صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سانسور» ثبت شده است


هر دوره‌ای از تاریخ بخشی دارد که توسط آیندگان یا به زباله بدل می‌شود یا پاسش می‌دارند و یا به‌کلی حذفش می‌کنند. تاریخ ایران نیز پر است از این نمونه‌ها از گذشته تا کنون. همه‌ی این‌ها بستگی به این دارد که این آیندگان که باشند و اهدافشان چه باشد.
آشغال‌های دوست داشتنی نیز محوریت سیر داستانی خود را بر همین نکته بنا می‌کند. مادر که این‌جا نمادی از ایرانشهر است، از کودکی خود شاهد فعل‌ها و کنش‌های سیاسی است. در هر دوره‌ای افرادی هستند که اعمالشان ضد سیاست زمان خود به حساب می‌آید و باید تنبیه یا حذف شوند؛ فرقی ندارد، پدر یا مادر یا برادر و فرزند و ... مهم ترسی است که برجا می‌ماند. ترسی عبث که انسان را وادارد تا حتی خویشتن خویش را هم انکار کند. ترسی که یک همسر را، یک خواهر را، یک مادر را وادارد که چیزی از نزدیکان خود را از بین ببرد. این چیز می‌تواند یک نام باشد، یک یادگاری، وابستگی، هویت و ... .
منیر، مادر پیر فیلم، از سر ترس می‌خواهد تمام نشانه‌های نامطلوب یا ضد سیاست این دوره‌ی خودش را از خانه‌اش بزداید. با کیسه به دست گرفتن او و شروع گفت‌وگوهایش با عکس‌های داخل قاب که یکی شوهرش است، دیگری پسر رزمنده‌اش، آن یکی پسر مهاجرش و آخرین نفر، برادر مجاهدش ما با آن‌ها آشنا می‌شویم اما این معرفی‌ها و پیشروی‌ها همه در سطح می‌مانند؛ شخصیت‌ها همه در حد تیپ‌هایی ساده و روند داستان در حد خطی بی‌عمق. حتی گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها با تمام تضادهایشان چیز نویی ندارد. البته که گویا قصد مولف همین بوده که فقط فضایی برای گفت‌وگو و کنار هم جمع کردن تمام گرایش‌ها فراهم آورد که در آن موفق بوده ولی این حرف تازه‌ای نداشتن و راه به جایی نبردن و ماندن ارتباط مخاطب و شخصیت‌ها در سطح باعث می‌شود که همه‌چیز گیرایی خود را از دست بدهد. 
نقطه‌ی قوت کار در آن است که وجهی انسانی از تمام شخصیت‌ها ارائه می‌دهد و قضاوتی نمی‌کند. این که این‌ها ابتدا در ذات یک انسان‌اند و هویتی انسانی دارند و بعد صاحب تفکر می‌شوند و شکلی دیگر می‌گیرند. این عدم جهت‌گیری در راستای همان گردآوری دیدگاه‌های مختلف به تماشاگر این اجازه را می‌دهد که برای حداقل یک ساعت، تمام پیش‌زمینه‌های ذهنی را کنار بگذارد و گرایش‌های سیاسی مختلف را بپذیرد و بگذارد که حرف بزنند- البته که حرفشان تکرار چیزهای پیش پا افتاده است- و آن‌ها را بشنود. 
آشغال‌های دوست داشتنی امیریوسفی مهمانی، یک گردهمایی، دور هم جمع شدن از سر ترس یک خانواده است. تماشای شباهت‌ها و تفاوت‌های اعضای خانواده و  ترس‌های ریز و درشت به قدمت چند نسل.

پ.ن: نمی‌دونم سانسور چقدر در ضعف‌های فیلم سهیمه اما با صداگذاری‌های  کاملا آشکار پیدا  است که چقدر از دیالوگ‌ها تغییر کرده‌اند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۱۶
فاطمه محمدبیگی

پریناز فیلمی است قصه گو با یک روایت ساده ی خطی. آن چه می تواند فیلم را جذاب کند، شخصیت اصلی ماجرا، فرخنده، است که به زیبایی تمام تلف می شود. نمی دانیم این تلف شدگی فرخنده حاصل فیلم نامه ی درنیامده است یا تیغ سانسور و اصلاح. هر چه باشد، تمامی این ها دست به دست هم داده و پریناز را تا حد اثری متوسط متمایل به ضعیف پایین آورده. شخصیت های بی عمق، اتفاق های تصادفی و اغراق شده، روایت های پراکنده ی بی حاصل، نریشن تقریبا بی کاربرد و رویکرد انتقادی سطحی ای که در چشم مخاطب فرو می شود. فرخنده پیردختری مذهبی است که مشابه اش را تا به حال نداشته ایم یا اگر داشته ایم حضوری در نقش های فرعی بوده. این جا اما او قهرمان ماجراست؛ پیردختر مذهبی ای که شب هایش به تماشای ماهواره و تخمه شکاندن می گذرد، وسواس نظافت و وسواس فکری دارد که همین ها به ظاهر خودش و خانه اش شکلی رعب آور داده اند، در رابطه با خواهرش مشکل داشته و دچار گناه قضاوت شده و می شود و از همه مهم تر حس زنده ی حسادت در اوست. همه ی این ها را داریم اما هدر می روند. اطلاعاتی از گذشته ی فرخنده به ما داده نمی شود تا بدانیم که کیفیت رابطه ی او و خواهرش یا او و برادرش یا او و خانواده اش چگونه بوده و چطور شده که تا این سن مجرد مانده یا چرا و چگونه خواهرش عاشق آن مرد معلول شده و بعد گریخته. همه ی این ها در لابه لای چند گفت و گوی مختصر خیلی ناقص به ما گفته می شود. این ها می توانستند شخصیت فرخنده را از این شخصیت سطحی فراتر ببرند و به چیزی تبدیل کنند که نمونه اش را نداشته ایم. چیزی که در ذهن مخاطب ماندگار شود. شخصیت های فرعی هم به همین درد دچارند و گاهی از تیپ هم گذر نمی کنند. حضورشان کاملا در راستای پررنگ کردن وجه انتقادی فیلم در مورد اعتقاد به خرافات، شکل گیری باورهای بی پایه و قضاوت های نادرست. هیچ کدامشان روایت خاص و مستقلی برای خود ندارند. وصله هایی اند برای لباس ماجرای فرخنده و پریناز. حتی شخصیت ذکریا که می تواند تبدیل به نقطه ی قوتی در میان شخصیت های فرعی دیگر بشود، در حد تیپ باقی می ماند و قابل پیش بینی است چه در رفتار چه در سرنوشتی که فیلم نامه نویس برای او در نظر گرفته و این یعنی پیشی گرفتن مخاطب از نویسنده.
اگر بخواهیم پریناز را با توجه به اکران دیروقتش-البته با بی خبر بودن از میزان تغییرات و صحنه های حذف شده- قضاوت کنیم هم باز به این ها خواهیم رسید. درشت و رو حرف می زند و مجالی به برداشت مخاطب نمی دهد. نکته ی دیگر این است که چرا باید چنین فیلمی در هنر و تجربه اکران شود؟ آن تجدید نظری که در مورد مقررات اکران در این گروه مطرح شده بود، باید بیش از پیش جدی گرفته شود.

پی نوشت: همین مطلب در پلاتو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۵۹
فاطمه محمدبیگی