یادداشتهای من دربارهی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر
گمانکردن، رویا دیدن و نوشتن
اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش میشود اینها:
- قصهساز - من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر -زنکودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته - ریشهای در خواب خاکهای متبرک - پهلو به پهلوی خیل نهنگهای جوان غوطه میخورم - غلامِ خانههای روشن - دانشآموختهی کارشناسی ادبیات داستانی - دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر -فارغ از تحصیل دورهی کامل فیلمنامهنویسی از خانهی بینالملل بامداد - مینویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازهی نوشتن نه بلدم و نه عاشق
کلمهها زبالههای ماسیده در دهانماناند که پیش هر کس، یک جوری آنها را قی میکنیم؛ بستگی دارد که فرد مقابلمان بخواهد با چه جور زبالهای درون خودش را پر کند، آنوقت ما کلمه یا زبالههای مناسب را از بین لبان چرکمان بیرون میریزیم و... .