثار چند سال اخیر جدا می‌کند، فیلم‌نامه‌ی دقیق آن است. یک فیلم‌نامه‌ی سه پرده‌ای که نقاطش مرتب چیده شده و جایی را برای به حاشیه رفتن و از ریتم افتادن، باقی نمی‌گذارد.

جاویدی با بهره‌گیری از یک موقعیت مکانی متفاوت از فضاهای متعارف و متداول فیلم‌های این سال‌ها، فضا و داستانی را می‌آفریند که بی‌شباهت و بی‌ربط به برخی از آثار نویسندگان دهه‌ی چهل و پنجاه ایرانی نیست. فیلم‌نامه با شخصیت‌پردازی جامع و کامل خود در مرز بین سطح و ژرفا و بسط روابط به‌صورت منطقی و ملموسَ قانع‌کننده است؛ به‌خصوص در روند کاوشی که پی شخصیت سرخ‌پوست در پیش گرفته و انتخاب درستی که درباره‌ی آشکار نساختن او برای مخاطب انجام داده. زیرا که این سرخ‌پوست نیست که اهمیت دارد، بلکه مسیر جست‌وجوی اوست که همه چیز را پیش می‌برد و دچار دگرگونی می‌کند، از شخصیت‌ها گرفته تا روابط جاری میان آن ها.
نیما جاویدی با ایجاز عمدی‌اش چه درکارگردانی چه در نویسندگی، فیلم را از هر چیز زائدی خالی کرده و به خودش اجازه نداده که جایی یا لحظه‌ای بیش از حد مکث کند و یا چیزی را با اغراق همراه سازد. نه شیفته‌ی صحنه‌پردازی خود شده، نه غرق در پرداخت شخصیت نعمت جاهد با آن تغییرات قدم‌به‌قدمش از تغییر لحن تا پوشش و عقیده و نه سرخ‌پوست با آن چهره‌ی مرموز و ویژگی‌هایش فردی‌اش. این‌جور خودداری کردن به کار داستان‌نویسانی می‌ماند که بارها و بارها داستانشان را ویرایش می‌کنند تا چیزی بدیهی یا ناکارآمد درش باقی نماند حتی یک کلمه.
نکته‌ی قابل توجه دیگر در رابطه‌ی تنگاتنگ بین شخصیت‌پردازی و مکان داستان است که مؤلف با ظرافت و کدگذاری‌های به‌جا از پس آن برآمده؛ زندانی که باید تخلیه شود تا از سر راه فرودگاه برداشته شود اما فرار یکی از زندانی‌ها شروع یک جست‌وجوی نیم‌روزه را رقم می‌زند. این کاوش در کنار شناخت هویت سرخ‌پوست به یک سفر درونی موازی هم می‌انجامد. سفری که درون نعمت جاهد آغاز می‌شود و کم‌کم آن چهره‌ی سرد و خشک مثل زندان را که سایه انداخته بر چهره‌ی جاهد، کنار می‌زند و آن سیمای درونی لطیف و احساساتی را نمایان می‌سازد. اگر زندان از زندانی‌هایش خالی شده و یک زندانی فراری نظم آن را بر هم می‌زند تا دیگران را به تماشای نوی زندانی که خود ساخته‌اند برساند، جاهد نیز زندان موقعیت شغلی و اجتماعی خود را متزلزل می‌کند تا به بازتعریفی از خود، عشق و عدالت برسد.
سرخ‌پوست در لایه‌ی اولیه‌ی خود یک درام پلیسی-معمایی جذاب  و درست و دقیق است و در لایه‌ی دیگر یک داستان انسانی و عاشقانه. آن‌چه در سینمای این روزها جایش حسابی خالی است؛ فیلمی که بی‌اغراق و بدون هیچ چیز اضافه‌ای از نما گرفته تا سکانس و دیالوگ و... داستان خوبش را به قشنگی روایت می‌کند. فیلمی که کارگردان-نویسنده‌اش می‌داند تا کجا اجازه‌ی تاختن به خودش بدهد و غرق ایده‌ و روایت خود نشود و چه چیزی ارزشمندتر از این در سینما.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۱۶:۴۴
فاطمه محمدبیگی

