مستند اجتماعی فردریک زوبی مربوط به اردوگاه سودانی ها در فرانسه است. اردوگاهی که خودشان آن را جنگل نامیده اند. محوریت مستند با یکی از پسرهای جوان مستقر در این اردوگاه به نام تیفاست. زوبی پا به پای تیفا در آن اردوگاه زندگی می کند تا تصویری زنده، ملموس و حقیقی از این اردوگاه و وضع زندگی افراد نشان دهد. او تعریف می کند که چرا از کشورش گریخته و با امیدهای فراوان خود را به این جا رسانده تا روزی بتواند خانواده اش در سودان را تأمین کند. در خلال این روایت است که ما وضع وخیم اردوگاه، تغذیه، پوشش، برخورد مأموران، دورهمی های کوچک پر از آوازهایی به زبان مادری و ... را می بینیم. از نفسگیرترین قسمت ها فرار با کامیون هاست که تیفا می گوید پیش می آید که حین انجام آن بمیرند اما ماندن در اینجا هم فرقی با مرگ ندارد. دوربین روی دست به تعقیب آن ها می رویم به میان کامیون ها و حتی زیرشان تا مخفی شدنشان در آن زیر را نظاره گر باشیم. این بین در یکی از شب ها یکی شان میان بزرگراه جان می سپارد؛ ماشین ها حتی مهلت جا به جایی جنازه را به آنها نمی دهند. تیفا دیدگاهش را نسبت به انگلیس و فرانسه برایمان شرح می دهد؛ از انگلیس متنفر است. کشوری که پیش از این سرزمینش را غارت کرده، حالا او را پس می زند. در مورد فرانسه هم معتقد است که هیچ حقوق بشری ای نجا جاری نیست و به نظرش مسخره می آید، وقتی که مردم به او می گویند ناامید نشود و کم نیاورد؛ زیرا آن ها چیزی که تیفا دارد در این اردوگاه تجربه می کند، نمی کنند. کمی بعد او موفق می شود که اقامت فرانسه را بگیرد. در خلوت خانه ی جدیدش با چهره ی محزون او روبرو می شویم. اعتراف می کند که دلش برای جمعشان تنگ شده و یا ممکن است بخواهد که بازگردد به کشورش. پذیرفتن تنهایی جدید برایش سخت است. درانتها متوجه می شویم که او موفق شده اقامتش را برای ده سال تمدید کند.
پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت پلاتو منتشر شده است.