صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اردوگاه مهاجران» ثبت شده است

مستند اجتماعی فردریک زوبی مربوط به اردوگاه سودانی ­ها در فرانسه است. اردوگاهی که خودشان آن را جنگل نامیده ­اند. محوریت مستند با یکی از پسرهای جوان مستقر در این اردوگاه به نام تیفاست. زوبی پا­ به­ پای تیفا در آن اردوگاه زندگی می­ کند تا تصویری زنده، ملموس و حقیقی از این اردوگاه و وضع زندگی افراد نشان دهد. او  تعریف می­ کند که چرا از کشورش گریخته و با امیدهای فراوان خود را به این ­جا رسانده تا روزی بتواند خانواده ­اش در سودان را تأمین کند. در خلال این روایت است که ما وضع وخیم اردوگاه، تغذیه، پوشش، برخورد مأموران، دورهمی ­های کوچک پر از آوازهایی به زبان مادری و ... را می ­بینیم. از نفس­گیرترین قسمت­ ها فرار با کامیون­ هاست که تیفا می­ گوید پیش می ­آید که حین انجام آن بمیرند اما ماندن در این­جا هم فرقی با مرگ ندارد. دوربین روی دست به تعقیب آن­ ها می ­رویم به میان کامیون­ ها و حتی زیرشان تا مخفی­ شدنشان در آن زیر را نظاره­ گر باشیم. این بین در یکی از شب­ ها یکی شان میان بزرگراه جان می ­سپارد؛ ماشین ­ها حتی مهلت جا به­ جایی جنازه را به آن­ها نمی ­دهند. تیفا دیدگاهش را نسبت به انگلیس و فرانسه برایمان شرح می ­دهد؛ از انگلیس متنفر است. کشوری که پیش از این سرزمینش را غارت کرده، حالا او را پس می ­زند. در مورد فرانسه هم معتقد است که هیچ حقوق بشری ای ن­جا جاری نیست و به نظرش مسخره می­ آید، وقتی که مردم به او می ­گویند ناامید نشود و کم نیاورد؛ زیرا آن­ ها چیزی که تیفا دارد در این اردوگاه تجربه می­ کند، نمی­ کنند. کمی بعد او موفق می ­شود که اقامت فرانسه را بگیرد. در خلوت خانه­ ی جدیدش با چهره­ ی محزون او روبرو می­ شویم. اعتراف می­ کند که دلش برای جمعشان تنگ شده و یا ممکن است بخواهد که بازگردد به کشورش. پذیرفتن تنهایی جدید برایش سخت است. درانتها متوجه می­ شویم که او موفق شده اقامتش را برای ده سال تمدید کند.

پی نوشت: این مطلب پیش تر در سایت پلاتو منتشر شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۳
فاطمه محمدبیگی