یک: جسور باشید
نویسنده های این مجموعه می دانند که این کار بر پایه ی داستان های آرتور کانن دویل است؛ اما آن ها هیچ وقت این اشتباه را نمی کنند که به طور کامل به متن اصلی-آن پنجاه و شش  داستان کوتاه و چهار رمان نوشته شده درباره ی هلمز و دکتر واتسون- وفادار بمانند. این که آن ها نتوانند بخش های مهم و مناسب را بردارند، خیلی قانونمندی به حساب می آید. نویسندگان این مجموعه در عین پای بندی ای که نسبت به داستان های اصلی دارند، هرگز به طور کامل تسلیم آن ها نشده اند.
پیام این مورد برای شما به عنوان فیلمنامه نویس این است که شجاع و جسور باشید و همانند شرلوک هیچ وقت چیزی را نیمه کاره انجام ندهید.
دو: بصری باشید
در لحظاتی که هلمز از جزئیاتی که می بیند، گمان هایی را درباره ی افراد ترسیم می کند، ما می توانیم تمام حدس های او را که در استدلال سریع ذهنی اش شکل گرفته از طریق کلمات و برهم نمایی(سوپرایمپوز) و پرش تصاویر ببینیم.  هنگامی هم که به گذشته اشاره می شود، گذشته از طریق فلش بکی برای مخاطب تصویر می شود. بعضی وقت ها نیز بیشتر از این هستند و خاطرات شخصیت ها در یک حرکت تند ارائه می شوند که گاهی در بخش هایی از تصویر حال قرار می گیرند و یا از کنار هم می گذرند. این نوعِ نمایش دادن حوادث بدیع و  مهیج است.
در نگارش فیلمنامه های خود به یاد داشته باشید که فقط به این خاطر که شخصیت های شما از تلفن همراه و یا کامپیوتر استفاده می کنند و یا درمورد حوادث گذشته صحبت می کنند، به این معنا نیست که داستان شما به تصویری راکد تبدیل می شود.
سه: گره ای تازه پیدا کنید
این مجموعه زمانی در نوع خود بهترین می شود که گره های هوشمندانه ی مناسب با قرن بیست و یک را براساس داستان های قدیمی پیدا کند. برای مثال شرلوک هلمز مدرن وقتی که برای حل کردن یک قضیه تلاش می کند به جای استفاده از پیپ، چسب های نیکوتین را به کار می بندد.
گذشته از این، این مجموعه مدام در حال ایجاد شگفتی برای مخاطبان خود است. گاهی اوقات نیمی از سرگرمی این سریال در این است که در شروعش، مخاطب قادر به پیش بینی و حدس زدن وقایع آینده است و برخی مواقع نیز قادر به پاسخ درست دادن به بعضی از رازهای زودگذر و موقتی است. در موارد دیگر هم دلپذیر است که فریب بخوری. در حقیقت، نویسندگان شرلوک سرگرمی های زیادی برای مخاطبان خود دارند با این عقیده که آن ها را مدام در تانگویی لذت آور بین غافلگیر شدن و پیش بینی کردن حفظ کنند.
به عنوان یک فیلمنامه نویس شما هم باید تلاش کرده که تعادلی درست بین چیزی که برای مخاطب آشنا و چیزی که برای او تازگی دارد، ایجاد کنید. گره های تازه ای براساس چیزهایی که پیش از این بوده اند، بیابید و مخاطبانتان را غافلگیر کنید.
چهار: نقش هایی بنویسید که ستاره ها دوست داشته باشند آن ها را بازی کنند
شرلوک از تمرکز بر سه شخصیت تشکیل شده. هلمز، واتسون و شخصیت های شرور مغایر. تعجبی ندارد که تولیدکنندگان این مجموعه قادر بودند که نظر بازیگران بااستعداد را برای نقش های این سریال جلب کنند. شرلوک در این کار یک آدم فوق العاده پیچیده است- همان طور که در اصل نوشته های کانن دویل بوده- که توسط بندیکت کامبربچ بازی شده. هلمز ترکیبی از نبوغ، علاقه ی زیاد به درستی و عدالت، خصیصه ی نمایشگری، هویدا کردن ظلم، شفقت و جامعه گریز بودن است. همان گونه که ما در داستان اصلی از دریچه ی نگاه واتسون او را می بینیم و متوجه ی شایستگی هایش و دلیل بالیدن جان واتسون به او می شویم. علاوه بر این هولمز در مواقعی نیز احساساتی می شود. در این متن شرلوک خودش را به طور مکرر یک جامعه گریز می خواند. آقای هولمز، مرا ببخش اما این یک بار تو اشتباه می کنی؛ جامعه گریزها ناتوانند از هم فکری، هیچ احساسی ندارند و تنها به این ها تظاهر می کنند تا بقیه را دست بیندازند. هولمز هم فکری و بسیاری از احساسات را دارد اما با آن ها راحت نیست؛ زیرا عاجز از بیان کردن آن هاست. این نمونه ی اغراق شده ی یکی از مشکلاتی است که مردم دارند. همچنین منهای جامعه گریز بودن او کاملا با بقیه صادق است؛ جز مواردی که تغییر قیافه می دهد و یا مسئله ی مرگ ساختگی اش و موارد کم اهمیت دیگر... .

