صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

یادداشت‌های من درباره‌ی زندگی، ادبیات، سینما و تئاتر

صید نهنگ در شط

گمان‌کردن، رویا دیدن و نوشتن

اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، مختصرش می‌شود این‌ها:

- قصه‌ساز
- من گُنگ خواب دیده و عالم تمام کَر
-زن‌کودکِ عاشقِ جان به بهار آغشته
- ریشه‌ای در خواب خاک‌های متبرک
- پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم
- غلامِ خانه‌های روشن
- دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ادبیات داستانی
- دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر
-فارغ از تحصیل دوره‌ی کامل فیلم‌نامه‌نویسی از خانه‌ی بین‌الملل بامداد
- می‌نویسم؛ چون هیچ کاری رو به اندازه‌ی نوشتن نه بلدم و نه عاشق

از عاشقانه های شاهانه

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ب.ظ

می گم:
اون قلم رو بردار. 
می گه:
ببین من  دستم به ژوبین خو گرفته نه قلم. 
می گم:
برش دار. یه دور که روی تن من پهلوی بنویسی، با انگشتات عجین می شه. 
لبخند می زنه. می گه:
منو بهل. عفوم کن. کار من نیست.
می خندم. بلند. بلندتر و بین خنده می گم:
نمی هلم.
می گه:
ای جادوگر. ای جادوگر. چنین که تو می کنی رسم جوان مردان نیست. تو سپاهیانی داری شگرف. من چه؟
می گم:
خویش. خویشتنت. همین کافی نیست؟
قلم رو بین انگشتاش فشار می ده. می گه:
باید از تو دوری کنم. می ترسم اون خوی پهلوانانه ام رو ازم بگیری.
می گم:
هر شب با من در نبردی، سخت. کدوم گرفتن؟ بهونه است.
ساعدم رو می ذارم پیش روش. می گم:
بنویس. 
می گه:
چی؟
می گم:
بنویس قسم به انگشتان کشیده اش چه به دور تیغ، چه قلم و چه مچ و گلوی یار. 
بلند می شه. گُر می گیره. می گه:
قرارمون این نبود. تو... تو... تو اسیرم می کنی آهو چشم. اسیر کلمات کهن و نو. 
دستش رو می گیرم. می نشونمش. می گم:
مگه تو اسیرم نکردی؟ اسیر این دستا... .
چیزی نمی گه. قلم رو توی مرکب می زنه. دستم رو توی دستش می گیره و شروع می کنه به نوشتن.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی