"چال
مورچه" رمان کوتاهی است نوشته ی دوریس لسینگ، نویسنده ی
بریتانیایی. شناخته شده ترین کتاب او "فرزند پنجم" است که به
خاطر آن برنده ی جایزه ی نوبل شد. محوریت آثار او را روابط انسانی موجود بین آدم
ها از طبقات متفاوت اجتماعی و در شرایط گوناگون اجتماعی تشکیل می دهد.
این رمان کوتاه با قطع رقعی در هشتاد و چهار
صفحه و با ترجمه ی ضیاالدین ترابی توسط انتشارات سوره ی مهر به چاپ رسیده است. طرح
جلد کتاب به زیبایی، پیش زمینه ای مختصر را از آن چه که قرار است در داستان با آن
مواجه شویم، به ما می دهد. ماجرای داستان
روایتگر شکل گیری دوستی است بین یک پسر سفید پوست و یک پسر سیاه پوست به نام های
تامی و دیرک که در مواقعی ما را به یاد نوع رابطه ی گیلگمش و انکیدو در کتاب
گیلگمش می اندازد. بستر آن را
شرایط استعماری و سلطه ی سفیدپوستان بر سیاه پوستان شکل می دهد و این دوستی
حکم یک مخالفت را پیدا می کند؛ چیزی در تضاد با جریان اصلی جامعه ی زمان خود.
« حدود بیست سالگی، زمانی است که افراد جوان همه
چیز را تجربه می کنند و خیلی از حقایق تلخ زندگی را می پذیرند، به خاطر این که نمی
دانند پذیرش آن ها در نهایت برای بقیه ی زندگی شان چقدر دشوار است.»
لسینگ از تجربیات دوران نوجوانی خود و زندگی در
آفریقا، جزو نژاد سفید پوستانی که از سیاه پوست ها بهره می کشیدند، استفاده می کند
و انتقاد اجتماعی خود را به این موضوع مطرح می کند. او نشان می دهد که ذات آدمیان
از هر آن چه که باعث مرزبندی و جدایی آنان بشود، برخواهد گذشت. شاید سادگی داستان
ها، حادثه ها و شخصیت های او باعث بشوند که در سیر داستانی اش تعلیق خاصی حضور
نداشته باشد اما او تمرکزش را بر پرداخت جزئی روابط انسانی می گذارد. وی به نوعی
با قرار دادن شخصیت هایش در موقعیت ها و شرایط ویژه به پرداخت آن ها از طریق برون
ریزی شان به تبع بحرانی که درگیرش هستند،
می پردازد. آن ها را آن چنان دقیق، زنده و زیبا ترسیم می کند که مخاطب خواه،
ناخواه درگیرشان می شود و از پی گرفتنشان
لذت می برد.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت گزارش هنر منتشر شده است.