دکتر واستون سرباز سابق جنگ افغانستان هم در این سریال تلویزیونی معاصر حضور دارد. وجود او براساس نسخه ی اصلی داستان های هولمز است اما این جا او یک سرباز رنج کشیده است که لایه هایی به شخصیت او اضافه شده.
حتی شخصیت های فرعی در این سریال مانند مولی کالبدشافی کم حرف که علاقه ی شدیدی به شرلوک دارد و این باعث می شود که خودش داستان مجزای دیگری داشته باشد. به نظر می رسد که نقش مولی، جایگاه و احساسش به گونه ای نشانگر جایگاه و احساسی مشابه با آن چه که مخاطب زن نسبت به بازیگر ایفاگر نقش شرلوک دارد، باشد.
درس شما این است که تمام شخصیت های متن خود را به گونه ای بنویسید که آن قدر خوب باشند تا یک بازیگر را برای بازی در آن نقش راضی کند. برای هر شخصیت، وظایف، کشمکش، منش مخصوص و خط داستانی ویژه اش را بنویسید.
نکته ی دیگر این که کاری کنید که مخاطب به شخصیت هایتان اهمیت بدهد. مطالعه کنید که مجموعه ی  شرلوک چگونه همین کار را با هولمز و واتسون می کند و به چه نحوی ارتباط دوستانه ی آن ها باعث می شه که در مواقعی به یکدیگر کمک کنند.
پنج: شخصیت های شرور بزرگ، فیلم های خوب می سازند
در این سریال شرلوک تعدادی از جذاب ترین و بهترین شخصیت های شرور را مقابل خود دارد: موریارتی، ایرنه ادلر و چارلز آگوستوس.
وقتی شما شخصیت های شرور متن خود را می نویسید باید مطمئن باشید که آن ها مجذوب کننده، ترسناک، پیچیده، بکر، قوی و درخورد قهرمان شما باشند. همچنین این که آن ها هرگز نباید به طور کلی بد باشند.
شش: شوخ طبعی چیز باارزشی برای درام است
شرلوک یک درام است اما به طور مکرر دارای کنایهو شوخی های زیاد است. نویسنده های این مجموعه می دانند که چطور تعادل خوبی بین کمدی و درام ایجاد کنند.

شما هم باید این کار بکنید.
هفت: پیشاپیش فکر کن
تمام سریال های تلویزیونی با یک نقشه ی واضح و از پیش آماده نوشته می شوند. طرح ریزی این که شخصیت ها چگونه در تعداد زیادی قسمت حضور پیدا کنند و نمایش به چه نحوی پیش برود. برای نوشتن قسمت اول شما باید یک طرح شفاف از این که پلات داستان و شخصیت ها چطور در بخش های بعدی و در طی زمان توسعه و بسط داده می شوند، داشته باشید. کشمکش های شخصیت ها و تصمیم هایشان باید در راستای جواب دادن به سوال های اساسی و برپایه ی فرض های داستان و هماهنگ با ساختمان و تعلیق کار باشند. اگرچه واضح است که سریال های تلویزیونی زمان زیادی برای توسعه ی داستان، شخصیت ها و اتفاق ها در طی قسمت های فراوان دارند.
نویسندگان مشتاق می توانند از ساختمان فیلم ها و راهی که نویسندگان سریال ها برای نوشتن طرح خود به کار گرفته اند، نکته های بسیاری بیاموزند. شما نباید یک صفحه از فیلمنامه تان را در حالی که نمی دانید در صحنه ی پایانی و فواصل زمانی دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد، بنویسید.
 
متن ترجمه ای است با اندکی دخل و تصرف از نوشته ی Staton Rabin در تاریخ January 28, 2015منتشر شده در سایت scriptmag.com
 پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۰
فاطمه محمدبیگی